می گویند اینشتین زندگی ساده ای داشت ...
روزی یكی از دوستانش از او پرسید:
چرا لباس نو نمی پوشید؟
اینشتین خنده ای كرد و در جواب گفت:
چه لزومی دارد دوست عزیز؟
اینجا همه مرا می شناسند و می دانند چه كسی هستم، دیگر چه احتیاجی به پوشیدن لباس
نو دارم؟
تصادفاً همان شخص چند ماه بعد اینشتین را در شهر دیگری دید و مشاهده کرد که او باز
هم همان پالتوی قدیمی را بر تن دارد. و از او پرسید:
استاد عزیز، چرا باز هم این پالتوی قدیمی را پوشیده اید؟!
اینشتین لبخندی زد و پاسخ داد:
چه لزومی دارد دوست عزیز؟
اینجا كه كسی من را نمی شناسد!!
ـ برگرفته از گنجینۀ ما و شما، با اندکی ویرایش
* * *
بد نیست شیوه هایی که خود را به آنها ملزم کرده ایم و
حساسیت های خودمان را در زندگی ، کمی به چالش بکشیم و از خود بپرسیم:
حقیقتاً چه لزومی دارند؟