بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

كليد آزادي

راستي چطور مي‌شه آزاد بود و به آزادي دست يافت؟

آزادي يكي از آرمان‌ها و آرزوهاي بسياري از انسان‌هاست. ما آدم‌ها اصولاً آزادي رو دوست داريم، دوست داريم آزاد باشيم و آزاد زندگي كنيم.

اما براي اين‌‌كه بتونيم به اين آرزوي آرماني‌مون برسيم بايد راه رسيدن به اون رو پيدا كنيم؛ گام به گام. و براي اين‌‌كه بتونيم راه رو به درستي پيدا كنيم اول بايد كاملاً درست و دقيق بدونيم كه آزادي چيه و كجاست؟

پس از خودمون بپرسيم آزادي چيه؟

 

معمولاً اولين جوابي كه به ذهن مي‌‌رسه اينه كه ما در زندگي آزاد باشيم و بتونيم هر كاري كه خواستيم انجام بديم.

خُب،‌ فقط قبل از اين كه گام‌هاي رسيدن به اين آزادي رو برداريم ببينيم اگه اين آزادي واقعاً محقق بشه اوضاع و احوال ما چه‌طوري مي‌شه؟

 

اگه همه آزاد باشن كه هر كاري دلشون خواست انجام بدن، بعيد نيست كه قبل از اين كه بتونيم  آزادي رو مزه مزه كنيم، يكي از كساني كه از ما بدش مي‌ياد يا چندان خوشش نمي‌ياد يا به ما حسودي‌اش مي‌شه دلش بخواد كه بزنه و ما رو بكشه!!! اون وقت راستي راستي كه خيلي بد مي‌شه!

براي همين هم هست كه بعضي‌ها آزادي آدم رو محدود مي‌كنن! و مي‌گن هر آدمي تا جايي آزاده كه به آزادي ديگران لطمه نزنه. هر چند كه اگه خوب فكر كنيم مي‌بينيم كه با اين تعريف بايد دور اون آزادي‌ آرماني رو به كلي خط بكشيم و فراموشش كنيم! در اين صورت مرزهاي آزادي ما اون قدر محدود مي‌شه كه حتي نمي‌تونيم صداي راديومون  رو بلند كنيم، مگه جز اينه كه بلند كردن صداي راديوي ما، يك جورايي يعني محدود كردن آزادي كسي كه اون موقع نمي‌خواد راديو گوش بده؟

 

تازه از اين هم كه بگذريم، ‌اگه آدم آزاد باشه كه هر كاري انجام بده، مثلاً آزاد باشه كه مشروبات الكلي و مواد مخدر مصرف كنه، عملاً يعني آزاد بوده تا بدون داشتن دانش كافي از علوم ظاهري و باطني، به جسم و روح خودش صدمه بزنه!(1) در اين صورت آدم بي‌شباهت به بچه‌اي نيست كه آزاد باشه كه هر طرفي خواست بره و كسي مانع از اين نشه كه او از پشت بوم‌ به پايين بيفته! و يا...

با اين وصف ديگه آزادي چيز چندان مثبت و جالبي به نظر نمي‌رسه، به اين ترتيب آيا عجيب نيست كه در اكثر مكاتب معنوي و الهي يكي از آرمان‌هاي مطرح شده رسيدن به آزادي باشه؟ پس تناقض در كجاست؟

 

متفكران با تعمق در موضوع پاسخ رو اين طور مي‌دن كه اون آزادي‌اي كه آرمان مكاتب الهيه، آزادي روح انسانه و نه آزادي نفس او!

اين كه آدم آزاد باشه كه هر كاري كه دلش (و به بيان درست‌تر نفسش) خواست انجام بده، آزادي نفسه. يعني انسان نفسش رو آزاد بگذاره كه در وجودش فرمانروايي كنه! كه افسار خودش رو بده به دست نفسش! آزادي اون طور كه در ذهن اغلب ما معني شده، چيزي نيست جز به بند و اسارت نفس در اومدن!!! اما آيا آرمان ما واقعاً اينه؟

 

اون آزادي آرماني، دقيقاً برعكسه، آزادي حقيقي، آزاد شدن روح انسان از بند نفسشه، راه رسيدن به اون هم دادن افسار نفس به دست روح و كنترل هر چه بيشتر و مهار اونه و نه پرو بال دادن بهش و آزاد رها كردنش! به قول ديوژن:

"تسلط بر نفس تنها آزادي قابل ذكر است."(2)

 

نيكا

 

1- تمام احكام و حدود الهي در واقع چيزي نيستند جز راه‌هاي ايمني و سلامتي جسم و روان و روح انسان. حكمت و چرايي بعضي از اين احكام، حتي از طريق علوم ظاهري هم بر انسان آشكار شده.

2- برگرفته از كتاب گنجينه‌ي ما و شما، ص 30.

 

بازگشت

Share

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com