
پشت صحنه
بسم ا... الرحمن الرحيم
نه يك بار، و نه دو بار، بلكه احتمالاً بارها براي ما پيش آمده است كه در سالن سينما يا جلوي تلويزيون غرق در تماشاي فيلمي، بغض گلويمان را به شدت فشرده، اشك در چشمانمان حلقه زده و يا حتي بياختيار بر گونههايمان جاري شده است، چرا كه در آن لحظات شاهد مرگ يكي از شخصيتهاي خوب آن فيلم بودهايم.
به نظر ميرسد كه فضاي حاكم بر فيلم و نمايش داراي خاصيت عجيبي است؛ خاصيتي شبيه به نوعي جاذبهي افسون كننده! تماشاگر با آنكه ميداند در حال ديدن يك فيلم است و اگر كسي از او بپرسد داري چه ميكني به زبان خودش پاسخ ميدهد كه دارم فيلم تماشا ميكنم، اما چنان تحت تأثير افسون ذاتي فيلم قرار ميگيرد كه داستان و شخصيتها و رخدادهاي آن همچون حوادث زندگي واقعي، احساسات گوناگوني را در او برميانگيزانند، احساساتي چون غم يا شادي، خشم، هيجان، اضطراب و.... فيلمها حتي قادرند تماشاگران را به زمانها و مكانهاي ديگري ببرند، به گونهاي كه بيننده تا حدودي زمان و مكان و واقعيات زندگي خويش را فراموش ميكند، گاه حتي هنگام بيرون آمدن از سينما تطبيق دادن ناگهاني خود با فضاي زندگي واقعي كمي دشوار است، چرا كه قطع ارتباط ما با دنياي بيرون، تاريكي محيط و بزرگي پردهي سينما در جلوي چشمان ما، ميتواند بر افسونگري فيلم بيفزايد و ما را بيشتر از تلويزيون، به درون دنياي فيلم بكشاند.
گاه تأثيرگذاري فيلمها به حدي است كه احساس غم و دلتنگي حاصل از صحنههاي اندوهبارشان تا يكي دو روز بعد هم، كم و بيش باقي ميماند.
به ياد دارم يك بار بعد از ديدن يكي از همين فيلمهاي تأثيرگذار، حال درست و حسابياي نداشتم تا اينكه بخت يارم شد و پيشامدي حال مرا از اين رو به آن رو كرد. حدس ميزنيد آن پيشامد چه بود؟ آن چيزي نبود جز ديدن تصاويري از پشت صحنهي همان فيلم!
در تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلمها ميتوان واقعيات بسياري را ديد؛ مثلاً ميتوان ديد كه شخصيت خوب فيلم بعد از بازي در صحنهي مرگ خود، از جايش برميخيزد و با دوستان و همكارانش حرف ميزند، چاي ميخورد، ميگويد و ميخندد و حتي دربارهي صحنههاي مختلف فيلم بحث و گفتگو ميكند. ميتوان ديد كه اصولاً مرگِ هيچيك از شخصيتهاي فيلم حقيقت نداشته است، بلكه در پشت صحنه، زندگي همچنان جاري است.
ديدن تصاوير مربوط به پشت صحنهي فيلم، طلسم و افسونِ واقعيتانگاريِ آن فيلم را ميشكند! چرا كه واقعيتِ زندگي بازيگران آن را در حال حاضر، جلوي چشمانمان قرار ميدهد. در اين حالت واقعي بودن رخدادهاي فيلم رنگ ميبازند و ماهيت نمايشي آنها آشكار ميشود و بالطبع تأثيرگذاريشان نيز كاهش مييابد.
از نگاهي زندگي ما انسانها بر روي زمين نيز بيشباهت به بازي در يك فيلم نيست! هر يك از ما نقشي مشخص را در اين فيلم بر عهده داريم، در جايي و زماني وارد بازي ميشويم و در جايي و زماني هم از آن خارج ميشويم، تولدها و مرگها را ميبيينم و تجربه ميكنيم، از ميلادها شاد ميشويم و از مرگها اندوهبار. اما عموماً غمهايمان عميقتر از شاديهايمان هستند. غمها گاه چنان در وجودمان ريشه ميدوانند كه زندگيمان را تبديل به غمكده ميكنند، در اين اوقات متخصصان ميگويند كه ما دچار افسردگي شدهايم. اين افسردگيها هميشه لزوماً نه در اثر رخداد، كه حتي در اثر ترس و نگراني از رخداد مرگ خود و يا عزيزي ايجاد ميشوند. بعضي اوقات حتي داروهاي ضد افسردگي و قرصهاي آرامبخش نيز اثر چنداني در بهبود حال زارمان ندارند. در اين مواقع آشنايان نيز از سر محبت تجويزهاي گوناگوني ميكنند و نسخههاي مختلفي برايمان ميپيچند كه بعضي از آنها هم پُر خرج و زحمتاند و هم كم اثر! پيشنهادهايي مانند سفرهاي مكرر و يا تعويض خانه و اسباب و اثاث و...، از آنجايي كه مبناي عملكرد اين نوع تجويزها عمدتاً فراموشي موقت قضيه است، با همهي هزينهها و زحماتشان قادر به ريشهكن كردن افسردگي از وجودمان نيستند. تازه از كجا معلوم كه بعد از كلي خرج و اندكي بهبود! ضربهي جديدي بر ما وارد نشود و ما را دوباره به همان حال و روز نيندازد؟
در اين گونه موارد، ما بيش از هر چيزي به ديدن تصاويري از پشت صحنهي فيلم زندگي در زمين نيازمنديم، راهحلي كه بيترديد كارگشاتر، و پاياتر از ديگر تجويزهاي معمول است. تنها لازم است چشمانمان بر جاري بودن زندگي در پشت صحنهي اين فيلم زميني گشوده شود. درست است كه دلتنگيِ دوري از عزيزانمان همچنان باقي خواهد بود، اما نور اميد به ديدن و بازيافتن آنها در پشت صحنه، وجودمان را روشن خواهد كرد. هر چه پشت صحنه را جديتر و واقعيتر ببينيم امكان ارتباط با عزيزانمان را در آن سو، بيشتر باور خواهيم كرد و درهاي اين ارتباط نيز بر ما گشودهتر خواهد شد.(1) بهعلاوه اگر به راستي دريابيم كه با پايان نقش ما يا عزيزانمان در نمايش زندگي زمين، زندگي در پشت صحنه همچنان جاري است، ديگر ترس از عدم و نيستي، و از ميان رفتن و نابوديمان عذابمان نخواهد داد.
ياد كردن از "زندگي آخرت"، همان به ياد آوردن تداوم جريان زندگي در پشت صحنه است؛ هر چه پردههاي فراموشي آخرت را از جلوي چشمانمان كنارتر بزنيم، پشت پردهي زندگي زمين را روشنتر خواهيم ديد و بيش از پيش باورش خواهيم كرد، باوري كه قادر است حالِ ما را از اين رو به آن رو كند، حتي بهتر و مؤثر تر از هزاران قرص و داروي آرامبخش. شايد اين اثر بخشي را بتوان يك از بسيار زواياي گوناگون(2) اين كلام پرمعنا دانست كه: "ياد آخرت دارو و شفاست."(3)
نيكا
1- يكي از راههاي شناخته شدهترِ اين ارتباط، رؤياها و عالم رؤيا است.
2- اين كلام گهربار بيترديد متضمن معاني بسياري است؛ از جمله شفاي روح و نيز درمان جسم آدمي، كه محصول ياد كردن از آخرت (و در نتيجه ترك گناه و زدوده شدن آلودگيهاي بيماريزاي گناهان از وجود او به مدد بازگشت به خداوند) است.
3- غررالحكم، مؤسسه انتشاراتي امام عصر(عج)، ص422، ح 5124.
بازگشت
Share
|