بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

ببينيم، بشنويم و دريابيم

اگر در خياباني پر ازدحام و شلوغ شخصي را ببينيم که چشم­بندي بر چشم‌هايش بسته و انگشتانش را محکم در گوش‌هايش فرو کرده است و مي‌­خواهد از خيابان بگذرد، در باره‌ي او چه فکري مي‌‌کنيم؟ اگر در اتوبان چنين صحنه‌اي را ببينيم چه؟ احتمالاً اولين حدس‌مان اين است که اين شخص يا ديوانه است و يا قصد خودکشي دارد، آن هم به شيوه­اي غير معمول و دردناک!

واقعيت اين است که وضعيتِ باطني بسياري از ما شبيه به چنين شخصي است! ما در زندگي پُرشتاب کنوني بدون توجه به علائم هشدار دهنده و غافل از خطرات بسياري که احاطه‌مان کرده‌اند، مي‌­خواهيم به خود بباورانيم که در باغي سرسبز و خرم قدم مي‌­زنيم!

همان‌طور كه حواس پنج­گانه‌ي انسان دريچه‌ي ارتباط او براي شناخت و فهم و تجربه‌ي جهان مادي و بيروني هستند و فقدان هر يک از اين حواس صدماتي را به زندگي ما وارد مي‌‌كند، براي شناخت خود و دنياي درون خود نيز به ابزاري مشابه نياز داريم، ابزاري كه به درستي عمل كنند و در شناخت باطني ياري‌مان نمايند. در واقع هم، اين حواس ظاهري ما داراي قرينه‌‌هايي دروني و باطني نيز هستند، آنها همان ابزارهاي شناخت دروني و دنياي درونمان مي‌‌باشند.

اين طبيعي است كه ما براي دريافت حقيقت درون خود نيز به چشم و گوش نياز داشته باشيم، زيرا دريافتن نتيجه و حاصل ديدن و شنيدن است و تجربه­اي است که ما را به فرايند بيداري که امتداد روند دريافتن و فهم کردن است مي‌­رساند؛ يعني هر قدر بيشتر در­مي‌­يابيم، هشيارتر و بيدارتر مي‌‌شويم.

همان طور که نوزاد داراي چشم و گوشي است كه امکانات بالقوه‌‌ي او براي ادامه‌ي مسير زندگي‌اش در جهان بعدي (اين دنيا) هستند، اما تا قبل از تولد همچنان راکد و بلااستفاده باقي مي‌­مانند، چشم و گوش باطني انسان نيز تا زماني كه شرايط مناسب به وجود نيايد فعال نخواهند شد. در اين رابطه، بزرگان مي‌­گويند تا زماني که ما چشم و گوش ظاهر خود را بر بعضي واردات موذي و ويرانگر نبنديم اين دريچه‌هاي باطني گشوده نمي‌­شوند.

البته اگر هدف انسان فقط در حد برآوردن بخور و نمير نيازهاي اوليه و گذران عمر باشد، حواس ظاهري ما نه تنها کافي، بلکه بسيار بالاتر از حد رفع نيازهاي ماست، و لذا نيازي به گشودن دريچه‌هاي حواس باطني احساس نمي‌كنيم، اما وقتي هدف از اين چارچوب فراتر است ناتواني اين حواس در پاسخگويي به نيازهاي ما کاملاً محسوس مي‌­شود.

زماني که انسان يکي از حواس ظاهري خود را، کمي يا کاملاً از دست مي‌­دهد، با اين که در تنگنا قرار مي‌­گيرد اما به‌هرحال خود را با شرايط جديد وفق مي‌­دهد و گونه­اي ديگر از زندگي را تجربه مي‌‌كند، اما انسداد چشم و گوش باطني يعني به تدريج در باتلاق غفلت و بي­خبري و تاريکي محض فرورفتن و نهايتاً  هلاکت را تجربه کردن.

در اين ميان، همان­طور که با نزديك شدن به کهولت و پيري از قابليت­هاي حواس ظاهري کاسته مي‌­شود در حوزه‌ي باطني هم هر چه فرصت­ها و فضاهاي مناسب براي ديدن و شنيدن و دريافتن را از دست بدهيم چه بسا فرصتي براي بازيابي نداشته باشيم.

و اما بر طبق تعاليم الهي آن‌چه كه اين دريچه­هاي باطني را مسدود مي‌‌كند گناهان، اسراف‌ها (افراط و تفريط‌ها) و غفلت‌‌هاست که مانند ميکروب‌ها باعث گرفتگي و عفونت و درنتيجه نابينا و ناشنوا شدن چشم و گوش دروني ما مي‌‌شوند.

همان‌طور که در جاده­اي با غبارگرفتگي شديد چشم قادر به تشخيص صحيح نيست و هر قدر جاده شلوغ‌تر و گرفته‌تر باشد وضع بدتر و قدرت تشخيص كمتر مي‌­شود، همچنين در بازاري که پر از ازدحام و سرو صداست گوش ما قادر به شنيدن صداهاي آهسته و نجوا مانند نيست، براي شنيدن صداهاي زيبا و لطيف دروني نيز بايد اين گوش ظاهرمان را به روي صداهاي نابه‌هنجار و زمخت بيروني ببنديم. به همين ترتيب با بستن چشمي که ظواهر را مي‌­بيند چشم باطن انسان گشوده خواهد شد. مولانا اين دو چشم را به چشمي که کف‌هاي دريا را مي‌‌‌بيند و چشمي که خود دريا را مي‌­بيند تشبيه مي‌‌كند و يا گاهي از آن دو گوش، به گوش سَر و گوش سِر تعبير مي‌‌كند:

پنبه‌ آن گوش سر، گوش سر اسـت

تا نگردد اين کـر، آن باطـن کر است

بي‌حس و بي‌گوش و بي‌فکرت شويد

تـا خطـاب ارجعي را بشـنويد

از نگاهي ديگر، چنان‌چه گاه براي رفع تنبلي يک چشم، مدتي چشم ديگر را مي‌‌بندند تا چشمي‌ که ضعيف و تنبل شده است با فشاري که به آن وارد مي‌‌شود کم­کم فعال شود، و يا در گوشي که گرفته مايعي مي‌ريزند كه هر چند در ابتدا موجب گرفتگي بيشتر گوش مي‌شود، اما آن را براي شستشو و جرم­گيري و امكان شنيدن اصوات آهسته آماده مي‌كند، ديدن و شنيدن لطايف دروني نيز، نيازمند تغيير و تحولات، پالايش حواس ظاهري، و ورزيدگي حواس باطني است، كه غالباً كار چندان آساني هم نيست.

در اين رابطه، مشكل اصلي در اين‌جاست كه بيشتر اوقات حواس ظاهري ما نه تنها در جهت دريافت حقيقت عمل نمي‌‌کنند، بلکه خود به حجاب‌هاي دريافت حقايق تبديل مي‌‌شوند. البته منظور از تعبير اين حواس به حجاب، نفس وجود آنها و استفاده از آنها نيست، بلکه دريافت‌هاي حسي آلوده به اغراض نفساني و نيت­هاي ناپاک و قضاوت­هاست که مانند خس و خاشاک باعث پوشيده شدن حقيقت مي‌شوند.

از آن‌جا كه حواس ظاهري مانند بچه­اي است که هر چه چشمش ببيند مي‌­خواهد و هر چه جلويش بگذارند مي‌­خورد و اغلب دچار سوء هاضمه است، اگر بتوانيم آن را از آشفتگي، سرگرداني و پرسه زدن نجات دهيم و به آن جهت ببخشيم و مهارش کنيم، حرکت مهمي انجام داده­ايم. اولين گام براي شكوفايي حواس باطني، نيز همين کنترل، مهار و مراقبه بر حواس ظاهري است. اما چگونه؟

در مورد مهار و کنترل حواس، روش­ها و سيستم­هاي مختلفي مانند مديتيشن‌ها و روش‌هايي براي تمرکز وجود دارد، اما ساده­ترين و عملي­ترين روش­ را مي‌‌توان همان روشي دانست که در آموزه­هاي ديني بيان شده است؛ يعني مراقبت دائم بر حواس و اعضاء.

با اين حال اگر واقع‌بينانه به قضيه نگاه كنيم، در مي‌يابيم كه مراقبت دائم بر تمام حواس و اعضاء، كار هر كسي نيست و غالباً اقدام يك‌باره به آن، به برداشتن سنگي بزرگ مي‌ماند كه علامت نزدن است! پس براي عملي شدن اين اقدام بزرگ و لازم‌الاجراء، بايد آن را از جايي شروع كرد، آن هم از جايي ممكن و عملي. اما جاي مناسب براي شروع اين كار كجا مي‌تواند باشد ؟

بر اساس اين حديث كه مي‌فرمايد: "بيشترين گناه فرزند آدم از زبان اوست"، و نيز از آن‌جا كه مراقبت بر زبان هم كاري به دور از توان آدمي نيست، پس كار مراقبت بر حواس و اعضاء را پيش از همه مي‌‌توان از زبان خود آغاز كرد؛ با پرهيز از دروغ و تهمت، قسم دروغ و شهادت ناحق، بدگويي و غيبت، زياده‌گويي و بيهوده‌گويي و ...، و نيز اقدام به گفتن ذکر، كم‌گويي و گزيده‌گويي، و .... بايد سعي کرد به تدريج و آگاهانه کنترل زبان و کلام را در اختيار گرفت. مي‌‌توان ابتدا از چند دقيقه شروع کرد و به چند ساعت در روز و .... رسيد. وقتي نسبت به كلام‌هايي كه بر زبانمان رانده مي‌شوند، نوعي هشياري دائمي و حساسيت كلي حاصل شد، زبان تحت اختيار و اراده ما قرار مي‌گيرد و مي‌­شود گفت که در اين امر به موفقيت نسبي رسيده­ايم. به همين ترتيب مي‌­توان کار كنترل را بر روي حواس ديگر نيز پي‌گرفت. جديت در اين مراقبت، سرانجام به ياري خداوند، به بيداري و شکوفايي حواس باطني‌مان خواهد انجاميد.

 

                                                                                                            مانا - شينا

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com