
حلقههاي حركتي و بركتي
بسم ا... الرحمن الرحيم
يك، دو، سه، حركت... . هرچند شايد بيشتر ما با شنيدن واژهي "حركت" پيش از همه به ياد راه رفتن و يا دويدن با پاهايمان بيفتيم، اما به خوبي ميدانيم كه اين واژه بسياري اوقات بر معاني ديگري نيز دلالت دارد كه يكي از عامترين آنها تلاش است، و يكي از مصاديق آن نيز در عبارت آشنايي است كه طي اين مقاله قصد داريم از آن سخن بگوييم؛ "از تو حركت از خدا بركت..."
تجربه نشان داده كه ما گاه معاني چيزهايي را كه بيشتر شنيدهايم كمتر ميدانيم، چرا كه به عادت و بدون تأمل از كنار آنها ميگذريم و در نتيجه از رازهاي نهفته در دل آنها بيخبر ميمانيم.
مفهوم عبارت فوق نيز هرچند در ابتدا كاملاً روشن و ساده به نظر ميرسد، اما حداقل از سوي دو سؤال قابل بررسي است، اول اينكه چرا ظاهراً حركت بعضي اشخاص بركتي در پي ندارد؟ و دوم اينكه چرا برعكس بهنظر ميرسد كه بعضي بدون حركت غرق در بركتاند؟
بركتِ دست يافتن به پاسخ اين سؤالها نيز با حركت در راستاي شكافت مفهوم دو واژهي حركت و بركت دستيافتني است.
بسياري از ما حركت را عمدتاً تلاشهاي مرئي و فيزيكي قلمداد ميكنيم. اما اگر نگاهي كاملتر به ابعاد وجود خود بيفكنيم به مفهوم كاملتري از حركت پي خواهيم برد و درخواهيم يافت كه حركتِِ كاملتر از آنچه عموماً در ذهن ما نقش بسته، تلاشي است كه در آن كليهي ابعاد وجود انسان، از جسم گرفته تا ذهن و قلب و روح، به تناسبِ كار، وارد عمل شده باشند.
البته با دانستن و پذيرفتن اين نكته، سؤالي مطرح ميشود؛ اين كه چگونه ميتوان ذهن و قلب و روح را نيز در كارهاي خود وارد عمل كرد؟
در اينجا از شرح جزئيات مربوط به كار با اين ابعاد فرافيزيكي وجود انسان ميگذريم، و تنها به اشارهاي كوتاه براي درك ماهيت و اهميت هريك از آنها بسنده ميكنيم.
جايگاه حركت ذهني را در رسيدن به نتيجهي مطلوب وقتي ميتوانيم دريابيم كه براي يافتن سوزني كه لابهلاي انبوهي از كاه گمشده است به جاي اتكاء به حركتِ صرفاً فيزيكي و بارها و بارها گشتن در لابهلاي كپهي كاه، با مدد از نيروي ذهن خويش، از يك آهنربا كمك بگيريم. ميبينيم كه در حالت دوم با به كارگيري حركت ذهني (انديشه و تفكر) خيلي سهلتر و سريعتر به نتيجهي مطلوب خواهيم رسيد.
اما براي پي بردن به اهميت فعالسازي قلب و دل تنها اشارهاي كوتاه به اكسير شفابخش محبت كافي است، اكسيري كه نه تنها خارها را گل ميكند، بلكه به گواه برخي از تجارب واقعي، در درمان بيماريهاي لاعلاج گوي سبقت را از درمانهاي پزشكي ربوده است.
و بالاخره در باب روح...، بايد گفت كه ناشناختههاي آن بسياراند و شناختهها ناچيز... . با اين حال از آنجايي كه روح، ما را به ياد آسمانها، عالم بالا و آن وجود بالايي عالم هستي مياندازد، ميتوانيم حركتي را به ياد آوريم كه بدون آن هيچ حركتي كامل نيست، و آن درآويختن به يگانه سرچشمهي تمامي بركات است.
و اما مشكل اينجاست كه ما بسياري اوقات نه تنها در جهت كامل كردن حركات خود گام برنميداريم بلكه ندانسته اقدام به انجام ضدحركتهايي هم ميكنيم كه همان مختصر حركات ما را نيز خنثي ميكنند؛ ضد حركتهايي همچون افكار و كلام منفي و مأيوس كننده پيرامون موضوع در جريان.
البته اين هم ناگفته نماند كه بسياري اوقات، ما در پندار حركت هستيم و نه در خود آن، چرا كه هر تكان خوردني هم حركت نيست. چنانچه هيچ يك از ما انتظار نداريم كسي با بالارفتن از ديوار خانهي كسي ديگر و يا پروراندن افكار و قصدهاي انتقامجويانه يا پليد در ذهن خود، گوني گوني بركت دريافت كند. دستاوردهاي چنين اعمالي نيز هر چند در ظاهر بركتاند اما در باطن بركت كه هيچ، بلكه عامل هلاكتاند.
(1)
روشن است كه با پريدن به پايين نميتوان از بالاسربرآورد. دريافت هر بركتي حركتي هماهنگ و هسو را ميطلبد و اين نيز خود يكي از حلقههاي كاملكنندهي حركت است.
تا اينجا بيشتر از رازهاي نهفته در دل حركت گفتيم، پس كمي هم بيشتر از بركت بگوييم و بدانيم كه بركات بزرگ و بزرگترين بركتها نيز همانند حركتها نامرئياند و با چشم ظاهر ديده نشدني. چنانچه بركتِ بينيازي و قناعت، بسيار باارزشتر از داشتن نيمي از دنيا و در عين حال سوختن در تب به دست آوردن نيم ديگر آن است.
حال كه ميدانيم هر حركتي به واقع حركت نيست و هر بركتنمايي هم بركت، و نيز ميدانيم كه بسياري از حركات و بركات بزرگ از ديده پنهاناند و نامرئي، ديگر نميتوان به آساني سؤالي در باب حركت بيبركت و بركت بيحركت مطرح كرد. چنانچه حركات و بركات پنهان در پس پردهي زمانهاي گذشته و آينده را نيز در معادلات خود لحاظ كنيم و به ياد آوريم كه ما تنها بر بخشي بسيار محدود از كل دوران سفر زندگي(2) خود و ديگران واقفيم، حلقهي اتصال ديگري را نيز ميان پرسشهاي خود و پاسخهاي آنها خواهيم يافت و به اين يافتن، خط بطلاني بهروي اين قبيل سؤالات حركتي و بركتي خواهيم كشيد.
با همهي اين اوصاف اگر گاه به دليلي و حكمتي نامعلوم بر ما و معلوم بر "او"، ديديم كه از ابرهاي بركت "او" رگبارهايي بر سر انساني فرو ميريزد، به اين انتخابِ الهي چرا نگوييم، چرا كه شايد زماني دير يا زود قرعهي فال به نام خود ما نيز رقم زده شود...
بازگشت
Share
|