
چرا با نام خدا آغاز ميكنيم؟
همواره توصيه شده است كه امور خود را با نام خداوند ْآغاز كنيم. چنان كه ما اكنون اين متن را با نام خدا آغاز كردهايم. شايد بر حسب عادت برخي از كارهايمان را به اين نحو آغاز كنيم. اما از آنجا كه قصد نداريم در سطح پوستهي امور متوقف شويم و وسعت آگاهيمان به دامنهي عادات و شرطيشدگيهايمان محدود باقي بماند، سعي ميكنيم با جستوجو در وراي قالبهاي شرطيشدگيهاي افكارمان به سمت درك بيشتري برويم.
اين نگاه از روي ترديد در قبول اين حكمت نيست چون آن را بالاتر از تأييد خود ميدانيم، بلكه از اين ديدگاه است كه معتقديم چيزي بيشتر از آن كه ميدانيم، در عمق اين حكمت به ظاهر ساده و عادت شده وجود دارد. پس سعي ميكنيم قدمي هر قدر كوچك به سمت كشف اين معنا برداريم.
آغاز چه معنايي دارد؟ آغازها چه اهميتي دارند؟ چرا قرين كردن آغازها با نام خدا بايسته است؟
آغاز هر چيزي مانند لحظهي انعقاد نطفهي آن است. آيا اين طور نيست كه در نطفهي هر چيزي تمامي آن چيز نهفته است؟ همان طور كه درختي كامل در يك بذر وجود دارد و انساني كامل در يك سلول نطفه. پس آيا نميتوان گفت لحظهي شكلگيري نطفهي هر كار، لحظهي رقم خوردن تماميت آن است؟ و اگر اين طور است، آيا آغازها اهميت بسيار ندارند؟ اگر اين اهميت را بپذيريم، آيا نبايستي از لحظهي آغاز هر كاري، جهت رقم زدن بهترين سرنوشت براي آن استفاده كنيم؟ و حال اگر بخواهيم از اين بهترين پيروي كنيم، آن را كجا بيابيم و چگونه در مسير دستيابي به آن قرار گيريم؟
در جستوجوي اين بهترين، به زودي متوجه ميشويم كه اين پرسش از قبل پاسخ داده شده است. هستي، بهترين الگو براي هر چيز و از جمله آغازهاست. پس بهتر است براي يافتن كاملترين الگوي آغاز كردن امور، از "آغاز هستي" تعليم بگيريم.
تمام اديان الهي و بسياري از ديدگاههاي باطنگرا بيان ميكنند كه در آغاز هستي تنها آفرينشگر بود، و او با نام بزرگ خود هستي را آغاز كرد كه در ديدگاههاي متعدد به نامهايي مانند اسم اعظم، صوت الهي، سر بزرگ و ... خوانده ميشود.
اگر از اين ديدگاه به موضوع نگاه كنيم به نظر ميرسد بيان نام خداوند در آغاز كارها، تكرار نمادين همان واقعهي نخست ابتداي هستي باشد و تعليم آغاز كردن كارها با نام خدا، شبيهسازي كوچكي از "لحظهي آغازين خلقت" در ابتداي تمامي امورمان است.
گويي با اين آغاز نمادين سعي ميكنيم خود را با روند هستي پيوند دهيم و در جرياني همسو با روند آفرينش قرار بگيريم. عمل ما بيانگر چنين پياميست: "من با هستي هماهنگم، من هم اعمالم را با الگو گرفتن از تولد هستي شروع ميكنم، با همان كلامي كه خلقت را به وجود آورده، امور را آغاز ميكنم و با تكيه به همان نامي كه همه چيز را متحقق كرده، قصد خود را به سوي تحقق ميبرم." و انعكاس اين عمل همسو با هستي، چيزي جز همراهي و حمايت از جانب جريان هستي نيست.
آيا ْآغاز امور با نام آفرينندهي هستي و توجه ما به آن آغاز نخستين كه تنها آغاز حقيقيست، قصد ما را بيشتر در تماس و هماهنگي با روند هستي قرار مِيدهد و يا آغاز كردن با نام خودمان و يا نام ديگري؟ حتي اگر خود و ديگر اجزاي هستي را انعكاسي از وجود خداوند بدانيم، آغاز با نام غير خدا مانند سعي در روشن كردن اتاقي تاريك با تصوير آتش است.
داستان تولد هستي به ما ميگويد كه تنها آغاز حقيقي، آغازيست كه با نام آفرينشگر باشد. هر شروع ديگري با جريان آفرينش و حيات در ناهماهنگي ست، از حمايت هستي برخوردار نيست، و سرنوشت آن نيز قطعا داراي نارساييهايي خواهد بود.
خداوند هستي را با نام خود آغاز كرد، وحي را با نام خود آغاز كرد و خود بيان ميكند كه ابتدا و انتهاي هر كار است(1). او از طريق بيان اين آيات (نشانهها) به ما پيام ميدهد كه با انديشه در آنها، طريق درست آغاز كردن را بياموزيم و به آنچه آموختهايم عمل كنيم. پس با نام خدا آغاز ميكنيم كه بالاترين كلمات است(2).
1ـهو الاول و الاخر
2ـ كلمه الله هي العليا
تاليف / ا.ر.ا
بازگشت
Share
|