
پادشاهی در لباس بندگی
آیا تا به حال فکر کردهاید چرا توحید اصل اول و اساسی تمام ادیان الهی است و چرا خداوند از انسان ميخواهد که تنها او را به عنوان خالق و معبود خود بپذیرد و جز او کسی را به سروري و سرپرستی نگیرد.
(1)
اگر به اين ادراك رسيده باشیم که تمام دستورات خداوند در جهت کمال انسان و پیشرفت روح او صادر شده است، پس حتماً اين را نيز ميدانيم كه بدون شك در این مهمترین اصل اعتقادی نیز حکمتها و منافع بسیاری برای انسان نهفته است. شاید ما نتوانیم به چرايي همهي آنها پی ببریم اما خداوند در خلقت طبیعت، موجودات، و روابط بین انسانها الگوهایی قرار داده است که با توجه به آنها دلیل بسیاری از این دستورات برایمان ملموستر و قابل فهمتر ميگردد.
مثلاً اگر مردی از همسرش (که ادعا ميکند فقط او را دوست دارد) بخواهد جز او به مرد دیگری نگاه نکند و خواستههایش (عشق و محبت، مسکن، لباس، غذا و ...) را جز از او، از دیگری نخـواهد آيا تعـجب ميکنیم؟ البته كه خیر، نه تنها كه تعجب نميكنيم، بلکه او را مردی عاشق، بسیار غیور و مسئولیتپذیر هم ميدانیم.
یا اگر پدر یا مادری به فرزندش بگوید که چون من تو را به این دنیا آوردهام، خود را در مقابل تربیت، تغذیه، تحصیل و تمام زندگی تو مسئول ميدانم و خواهان بهترینها برای تو هستم، آيا در عشق و علاقهي او نسبت به فرزند خود شك ميكنيم؟ خیر، حتی اگر بسیاری از روابط، علایق و کارها را براي او منع کند باز هم جای هیچ تعجبی ندارد، زیرا خیرخواهی پدر و مادر برای فرزند بر هیچ کس پوشیده نیست و احتیاجي هم به هيچ بحث و مناظرهاي ندارد. اما گاهی تا وقتي فرزند بخواهد به این ایمان و یقین برسد چه بسا كه سالها در غفلت و نادانی سپری کند و به خود ضررهايي نيز برساند. اینجاست که پدر و مادر با تمام عشقی که به او دارند گاهی شايد او را تنبیه هم بکنند.
البته عشق خداوند به مخلوقات و بندگانش را نميتوان با هیچ معیاری اندازه گیری، و با هيچ عشقي مقايسه کرد اما اين الگوها برای انسان ميتوانند راهی باشند برای درک و به تصویر کشیدن آن عشق عظيم الهی. خوب واضح است كه وقتی تنها ادعای عشق بین دو نفر که هیچ گونه تسلط حقیقی نیز بر یکدیگر ندارند و هريك خود مخلوقی هستند در میان ديگر مخلوقات، و یا وقتي صرفِ پدر یا مادر بودن در مقابل فرزند چنین تعهداتی و متقابلاً انتظاراتي را نيز ایجاب ميکند، آيا خالق این کائنات و نظام عظیم آفرینش در برابر گل سرسبد مخلوقات خود، که به او در نزد فرشتگان مباهـات ميکند و بـا خمیر مایـهي عشق، او را آفریده و از روح خـود در وجـود او دمیده است، چنین تعـهدی را نميپذیرد؟ و آيا این انتظار او از بندگانش که فقط او را بخوانند و تنها از او کمک بخواهند، ناروا و ظلم به انسان محسوب ميشود؟
ميدانیم که توحید در عبادت، فقط یکی از ابعاد و مراتب توحید است(2). اما این "فقط یکی را عبادت کردن و فقط از یکی کمک خواستن" (ایاک نعبد و ایاک نستعین) آن قدر مهم است که خداوند در قرآن هدف خلقت انسان را همین عبودیت ميداند و ميفرماید: "جن وانس را خلق نکردم جز برای این که مرا بندگی کنند"(3). اما مگر اين عبودیت و بندگی چه نتيجهاي دارد و چه کسی را بالا ميبرد؟
"عبد" در زبان عرب به انسانى گفته ميشود كه سر تا پا متعلق به مولا و صاحب خود است و در برابر او نه ارادهای از خود دارد و نه خواستهای. عبد مالك هیچ چيز نيست، و در اطاعت از صاحب خود هرگز سستى به خود راه نمىدهد.
در هر نظامي غیر از نظام الهی"عبد بودن" پایینترین شأنی است که غلامان و کنیزان و بردگان دارند اما خداوند بالاترین مقام را در نزد خود بندگی مخلصانه ميداند(4) تا آنجا که ورود به جرگهي بندگی را ورود به بهشت خود ذکر ميکند(5). و آنجا كه بندهای با معبود و خالق خود اينگونه بر اساس اصول بندگی زندگی و عمل ميکند. او نيز تاج پادشاهی عالم و خلیفگی خود را بر سر این "عبد مخلص" ميگذارد و خود را در وجود او آشکار مينماید و اینچنین بر بندهي خود حرمت مينهد. به راستی کدام ثروتي با این عبودیت برابری ميکند و آیا سعادتی بالاتر از این برای یک "عبد"ميتوان تصور کرد؟
<
بازگشت
Share
|