
چرا خشنود نیستیم؟ (قسمت دوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به نکاتِ بخش اول درمی یابیم که هر چه بيشتر در جستجوي راه حلي از بيرون باشيم و از توجه به درون خودغافل شویم، از اصل و منبع حيات خود دور تر شده و در جهان بيرون از خود بيشتر احساس تنهايي و نوميدي مي كنيم. زمانیکه ما تلاش ميكنيم خوشبختي را در اطرافِ خود بيابيم، مانند تشنه لبي هستيم كه در بياباني خشك تنها و سرگردان،به امید یافتن آب سعي دارد خود را به سرابي برساند كه شاید هرگز به آن دست نیابد.
حالا ببینیم چرا خوشی های ما ناپایدار است و همواره احساس ضعف و ناتواني و نا امني مي كنيم؟ اگر دقت کنیم،می بینیم که تا حدود زیادی، ارتباط و پيوند خود را با خداوند که سرچشمه و منبع اصلي شادي و سرور و انرژي بيكران است از دست دادهايم! عدم ارتباطی صحیح با منبع و مبدا اصلی انرژی که همان انرژی الهیست منجر به از دادنِ نیروی ذخیره ای می شود که خداوند در بدو آفرینش به ما عطا کرد. فراموش نکنیم که در اثر هرز دادن انرژی به واسطه مشغولیت های دنیوی و روزمرگی باعث می شویم به انواع بیماری روحی و ذهنی و جسمی مبتلا شویم که طبیعتا همان موجب عدم خشنودیمان خواهد شد.
غافلیم که تمام درد و رنج بشر و هر حقارتي كه او در زندگي تجربه ميكند، تمام خطاها و گناهها، كشمكشهاي خانوادگي و محيط هاي كاري تا جنگهاي بينالمللي همه نتيجه و پيامد دوري از خداوندست.
در چنین حالتی یعنی وقتی كه انسان ارتباطاش با منبع انرژي الهي قطع شده است برای جذب انرژی از دیگران سعي ميكند با كنترل و مهار ذهن و فكر اطرافیان، اختيار ایشان را بهدست گرفته و یا به عبارتی انرژيشان را بدزدد. این حس سلطه جویی در انسان نه صرفاً به خاطر هدفي معقول و والا، بلكه به خاطر كسب قدرت و دست يافتن به اهداف شخصي، گروهي و يا فرقهاي، به همين دليل ما شاهد همة تعارضات آزار دهنده در ارتباطات و در سطح جهان هستيم.
ما انسان های ناخشنود و پر تنش براي منحرف كردن ذهن خود (از غفلت و دوری خود از خداوند و انرژی الهی) به امور روزمره پناه ميآوریم تا زندگي را به كسب دستاوردهاي دنيوي تنزل دهیم و برای برقراری آرامش و بدست آوردن حس رضایت به هر کاری دست می زنیم . ما با دور شدن از خدا حس يگانگي خود را با ساير همنوعان و بلکه تمام خلقت از دست ميدهيم. زيرا اين خداوندست كه انسان را از درون با تمام موجودات پيوند ميدهد.
وقتي خود را از ديگران جدا پنداشتیم خود به خود وارد ميدان رقابتهاي ناسالم و استثمار يكديگر ميشويم برای مثال وجوديكه به ظاهر دوستان زيادي داريم شايد ميان آنهمه دوست حتي يك دوست واقعي هم نداشته باشيم و باز هم احساس تنهاييكنيم، زيرا روابطمان با آنان خالي از كيفيت است و سالم نيست. دلیلش هم اين است كه ارتباطاتمان، نحوة برخورد و سخن گفتنمان با يكديگر، ، نقشهها و افكارمان و اصولاً نگاهمان به زندگي، بيمار است.
-چه كلامي بيمار است؟
از عوامل مهمي كه باعث ضعیف شدن یا بههم خوردن ارتباطات ما با يكديگر ميشود، بيماريهاي كلام و ناهنجاريهاي رفتاريست.
-بهطور كلي كلام بيماركلامي است كه نه تنها ما را از تعادل خارج ساخته و باعث ارتباطی ناخوشایند با دیگران می شود بلکه ما را از راه رسیدن به خداوند نیز دور می کند.هر كلام و رفتار نااميد كنندهاي هم كه ما را از خدا دور سازد و راه ارتباط با خدا را سخت و پيچيده جلوه دهد رفته، رفته موجب می شود که ما طبيعت الهي و ارزش واقعي انسان را ناديده بگيریم.
-کلام بیمار موجبِ كبر و خودپرستي و کفر گویی می شود.
- کلام بیمار، كلام زشت و خشن، كنايه آميزست که باعث رنجش و دوری و ضعیف ساختن دیگران می شود.
- كلاميست كه بالحني تمسخرآميز و تفرقه آميز، که با تهمت و غيبت و يا دروغ همراه باشد.
و همه اینها به ظاهر موجب خشنودی و احساس پیروزی و قدرتِ در ما و ایجاد ضعف و رنجش در دیگران می شود. این نوع کسب انرژی برای ما، نه تنها موقت است بلکه با این کار موجب می شویم دیگران نیز انرژیشان کاهش یابد.
ادامه دارد...
تهیه و تدوین: یارا و ایلما
بازگشت
Share
|