
دريا باش
روزی شاگرد راهب پیري، از او خواست که درسي به یاد ماندنی به او بياموزد.
راهب از شاگردش خواست کیسۀ نمکي نزدش بياورد، سپس مشتي از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست آب را بنوشد. شاگرد فقط توانست یك جرعۀ کوچک از آب داخل لیوان را بياشامد، آن هم به زحمت!
استاد پرسید: "مزهاش چطور بود؟"
شاگرد پاسخ داد: "آنقدر شور و بدمزه است كه اصلاً نميتوان آن را نوشيد!"
پیر از شاگردش خواست یك مشت نمک بردارد و به همراه او برود. آنها رفتند تا به کنار دریاچه رسيدند. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد، سپس یك لیوان از آب دریاچه برداشت و به دست شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید .
استاد این بار هم مزۀ آب داخل لیوان را از شاگردش جويا شد. او پاسخ داد: "کاملاً معمولی و گوارا بود".
پیر گفت :"مشكلات و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبهرو میشود همچون مشتي نمک است. اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر باشد، میتواند بار آن مصائب را راحتتر حمل کند، بنابراین تمرين کن بهجاي آن كه مانند يك ليوان آب باشي و زندگيات درگير و دار مشكلات، دریايي باشی كه مشكلات در وجودش محو و ناپيدا ميشوند."
بازگشت
Share
|