بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

وقتي كه جيك جيك مستون مي‌كنيم

به‌ياد دارم وقتي هفت هشت ساله بودم مادرم صبح‌ها با خواندن آوازهاي زيبا و ملايمي بيدارم مي‌كرد تا به مدرسه بروم. مي‌دانم برايش چقدر كار سختي بوده كه به دست خودش كودك كوچكش را صبح‌ زود از خواب ناز بيدار كند و به مدرسه بفرستد. بعدها كه كمي بزرگ‌تر شدم به جاي مادرم، پدرم مأموريت بيدار كردنم را بر عهده گرفت. شيوه‌ي او در انجام اين مأموريت، هم به مادرم شبيه بود و هم نبود! او هم خيلي وقت‌ها براي بيدار كردنم شعر مي‌خواند، اما شعر او با آوازهاي ملايم و كودكانه‌ي مادرم خيلي فرق داشت. پدرم تقريباً هر صبح اين شعر را برايم مي‌خواند:

تنبلي آرد به چشمان تو خواب   مي‌شود آينده‌ات يكسر خراب، و به اين ترتيب مرا ترغيب به بيدار شدن مي‌كرد.

در اوايل دوران تحصيل، فكر به آينده‌ي من، درس خواندن من و ...، بيشتر دغدغه‌ي پدر و مادرم بوده است تا خودم، و البته اين قضيه در مورد اكثر خانواده‌ها هم همين‌گونه است. اما عمدتاً از آن زماني كه بوي كنكور به مشام مي‌رسد اين نگراني‌ها به خود بچه‌ها هم سرايت مي‌كند، طوري كه بسياري از تفريح‌ها از رفتن به مهماني گرفته تا تماشاي تلويزيون تعطيل مي‌شوند. اگر كسي غير از اين عمل كند او را بي‌خيال و بي‌فكر مي‌خوانند و مدام اين قضيه را با كنايه‌هايي از اين قبيل به او يادآور مي‌شوند: "چقدر وِل مي‌چرخي؟! يادت رفته كنكور داري؟! چرا به فكر آينده‌ات نيستي؟ پشيمون مي‌شي‌ها!!! ......."

خلاصه، كنكوري‌ها با همه‌ي سختي‌هايي كه در كار هست سعي مي‌كنند ساعات بيشتري را به درس خواندن اختصاص دهند. البته آنهايي كه هوشمندانه‌تر عمل مي‌كنند مي‌دانند كه صرفاً با زياد درس خواندن و به اصطلاح خر خواني، نمي‌توانند توقع داشته باشند كه خرشان حتماً از پل بگذرد! بلكه مي‌دانند كه براي موفقيت بايد زمانشان را صرف يادگيري و فهم عميق درس‌ها و مفاهيم بنيادين كنند، و نيز صرف يادگيري روش‌هاي مؤثر حل مسأله و تكنيك‌هاي كارساز. آنها سعي مي‌كنند ياد بگيرند كه چگونه از آموخته‌هايشان حداكثر كارآيي را بگيرند و نهايت استفاده را ببرند. زيرا مي‌دانند هر كه حقيقتاً  زندگي‌اش را صرف فهم و يادگيري كند حتي اگر اولش هم به دليلي در دانشگاه پذيرفته نشود، آخرش مانند انيشتن يافته‌هايش در دانشگاه‌هاي دنيا تدريس مي‌شوند.

 

در هر حال، اين اصلي مورد پذيرش همگان است انسان بايد براي ساختن آينده‌اش از همان بچگي تلاش و كوشش براي يادگيري و كسب علم، تخصص، مهارت و يا هنري خاص را آغاز كند تا در دوران بزرگ‌سالي، براي خود سرمايه‌‌اي داشته و بتواند از آسايش كافي برخوردار باشد. در اين ميان نكته‌ي جالب و در واقع عجيب آن است كه براي دوران هفتاد هشتاد ساله‌ي زندگي، زحمت كشيدن از هفت هشت سالگي را ضروري مي‌دانيم اما در مورد دوران بس طولاني حياتمان بعد از ترك زمين، حتي انديشيدن را هم لازم نمي‌دانيم چه رسد به تلاش و برنامه‌ريزي! گويي به‌كلي فراموش كرده‌ايم كه در آستانه‌ي گذر از آزمون سراسري بزرگي هستيم! و رتبه‌ي ما در اين آزمون ورودي زندگي روحي (زندگي در فراسوي زمين و اين كالبد جسمي)، تعيين‌كننده‌ي جايگاه ما در كائنات خواهد بود. اگر خواستار جايي خوب و سطح بالا در آسمان‌ها، و طالب آسايش در آن زندگي هستيم، نبايد هم‌چون بي‌خيال‌ها وقت‌گذراني كنيم و فرصت را به بطالت بگذرانيم، بلكه لازم است براي يادگيري درس‌هاي زندگي به‌طور جدي وقت صرف كنيم. روشن است كه تنها با گاه و بي‌گاه سراغي از درس‌هاي زندگي گرفتن نمي‌توانيم انتظار رفتن به جاي بالايي را داشته باشيم، همان‌طور كه با گهگاه سراغ كتاب‌ها رفتن و ورق زدنشان نمي‌توان انتظار موفقيت آن‌چناني در كنكور داشت.

با پر كردن زندگي خود با امور روزمره‌، با صرفاً خوردن و پوشيدن، خريد كردن و رفتن و آمدن‌ و برپايي مجالس عروسي و عزا، و با صرف كردن زندگي خود براي راحت‌تر گدراندن، براي خوش‌ گذشتن و در خوشي و راحتي سپري شدن اين زندگي، به‌جايي نخواهيم رسيد! بلكه لازم است به موازات و همراه امور روزانه‌‌مان، ذهن و توجه‌ خود را صرف پاسخ‌گويي به "سؤالات بنيادين بشر" (مهم‌ترين سؤالات آزمون سراسري زندگي) كنيم، سؤالاتي هم‌چون: "من كيستم؟ از كجا آمده‌ام؟ به كجا مي‌روم؟ چرا به اين دنيا آمده‌ام؟ وظيفه‌ام در اين‌جا چيست؟ چگونه از اين فرصت زندگي بهترين و بالاترين بهره را ببرم؟ بهترين كاري كه مي‌توانم در هر زمان انجام دهم كدام است؟ و...". براي يافتن پاسخ اين سؤالات لازم است دائماً خود، اعمال خود و روش زندگي خود را مشاهده كنيم و از خود سؤال كنيم كه اين كارها در نهايت به چه كار من مي‌آيند؟ بهتر از اينها كدام‌اند؟ و .... بالطبع براي توجه به اين سؤالات و يافتن پاسخ آنها لازم است پيوسته ميزاني از وقت و انرژي‌مان را به آنها اختصاص دهيم و البته متناسب با پاسخ‌هايي كه در هر زمان براي آنها مي‌يابيم، كارها و اصولاً شيوه‌ي زندگي‌مان را نيز تغيير دهيم.

اما اگر "سؤالات بنيادين بشر"، حداقل بخشي از ذهن ما را به خود مشغول نكرده‌اند و يافتن پاسخ آنها اصلاً جزو دغدغه‌ي ما نيست، اگر اين سؤالات در معادلات زندگي ما جايي را براي خود باز نكرده‌‌اند و به فراموش‌خانه‌ي ذهنمان رانده شده‌اند، بهترين راه آن است كه واقعيت را، هر چند تلخ، بپذيريم! بپذيريم كه تا كنون در خواب غفلت زيسته‌ايم، به‌جاي استفاده‌ي بهينه از زندگي‌مان تنها به بيهود‌گي، گذران عمر كرده‌ايم! آزمون زندگي را بيشتر شوخي گرفته‌ايم تا  جدي، و غافل از زمستان پيش رو، صرفاً جيك‌جيك‌هاي مستانه سر داده‌ايم! تنها با پذيرش اين واقعيت است كه مي‌توانيم جلوي ضرر را از همين جا بگيريم. چه بسا اگر زودتر بجنبيم و اين دست و آن دست نكنيم، بتوانيم ره صد ساله را در فرصتي كه پيش رويمان هست هم طي كنيم.

 

نيكا

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com