
كجاست آن اسب سفید و شمشير برّنده؟
شايد براي شما نيز پيش آمده باشد که از دوران کودکی چیزی را شنيده باشيد و آن را بهصورت تصويري رؤيايي در ذهن پرورانده و همیشه منتظر تحقق آن رؤيا باشید!
یادم میآید که از همان كودكي منتظر آمدن منجی آخر زمان برای نجات مردم جهان بوده ام. از دوران دبستان به ما میآموختند که وقتي دنیا پر از ظلم و فساد و جنگ و خونریزی بشود؛ ايشان با اسبي سفید و شمشیری برّنده خواهند آمد و مردم را نجات خواهند داد. همیشه به ما میگفتند که پس از آمدن ایشان، تعداد زیادی از بین میروند، آنان که با ایشان بمانند و به او ایمان بیاورند نجات پیدا میکنند، و بعد از آن، دنیا مثل گلستان و بهشت میشود...
این موضوع از معدود موضوعاتی است که از زمان کودکی تا به حال توجه مرا به خود معطوف داشته؛ هم برایم سؤالبرانگیز بوده، و هم بسيار اسرار آمیز. چرا که در اين باب، از فردي سخن گفته میشد که با آنكه وجود دارد، اما نمیتوان او را دید تا زمانی که با آن اسب سفید و شمشیر برّنده ظاهر شود. از همان کودکی ذهنم در تلاطم دریای پرخروش سؤالها زیر و رو میشد، مخصوصاً آن اسب سفید و شمشیر، برایم از همه جالبتر و سؤال برانگیزتر بود. امروز حقايقي پيرامون تصویری که مدت سی سال در ذهن میپروراندم؛ بر من روشن شده و تازه ميفهمم كه منظور از آن همه چه بوده است! به علاوه ميفهمم آنچه كه در ذهن داشتم؛ بازتابي از یک رخداد و واقعيت دیرینه است، واقعيتي كه به همان اوايل خلقت آدمي و آمدن رسولان و پیامبران بازميگردد. امروز در مييابم كه آن تصاوير و تصورات، تنها مربوط به من، دورۀ من و سؤال ذهن من نبوده است. چه بسا هميشه در موضوع آمدن حق و حقیقت، انسانها مشابه همین تصورات و تصاویر خيالي و رؤياگون را در ذهن میپروراندند، اما در عمل با واقعيتي ملموس و حتي از ابعادي بسيار عادي و زميني روبهرو ميشدند، و لذا عدم تطابق واقعيت بر تصورات و خيالاتشان برایشان بسی عجیب و غير قابل هضم بوده است؛ چطور ممكن است آنچه را که شنیده و تصويري خيالگونه از آن پرورانده بودند، حال در قالبي زمینی و از جنس خودشان باشد؟ شاید يكي از علل انكار فرستادگان و گویندگان حقيقت، توسط تمام اقوام گذشته، پروراندن همين تصاوير ذهني و رؤيايي بوده باشد.
امروز؛ ميفهمم که تصورم از آمدن انسانی با اسب و شمشیر برای نجات دنیای پیشرفته و با تکنولوژی پیچیده و وسیع امروزي، نگاهی بچهگانه بوده است. البته باطن موضوع بسیار صحیح است و همان چیزی است که حقيقتاً واقع میشود؛ ولی آن اسب، تشيبه و تمثیلی از نفس رام شده و تسلیم شده در برابر امر خداوند است و آن شمشیر برّنده نيز تشبيه و تمثیلی از کلام سرشار از شعور و آگاهی الهی است که مثل همیشه و مانند کلام تمام انبیاء و بزرگان پیشین، باطل را از هر نوع و جنسی که باشد و هر غلاف و رنگی که داشته باشد؛ میبُرَد و پاره پاره میکند. این شمشیر برّنده، به اذن الهي، در حد نهایتِ خود، از اقتدار و اراده، و آگاهی و شعور لایتناهی آن یکتای آگاه به همه چیز، برخوردار است؛ چنانکه هر چه را كه بخواهد، تنها فرمانش این است که باش؛ پس میشود. امروزه کمتر کسی است که از قدرت کلام و تواناییهای آن، بیاطلاع باشد.(1)
امّا در خصوص این که: "چنین منجیای کِی خواهد آمد؟" یادم میآید دنیایی را که برایم تصویر میکردند بسیار به دنیای امروزی خودمان شباهت داشت. میگفتند وقتی که دزدی و جنایت و خیانت به حد وفور یافت شود؛ وقتی که فساد بین انسانها زیاد شود، آدمها به همدیگر رحم و مروّت نداشته باشند؛ دروغ و نفاق زیاد شود؛ اقوام گذشته به زمین برگردند؛(2) انسانها سخت شوند و دلهایشان هم از جنس سنگ؛ هر چه حق را ببینند و بشنوند، همچون اقوام اولین گویند كه جادویی همیشگی است!(3) در چنين زماني، انسانی مانند خودمان، از جنس زمینی و از میان خودمان خواهد بود که ما را به برادری و دوستی و عدالت و نیکی دعوت خواهد کرد.
ولي نكتهي مهم اين تصور هميشگي بشر از چيزي است كه در تمام دورانهای بشریت دربارۀ آن هشدار داده شده، و همواره نيز ناديده گرفته شده؛ و به اين ترتيب، عاقبتِ همهي گذشتگان به نوعي به يكديگر شباهت يافته است. وقتی در سورۀ قمر، هشدارهای پیاپی خداوند را میخوانم که همگی توسط شخصی عادی از بین مردم همان زمان داده شده است؛ تنم میلرزد که مبادا من باز هم دنبال انسانی با اسب و شمشیر بگردم و حال آن که او فردی عادی از میان خودمان باشد؛ ما را به حق و راستی و درستی، عدالت و نیکی و یکتا پرستی، اتفاق و هماهنگی و یکی شدن دعوت کند؛ نفاق و دوگانگی را مطرود، و ستایش و پرستش را تنها شایستۀ آن خداوند یگانه و قهّار بداند...
پس کو گوشهای شنوایم؛ مبادا صدای رسا و تعلیمات برنّده را بشنوم و باز بگویم؛ این که انسانی مثل خود ماست؛ آیا بشری یکّه و تنها از خودمان را پیروی کنم؟ در این صورت واقعاً در گمراهی و جنون خواهم بود!(4)
میترسم! ميترسم که مبادا وقت دورۀ ما هم مثل دورههای اقوام گذشته، تمام شود؛ و من هنوز منجی زمان خودم را نشناخته باشم، پس چگونه نجات پیدا کنم؟! شاید مرگم فرارسد و مهلتم تمام شود، اما هنوز در خيال آمدن يكي باشم با اسبي سفيد و شمشيري برّنده!...
1- دريافتي از تعاليم استاد ا. م.
2- آیا قوم لوط بازنگشتهاند؟ قوم شعیب چطور؟ این همه کم فروشی و گران فروشی در جلوههای گوناگون و جدید آن، قوم نوح، همان انسانهای سخت باور که ایمان با شنیدن و دیدن سخن حق در دلهایشان و گوشهایشان رسوخ نمی کند و با دیدن همه نوع معجزه و کرامت؛ از خداوند بزرگ باز تکذیب میکنند و روی برمیگردانند! قوم موسی؛ انسانهای تکذیبگر و فریب خور، امروزه گوسالۀ سامری از طلا نیست و شاید همسنگ آن؛ از سخنان گمراه کننده با روکش طلایی باشد! و قوم عیسی، از همان نوعی که یهودای مسیح فروش هم در آنها بود....
3- سورۀ قمر، آیۀ 2
4- سورۀ قمر، آیۀ 24
توسط: ثنا ، ويراستار: شينا
بازگشت
Share
|