
انباري عجيبي در همين نزديکي
داشتم انباري خانه را تميز ميکردم که ياد انباري ديگهاي افتادم که اين يكي عجب جاي شلوغي است ديگه. منظورم انباري "پشت گوش"مان است. بله جايي رو ميگم که براي همهمون آشناست. همون انباري متروکهاي که كارها و قرار مدارهاي مهم و حياتي زندگيمون داره توش خاک ميخوره، قرارهايي که با خودمون، با خدامون و با ديگران گذاشته بوديم. چه عادتهايي که قرار بود ترک کنيم! چه شنبههايي که قرار بود خيلي کارها رو شروع کنيم! چه کاستيهايي که قرار بود جبران کنيم! و..... صدها قرار ريز و درشت ديگه. اما واقعاً اين پشت گوش کجاست که اين همه عريض و طويله و همه كار به سرعت به اونجا منتقل ميشه اما به ندرت چيزي از توش بيرون ميآد؟
عرضم به حضورتون كه اين پشت گوش خيلي نزديک و دم دسته، در واقع همين بغل گوش خودمونه ديگه، اما چون نميتونيم اونجا رو ببينيم اگه يه چيزي صد سال هم اونجا خاک بخوره اصلاً يادمون نميآد. اما يه لحظه چشمتون رو ببنديد و تصور کنيد كه اگه دوست عزيزي شما رو توي انباري پشت گوشش بيندازه و اصلاً هم يادش نياد که اونجا هستيد چه حالي پيدا ميکنيد؟ مخصوصاً اگه دوستي باشه که توي روز سخت و نفس گيري مثل قيامت خيلي احتياج داريد كه او به يادتون باشه. بيپرده بگويم اگه اون دوست، خدا باشه چي کار ميکنيم؟ هر چند خداوند اون قدر مهربون و نزديکه که امکان نداره بندهاش رو فراموش کنه اما قرآن در دو جا هشدار ميده که کساني که ملاقات با خدا و روز قيامت رو فراموش کنند خدا هم در آن روز آنها رو فراموش ميکنه و به آتش جهنم واميگذاره که عذاب را بچشند و هيچ ياوري برايشان نيست.(1)
حالا به جاي دست روي دست گذاشتن و غصه خوردن، بايد فکر کنيم و ببينيم چطوري اين مشکل رو حل کنيم؟
براي حل مشكل و علاج واقعه قبل از وقوع بايد ابتدا سري به اين انباري بزنيم. اما براي سر زدن و ديدن اين انباري يعني پشت گوش، دو تا آينه لازمه. يه آينه براي پشت سرمون، و يکي هم براي جلوي رومون. اون وقت به کمک آينهي پشتي توي آينهي روبه رو مون نگاه کنيم تا بتوانيم پشت گوش مبارک رو ببينيم. در واقع اين آينهها وضعيت گذشته و حال ما هستند که بايد عميقاً در آنها نگاه کنيم و از خودمون سؤال کنيم که چي شد كه کارهايي به اين مهمي رو فراموش کردم؟ چه قدر وقت براي جبران آنها دارم؟ کدوم کارها در ارتباط بين من و خدا نقشي حياتي دارند و ميتوانند سرنوشت منو عوض کنن ؟ اگه امروز آخرين روز عمرم باشه چي؟ کدوم مشغوليتها و ارتباطات زائد و بيهودهاي كه وقت و انرژي و توجه منو به جاي خدا به خودشون گرفتهاند رو بايد از زندگيم حذف کنم؟
اصـلاًً يكي از دلايـل پشت گـوش انداختن كارهاي مهم اينـه که يـک عالمه کـار براي خـودمون درست کردهايم که فکر ميکنيم انجام همهي اونها واجبه، به اين ترتيب اکثراً کارهاي مهم ميره پشت گوش و کارهاي غيرضروري، واجب جلوه ميکنه! اما اگه سؤالهامون رو جدي بگيريم کم کم هر كاري و هر چيزي به جاي خودش منتقل ميشه خيلي چيزها از انباري پشت گوش در ميآد و به دفترچهي کارهاي روزانهمون منتقل ميشه و در عوض عادتهاي دست و پا گيري که جريان زندگي حقيقيمون رو بند آورده به پشت گوش منتقل ميشه.
اما... يه انباري ديگه هم هست که اون هم خيلي به ما نزديکه. حرفها، قرارها و رازهاي مهم، و اسناد محرمانه و عشقي رو اونجا نگه ميداريم. منظورم قلبمونه. اگه ميبيني اونجا هم خيلي شلوغ شده خوب چي ميشه بعضي چيزهاشو حداقل يه مدتي بندازي تو انباري پشت گوش كه فعلاً يه قدري خاک بخوره تا بعد ببيني باهاش چه کار بايد بکني. جان من بيا با هم امتحان کنيم و دوسه تا از درشتهاشو که فقط خودمون از اونها خبر داريم و نميزاره قلبمون صاف بشه و جا براي خدا باز کنه بندازيم بيرون. يك راه خيلي خوب هم اينه كه اين دعاي قرآني رو با خلوص بخوانيم:
اي پروردگار ما، اگر فراموش کردهايم يا خطايي کردهايم ما را بازخواست نکن و چيزهايي که ما طاقت آن را نداريم بر ما تکليف نکن و گناهان ما را ببخش و بر ما رحم کن که مولاي ما تويي(2)
اون وقت مطمئناً درهاي رحمت خدا به روي ما باز ميشه و خدا خودش كمكمون ميكنه و بارهاي اضافي رو از دوشمون برميداره تا بتونيم کمر راست کنيم. اصلاً خودش نشونمون ميده که چه کار کنيم و چه جوري باشيم.
1- سورهي سجده آيهي 14 و سورهي جاثيه آيهي 34
2- سورهي بقره آيهي 286
مانا
بازگشت
Share
|