بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

انسان هم، آهنگ بود

" در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود "

و خداوند جهان را از کلمه آفرید و از صوتی ویژه خلق کرد. آوایی مقدس، که آهنگ جهان بود و جهان، هماهنگ با آهنگ کلمه بود و همه چیز موزون می‌نمود و جز آوای کلمه چیزی به گـوش نمی‌رسید. همه هستی و هست، با صـوت کلمه به رقـص آمد و هم آوا گشـت و بی‌وقفه کلمه را می‌خواند.

 

او اراده فرمود که انسان را خلقت بخشد، پس به گِل شکل بخشید و از آوای کلمه که آهـنگ روح بود، در او دمید و او زنده شد. کلـمه روح بود و روح آهنگ و انسان هماهنگ بـا روح، و همه چیز موزون می‌نمود. پس اراده فرمود تا آهنگ‌های دیگری از کلمه را نیز به مخلوق تازه‌اش بیاموزد، اسماء را به انسان آموخت و انسان اشرف مخلوقات گشت.

و انسان هم، آهنگ بود، آهنگی زیبا که جز ارتعاش کلمه نبود . انسان از آوای روح بخش کلمه مست بود و روحش جز آوا را تکرار نمی‌کرد. او موزون می‌نمود، چون جز آهنگ نبود. او بود و هو ،هو بود و هو،هو بود و او، و تنها هو آشکار بود .

تا روزی که از آن آهنگ سحر آمیز غافل شد و غفلت او کلمه را از خاطرش برد. روح خاموش گشت و ذهن فعال شد و به نیک و بد پرداخت. از این به آن مشغو ل شد و از آن به این و روح و کلمه و آهنگ را فراموش کرد. دیگر روحش آهنگی نمی‌نواخت، گوش‌هایش سنگین شد، چشم‌هایش ندید، دلش سنگ شد، دور خود پیچید و تابید، تابید و پیچید، چرخید و چرخید، دور شد و دور شد و به اطراف مشغول. روحش را گم کرد، چون روح، کلمه را از خاطر برده بود و جدایی انسان از روح و روح از کلمه، از اینجا آغاز شد.

او جای خالی گمشده‌ای را احساس می‌کرد، اما از یاد برده بود که آن گمشده چیست و کجا باید به دنبالش گردد، چشم گشود و به دیدنی‌های بیرون مشغول شد، پس چشم گشوده‌اش به خواب رفت و درخواب می‌دید و می‌دوید و دور می‌شد و به خیال خود نزدیک می‌شد و در وهم لذت می‌برد و در وهم می‌خندید و باز جای خالی کلمه را در وجودش احساس می‌کرد و همچنان می‌دوید و می‌دید و هر چه می‌دید کورتر می‌گشت، پس دور و دورتر شد، سرگردان‌تر و رنجورتر، آشفته‌تر و بیمارتر، تا رفته رفته به خواب مرگ فرو شد.

 

و کلمه شاهد بود بر ناهماهنگی مخلوقش.

پس آهنگ را سر داد و انسان را خواند. اما دیگر نه تنها چشم‌های او نابینا شده بود که گوش‌هایش هم ناشنوا و صوت "هو " را نمی‌شنید و آهنگ را نمی‌شناخت و به فهم در نمی‌یافت و به قلب حس نمی‌کرد. ذهن، خود را به غفلت می‌زد و قلب بی قرار می‌تپید و روح به خود می‌پیچید .

کلمه آهنگ را سر داده بود و هم آهنگ با آهنگ انسانِ بیمارش او را تکان می‌داد و با آهنگ‌های گوناگون بر او می‌نواخت. اما آهنگ او تنها به شرط ایمان دریافتنی بود. آنهایی که روحشان هنوز نمرده بود به رقص آمدند و هر کدام بنا به ایمان و ظرفشان از کلمه پر شدند، آهنگ زندگی به یادشان آمد و با صوت کلمه هم ارتعاش شدند و هستی‌شان آهنگ کلمه را سر داد و طوفان سراپای وجودشان را گرفت.

 

هر کسی به نوعی چرخان شد، بعضی با روحشان حضور کلمه را دریافتند، بعضی قلب‌شان با نور کلمه پر شد و بعضی ذهن‌شان از شعور کلمه برخوردار گشت. آهنگ، درونشان می‌نواخت و صوت در آنها می‌پیچید و به پروازشان در می‌آورد .

و کلـمه شاهد بود و هم آهـنگ با انسان گم شده آهـنگ‌های مختـلفی را می‌نـواخت. بی وقفه می‌نواخت، مگر گوش‌های بیشتری را شنوا سازد و چشم‌های بیشتری را بینا. اما در آهنگ او رازی نهفته بود سرشار از بیم و امید .

او مي‌‌گفت: " اتفاقی بزرگ در پیش است، با آن هم آهنگ شوید. چون همه کسانی که با آن نمی‌خوانند به سختی هلاک می‌شوند . "

آن‌هایی که گوش‌هایشان زودتر شنید و چشم‌هایش سریع‌تر دید خود به آهنگ بدل گشتند و هماهنگ با کلمه، آهنگ را سر دادند. آهنگ‌ها از گوشه و کنار جهان به صدا در آمده بود و سمفونی ظهور کلمه نواخته می‌شد و آهنگ آشکاری می‌نواخت. او اراده کرده بود که حقیقت کلمه را آشکار سازد. چون جهان را برای انسان و انسان را برای کلمه آفریده بود و جز کلمه چیزی حقیقت نداشت.

هر کس ذره‌ای شنوایی داشت و اندکی بینایی، آهنگ‌ها را شنید و دریافت و از شاهدان کلمه شد و با آهنگ، هماهنگ شد و به پرواز در آمد و محو کلمه شد و در کلمه محو شد.نابینایان و ناشنوایان در غفلت نه شنیدند و نه دیدند، پس خوابیده مردند.

 

" و کلمه هم‌چنان آهنگ خود را می‌نواخت و می‌رفت تا آشکار شود."

 

 

                                                 تاليف/  ن. ر                        

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com