بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

كودك و خداوند

كودكي كه آماده‌ی تولد بود، نزد خداوند رفت و از او پرسيد: "مي‌گويند فردا شما مرا به زمين مي‌فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي‌توانم براي زندگي به آنجا بروم؟"

خداوند پاسخ داد:" از ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداري خواهد كرد."

اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي‌خواهد برود يا نه!

و گفت:"اما اينجا در بهشت، من هيچ كار جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند."

خداوند لبخند زد: "فرشته‌ی تو برايت آواز مي‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود."

كودك ادامه داد: "من چه‌طور مي‌توانم بفهمم مردم چه مي‌گويند وقتي زبان آنها را نمي‌دانم؟"

خداوند او را نوازش كرد و گفت: "فرشته‌ی تو ، زيباترين و شيرين‌ترين واژه‌هايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني."

كودك با ناراحتي گفت: "وقتي مي‌خواهم با شما صحبت كنم‌، چه كنم؟"

اما خداوند براي اين سئوال هم پاسخي داشت: "فرشته‌ات، دست‌هايت را در كنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد مي‌دهد كه چگونه دعا كني."

كودك سرش را برگرداند و پرسيد: "شنيده‌ام كه در زمين انسان‌هاي بدي هم زندگي مي‌كنند. چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟ "

"فرشته‌ات از تو محافظت خواهد كرد، حتي اگر به قيمت جان‌اش تمام شود."

كودك با نگراني ادامه داد: "اما من هميشه به اين دليل كه ديگر نمي‌توانم شما را ببينم، ناراحت خواهم بود."

خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته‌ات هميشه درباره‌ی من با تو صحبت خواهد كرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه دركنار تو خواهم بود."

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين شنيده مي‌شد. كودك مي‌دانست كه بايد به زودي سفرش را آغاز كند.

او به آرامي يك سئوال ديگر از خداوند پرسيد: "خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگوييد."

خداوند شانه‌ی او را نوازش كرد و پاسخ داد:

"نام فرشته‌ات اهميتي ندارد. به راحتي او را مادر صدا کن."

 

فرستنده: ماریا

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com