بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

دعا کنیم خدا زلزله بفرستد

آیا تا به حال آرزو کرده‌اید زلزله بیاید؟ نترسید منظورم زلزله‌ای که خانه‌های آجری و بتونی را خراب کند و مردم را به زیر آوار ببرد یا آواره کند نیست. منظورم زلزله‌ای است که خانه‌ي منیت‌ها و خودخواهی‌های ما را ویران کند و درهم بکوبد و من ِ ما را اگر خرد نمی‌شود حداقل نیم من کند.

همه‌ي ما دل‌مان می‌خواهد تغییر کنیم، آن هم یک تغییر 180 درجه و رو به کمال و خوبی. دوست داریم بخشنده باشیم، کینه‌ای در دل‌مان نباشد، بتوانیم به همه خوبی کنیم و مفید باشیم و.... اما با این که بارها تصمیم گرفته‌ایم تغییر کنیم ولی نمی‌شود یعنی یک جای کارمان ایراد دارد، اما کجا؟

می‌دانید قصه‌ي تغییر ما آدم‌ها قصه‌ي کسی است که سال‌هاست در خانه‌ای کلنگی و قدیمی زندگی می‌کند و هر شب موقع خواب آرزو می‌کند فردا صبح که چشم‌هایش را باز می‌کند ببیند که خانه‌اش تبدیل به خانه‌ای نوساز و شیک شده و هر شب با همین آرزو به خواب می‌رود. گاهی هم در خواب می‌بیند که در خانه جدیدش زندگی می‌کند و با دیدن این خواب‌ها دلش خوش می‌شود و چه بسا که عمرش با این رؤیا به پایان برسد، اما خودش هم می‌داند که در عالم واقعیت چنین چیزی رخ نداده و اگر حقیقتاً می‌خواهد خانه‌اش را تغییر دهد باید هر چه زودتر تصمیم جدی بگیرد و عزمش را جزم کند و آستین‌ها را بالا بزند. روزی که کلنگ اول بر خشت کهنه و فرسوده این خانه زده شود روز شروع این تغییر است.

اما هر تغییر روندی دارد که با تخریب آغاز می‌شود و بدون آن تبدیلی صورت نخواهد گرفت. بر خلاف این که همیشه شنیده‌ایم خراب کردن آسان‌تر از ساختن است. من فکر می‌کنم تخریب این خانه کذایی که پر از ترس‌ها، شرطی شدگی‌ها، وابستگی‌ها، هوس‌ها و امیال است بسیار سخت است چون همیشه برای تخریب هر جایی قدم اول تخلیه آنجاست، اما ما نمی‌خواهیم یا می‌ترسیم این کار را بکنیم. بنابراین با خانه‌ای پر از وسایل، آن هم اثاثیه‌ای که اصلاً به درد خانه جدید نمی‌خورد، اعلام می‌کنیم که ما برای تغییر و تبدیل آماده‌ایم. به همین دلیل با فرود آمدن اولین کلنگ، صدای آه و فریادمان بلند می‌شود که ای وای چه بلایی بر سر اثاثیه‌ي نازنینم آمد؟ وای آبرویم رفت، غرورم جریحه‌دار شد، دوستانم رنجیدند، مالم را از دست دادم، شخصیتم زیر سؤال رفت و... بنابر این با اولین ضربه عقب‌نشینی کرده و از خیر تغییر کردن منصرف می‌شویم و یا به تعمیری ظاهری و جزئی راضی می‌شویم. با تعمیر به هر حال تغییر اندکی صورت می‌گیرد، اما نه آن تغییری که سال‌ها در آرزوی دست یافتن به آن کتاب‌ها خواندیم و به کلاس‌ها و دوره‌های جورواجور... رفتیم. خیر، تغییر بنیادی، رنج‌ها و هزینه‌های زیادی دارد که حتی گاهی با کمک بیل و کلنگ و بولدوزر هم نمی‌توان صورت داد. آخر مگر پایه‌های خانه‌ای که با منیت‌ها و خودخواهی‌های ما محکم شده و هر روز با برآورده کردن هوس‌های رنگارنگ محکم‌تر می‌شود به این راحتی فرو می‌ریزد؟

اینجاست که دست دیگری باید به کمک‌مان بیاید. من که می‌گویم دعا کنیم خدا زلزله‌ای 10 ریشتری برایمان بفرستد که هم خانه و هم خود محبوس شده مان در این خانه را از بیخ و بن ویران کند. شاید زمانی که این "خود" مدفون شد و آن خانه ویران گشت آن وقت بشود با مصالحی که جنسش از گچ و آهک و سیمان و سنگ نیست خانه‌ای ساخت که هرگز فرو نریزد.

و خدا دعای بعضی را مستجاب کرده و این زلزله را به سراغ‌شان فرستاده. مولانا می‌گوید این زلزله "جناب عشق" است که هر جا که فرود آید کن فیکون می‌کند و خانه و صاحب‌خانه را در هم می‌کوبد. او در مثنوی، عشق را به شتری تشبیه می‌کند که به دعوت مرغی خانگی قدم به لانه‌ي او می‌گذارد اما قدم نهادن شتر به خانه مرغ همان و ویران شدن لانه او نیز همان.

مـرغ خانه اشتری را  بی‌خـرد                      رسم مهمانش به خانه می برد

                      چون به خانه مرغ، اشتر پا نهاد                    خانه ویران گشت و سقف اندر فتاد(1)

 

البته مولانا در این مثال عقل را به لانه مرغ تشبیه می‌کند که منظور همان عقل جزئی و سطحی‌نگر است که در خدمت نفس است و این مضمون را در دیوان شمس نیز این‌چنین بیان می‌کند:

از بهـر مرغ خانه، گـر لانه‌ای بسـازی             اشـتر در او نگـنـجد با آن همه درازی

آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن تو                  اشتر جمال عشق است با قد و سرفرازی(2)

 

پس اگر روزی مرغ دل شما نیز هوس میزبانی از جناب اُشتر عشق را کرد یادتان باشد که یا خانه‌ای به اندازه قد و قامت او بسازید و یا در زیر قدوم مبارکش ویران شوید تا خودش فکری برایتان بکند.

 

پی نوشت‌ها:

1ـ مثنوی، دفتر سوم ابیات 4668 و 4669

2ـ دیوان شمس، ابیات 31168 و 31169

 

نوشته : م . ق                              

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com