بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

سفری بدون چمدان، تنها با یک حساب جاری

يک روز همسرم به خانه زنگ زد و گفت اگر دوست داري با من به يک سفر شش ماهه بيايي يکي دو ساعت وقت داري کارهايت را بکني و چمدانت را ببندي!! اول فکر کردم شوخي­اش گرفته و سربه سرم مي‌­گذارد، اما وقتي با عجله به خانه آمد و  مشغول جمع و جور کردن و تماس با اين و آن شد فهميدم که پيشنهادش كاملاً جدي است. همسرم گفت که قرار بوده همکارش به اين سفر و مأموريت برود اما سه ساعت قبل از پرواز مسئله­اي برايش پيش آمده است که سفرش منتفي شده و از آن‌جا که اين مأموريت براي اداره‌ي آنها بسيار مهم بوده است، به جاي همكارش او را براي اين مأموريت انتخاب کرده و دو بليط هم براي اولين پرواز به او داده بودند. من تقريباً يک ساعت و نيم وقت براي جمع و جور کردن و آماده شدن داشتم. البته اجباري  به رفتن نداشتم. با اين که فرزند مدرسه­اي نداشتيم، خودم هم کارمند نبودم و سفر به يك کشور خارجي نيز وسوسه‌ام کرده بود، اما از طرف ديگر، هم شش ماه زندگي در شهري غريب که نمي‌دانستم چه جور جايي است، برايم سخت بود و هم دوري از فرزندانم. تا چند دقيقه هاج و واج مانده بودم که قبول کنم يا نه و در صورت قبول چگونه به اين سرعت آماده شوم؟ هر چه فکر کردم ديدم نه شوخي نيست. يک ساعت و نيم فرصت و يک عالمه کار بدون هيج آمادگي قبلي؟!!  خانه را به چه کسي بسپارم. اگر از قبل مي‌دانستم حتماً چيزهايي را آماده مي‌‌کردم يا مي‌­خريدم، فقط خداحافظي از دوست و فاميل نزديک کلي وقت مي‌­گيرد. جمع و جور کردن خانه، لباس­هايي که بايد شسته شوند، يخچالي که بايد تميز و خالي، و از برق كشيده شود، حمام کردن و بستن چمدان كه خودش چند ساعت وقت مي‌­خواهد، سفارش هايي که بايد براي پرداخت بعضي قبض­ها و بدهي­ها به اين و آن شود و هزار تا کار ديگر...

اصلاً امکان نداشت اين همه کار را دو ساعته انجام داد، بنابر اين گفتم نه، اما سعي کردم تا همسرم دوش مي‌گرفت چمدانش را آماده کنم. در آن يک ساعت آن قدر زرنگ شده بودم که مثل فرفره مي­چرخيدم تا وسايل مورد نيازش را آماده کنم و سعي مي­کردم حتي يک دقيقه را هم از دست ندهم. آن روز براي اولين بار فهميدم که سبکبار زندگي کردن يعني چه و به چه دردي مي­خورد!! و چرا بعضي از ­ما به سرعت آماده‌ي سفر مي­شويم و بعضي ديگر چه زنجيرهاي ريز و درشتي به دست و پاي خود بسته­ايم. 

وقتي همسرم رفت و تنها شدم با خود فکر ­کردم که وقتي براي يک سفر کوتاه که مي­دانيم موقتي است و از نظر آذوقه و مخارج هم مشکلي نداريم اين طور  آشفته مي­شويم و به تکاپو مي­افتيم  چه طور مي­توانيم همين­طور دست روي دست بگذاريم و براي سفري که  هر لحظه امکان دارد بدون هيچ اعلام قبلي اسم­مان را در ليست مسافران آن روز بخوانند هيچ تلاش جدي نکنيم و روزهاي عمرمان را به بيهودگي يا بازي­هاي جورواجور و خسران‌‌زا هدر بدهيم؟  بله در مورد سفر مرگ حرف مي­زنم. همان سفري که بليطش يکسره و مقصدش ابديت است. همان که وقتي اسمش مي­آيد صد تا دور از جان و خدا نکنه و زبانم لال و بعد از 120 سال بر زبان مي‌آوريم. با اين‌‌‌که مي­دانيم جناب عزرائيل اصلاً با ما اين تعارف­ها را ندارد و خيلي وقت‌ها هم سرزده و ناگهاني از راه مي­رسد (اگر هم ناگهاني نيايد و با يک بيماري مهلتي به ما ­دهد، آن قدر درگير آن بيماري مي­شويم که عملاً کار چنداني نمي­توانيم بکنيم، فقط مقداري سفارش و تسويه حساب­هاي مالي!!) اما نمي­دانم چرا باز فکر مي­کنيم که مرگ فقط مال همسايه است، با اين‌‌که مي­د­انيم ما هم  همسايه‌ي­ همسايه‌ي­ خود هستيم! يک لحظه چشمانم را بستم و صحنه­اي را مجسم کردم که به قلب دستور ايست داده مي­شود. يکي دوساعت که سهل است شايد حتي يکي دو ثانيه هم فرصت براي جمع و­جور کارهاي پشت گوش انداخته نداشته باشيم. آن وقت چه کار کنيم؟ آيا آماده‌ي رفتن هستيم و چمدانمان را بسته­ايم؟

با اين‌‌که همه‌ي ما تقريباً اين مطالب را مي­دانيم پس چرا  آن طور که بايد و شايد عمل نمي­کنيم؟ آيا هنوز باور نداريم که سفري در کار هست، يا فرمولي وجود دارد که نمي­گذارد دست به کار بشويم؟ فرمول: دلبستگي­ها و آرزوها + کارهاي نصفه و نيمه + ترس از  حساب و کتاب اعمال که مساوي مي­شود با بي­خيال شدن از فکر سفر و پاک کردن صورت مسئله.

اما چه­طور براي سفرهاي اين دنيا هر طور شده و با هر زحمتي که هست، حتي لنگان و خيزان خود را آماده مي­کنيم و راهي مي­شويم، ولي براي سفري که مي­دانيم دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد و  بسياري  را هم در حال رفتن به آن مي­بينيم و در مراسم بدرقه‌شان هم شرکت مي­کنيم، قدم درست و حسابي‌اي برنمي‌‌داريم و کار اساسي‌اي انجام نمي­دهيم. اگر اين سفر کوتاه بود و اميد بازگشتي هم وجود داشت شايد مي­شد کم کاري خود را  توجيه كرد، ضمن اين‌كه اصولاً توشه‌ي زيادي هم  لازم نبود. اما به فرموده‌ي حضرت علي(ع): آه از توشه‌ي کم و راه طولاني!!(1)

اما چه کنيم که فکر آب و نان اين دنيا ما را از ياد اين سفر طولاني و  تأمين هزينه­هاي آن  غافل نکند؟ جواب را نيز حضرت علي(ع) در جمله­اي زيبا چنين بيان مي­فرمايند:

"بميريد قبل از اين که بميرانندتان و اعمال خود را محاسبه کنيد قبل از اين که به حسابتان رسيدگي کنند".(2)

از يك منظر مي‌توان گفت كه مردن قبل از مرگ و محاسبه‌ي قبل از حسابرسي کمي شبيه به بستن چمدان است.

دوستي داشتم که چمدان  کوچکي نزديک در خروجي خانه­اش گذاشته بود و گاهي قبل از بيرون رفتن لحظه­اي چمدان خالي را برمي­داشت و مي­گفت: خوب، ببينم از اين خانه و زندگي چه چيزي را مي­توانم با خودم ببرم که اگر هرگز برنگشتم افسوس برنداشتنش را نخورم؟ و بعد از چند لحظه آن را به زمين مي­گذاشت و مي­گفت: نه چيزي نمي­بينم که قابل افسوس خوردن باشد.

 مي­دانيد اگر بتوانيم چمدان بستن را حسابي تمرين کنيم بعد از مدتي چنان مهارتي در اين کار پيدا مي­کنيم که چمداني که سه روز وقت براي بستن­اش لازم است را دو دقيقه­اي مي­بنديم. چه طور؟ خوب معلوم است، کار نيکو کردن از پر کردن است.

با اين کار ممکن است چمدانمان هر چند وقت يک‌بار کوچک‌تر و سبک­تر شود. اصلاً شايد روزي تصميم بگيريم از خير بستن چمداني پر از توشه و آذوقه بگذريم و با افتتاح  يک حساب جاري در گردش، سفر خود را آغاز کنيم. سفري سبكبار با حسابي که سپرده‌ي آن سرسپردگي به خداست. آن وقت است که  سپرده‌ي ما خودبه‌‌خود به گردش افتاده و توشه و هزينه‌ي اين سفر طولاني را فراهم مي­سازد.

 

                                                                                                                    مانا

پي‌‌نوشت:

1ـ آه من قلةالزاد و طول الطريق - نهج البلاغه، حکمت 77

2ـ موتوا قبل ان تموتوا و حاسبوا قبل ان تحاسبوا. خطبه... و 90

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com