بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

حكايت‌ها و داستان‌هايي در ارتباط با نماز

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

روح نماز

روزي حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مسجد كوفه جواني را مشغول نماز خواندن دید. جوان با حضور قلب و توجه تام نسبت به آداب نماز، نماز مي‌خواند. حضرت به او فرمود: "اي جوان، تأویل نماز چیست؟" جوان عرض كرد: "آیا نماز را جز عبودیت، تأویلي است؟! كه بدون آن، ناقص و ناپسند است. تأویل حقیقت نماز، عبارت است از: قربت، خلوص، حضور قلب و توجّه، معرفت خدا و محبّت اهل بیت علیهم السّلام، كه بدون آن هیچ عملي صحیح نخواهد بود، اگر چه در همه‌ي دهر صائم و روزه‌دار باشد و در بین صفا و مروه به عبادت قیام كند."

 

چهل داستان در باره‌ي نماز و نمازگزاران، تنظیم و گرد آوري: یدالله بهتاشي/ نماز از دیدگاه قرآن و حدیث ص 138.

 

 

توصیه‌ي علي علیه السّلام به كمیل

حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام به كمیل بن زیاد نخعي درباره‌ي خصوصیات و كیفیت اقام‌ي نماز می‌‌فرماید: "اي كمیل، شأن و قدر و منزلت در عبادت و اطاعت خدا به این نیست كه نماز بگزاري و روزه بداري و صدقه بدهي، بلكه شأن و منزلت در این است كه نماز را با قلب پاك بگزاري و سلیم النّفس باشي و عملي خداپسندانه را با خشوعي انجام دهي كه سراپاي وجودت را فرا گیرد. بنگر در آن چیزي كه در آن و بر آن به نماز ایستاده‌اي كه اگر غصبي و حرام باشد، نماز قبول نیست و فایده‌اي ندارد."

 

چهل داستان در باره‌ي نماز و نمازگزاران، تنظیم و گرد آوري: یدالله بهتاشي/ تحف العقول

 

 

نماز صالحان

حاتم اصمّ از عابدان وارسته و مخلص بود. یكي از مسلمین بنام عصام بن یوسف نزد او آمد و از روي اعتراض به او گفت: تو چگونه نماز می‌خواني؟

حاتم گفت: هنگامي كه وقت نماز فرا مي‌رسد، برمي‌خیزم وضوي ظاهري و وضوي باطني مي‌گیرم.

عصام گفت: وضوي باطني چگونه است.

حاتم گفت: در وضوي ظاهر، اعضاي وضو را با آب می‌شویم، اما در وضوي باطن آن اعضاء را با هفت خصلت مي‌شویم: 1) توبه، 2) پشیماني از گناهان سابق، 3) ترك دلبستگي به دنیا، 4) ترك تعریف و ستایش مخلوقات، 5) ترك ریاست مادي، 6) ترك كینه، 7) ترك حسادت .

سپس به مسجد مي‌روم و آماده‌ی نماز مي‌شوم، در حالي كه كعبه را پیش رو مي‌بینم و خود را در برابر خداي بزرگ یكپارچه محتاج مي‌نگرم. گویي در محضر خدا هستم، بهشت را در طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائیل را پشت سر خود مشاهده می‌كنم و گویي پاهایم روي پل صراط قرار گرفته است و این نماز، آخرین نماز من است؛ سپس نیت مي‌كنم و تكبیر پاك مي‌گویم و حمد و سوره را با تفكّر و تأمّل مي‌خوانم؛ آن‌گاه ركوع را با تواضع و خشوع انجام مي‌دهم، و سپس سجده را با تضرع و زاري بجا مي‌آورم و تشهّد را با امید مي‌خوانم و سلام نماز را با اخلاص می‌گویم. مدّت سي سال است كه نماز من این گونه است.

عصام به حاتم گفت: این گونه نماز خواندن را شخصي غیر از تو نمی‌تواند انجام دهد.

سپس گریه‌ی سختي كرد و از خدا خواست كه چنین حالت عبادت را به او عنایت كند.

 

چهل داستان در باره‌ي نماز و نمازگزاران، تنظیم و گردآوري یدالله بهتاشي، داستان دوستان، ج 3، ص 210.

 

 

امام رضا(ع ) و نماز اول وقت به جماعت

ابراهیم بن موسي از القزّاز مي‌گوید: امام رضا علیه السّلام به عنوان استقبال از بعضي از طالبان خارج شد (در حالي

كه من با عده‌اي از یاران با آن حضرت همراه بودیم). وقت نماز فرارسید. قصري در آن حوالي بود. امام(ع ) با یاران به

سوي آن رفتند و در كنار سنگ بزرگي ایستادند و سپس امام به من فرمودند: "اذان بگو"

عرض كردم: "منتظر رسیدن و ملحق شدن بعضي از یاران هستیم كه بیایند".

حضرت فرمود: "خدا تو را بیامرزد، نماز را از اول وقت بدون عذر به تأخیر نیانداز. بر تو باد خواندن نماز در اول وقت."
راوي گفت: "پس اذان گفتم و نماز خواندیم".

نمازي كه امام رضا(ع) به پا داشت، نماز جماعت بود كه هر چه جمعیت بیشتر باشد ثواب نماز جماعت بیشتر است، ولي امام (ع ) اجازه نفرمود نماز اول وقت، به خاطر رسیدن و ملحق شدن بقیه‌ي یاران به تأخیر بیفتد، بلكه تأكید كرد كه نماز اول وقت خوانده شود و تأخیر را صلاح ندانست. این‌كه امام رضا (ع) فرمود: "اي موسي، بر تو باد كه همیشه نماز را در اول وقت بپا داري" خطاب به فرد فرد ماست و اختصاص به آن شخص ندارد.

 

چهل داستان در باره‌ي نماز و نمازگزاران، تنظیم و گردآوري یدالله بهتاشي/ بحارالانوار، ج 83، ص 21.

 

 

نماز اوّل وقت وسط جنگ

ابن عباس مي‌دید كه حضرت علي علیه السّلام گاهي در وسط جنگ به آسمان نگاه مي‌كند. جلو آمد و پرسید: "چرا به آسمان نگاه مي‌كنید؟"

حضرت فرمود: "براي این كه نماز اوّل وقت از دستم نرود".

گفت : "الآن شما در حال جنگ هستید".

حضرت فرمود: "از نماز اوّل وقت نباید غفلت شود، حتّي در میدان جنگ"

 

سفینة البحار، ج 2، ص 44 - یكصد و چهارده نكته درباره‌ي نماز، تألیف حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محسن قرائتی

 

 

 

لباس زیبا در نماز

گویند هنگامي كه امام حسن مجتبي علیه السّلام براي نماز آماده می‌‌شد، بهترین لباس‌هاي خود را می‌‌پوشید. از آن حضرت پرسیدند: "چرا بهترین لباس‌هاي خود را می‌‌پوشید؟" امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: "انّ اللّه جمیل و یحب الجمال ، فاتحمل لربّي و هو یقول: خذوا زینتكم عند كل مسجد." "همانا خداوند زیباست و زیبایي را دوست مِی‌‌دارد. (اعراف:3( پس من نیز لباس زیبا براي راز و نیاز با پروردگارم می‌‌پوشم و هم او فرمود: "به هنگام رفتن در مسجد خود را به زینت دربرگیرید."

بر همین اصل، طبق روایات مستحب است كه انسان، براي نماز نیكوترین جامه‌ي خود را بپوشد، خود را معطّر كند و با رعایت نظافت و در كمال طهارت به نماز و رازونیاز با خداي بزرگ بپردازد.

 

چهل داستان درباره‌ي نماز و نمازگزاران، تنظیم و گرد آوري یدالله بهتاشي/ وسائل الشیعه، ج 3، قسمت احكام ملابس

 

 

نزديكي به خدا با عبادت زیاد

حضرت مریم مقدس (س) زني با ایمان و پاكدامن بود و به خاطر اخلاص در عمل و انجام عبادت فراوان لایق شنیدن وحي الهي شد و خداوند حضرت عیسي علیه السلام را به او هدیه داد.

در سوره‌ی آل عمران آمده است كه ملائكه به حضرت مریم گفتند: "اي مریم، فرمان‌بردار خدا باش و براي خدا سجده كن و با اهل ركوع و عبادت و بندگي براي پروردگارت برخیز".

مریم از این فرمان، در عبادت و اطاعت و ركوع و سجود و نماز سر از پاي نمی‌شناخت و در راه اطاعت پروردگار آن‌چنان خالص و خاشع بود كه به جز سه زن هیچ‌كس در مقام اطاعت به آن درجه نرسید.

 

عرفان اسلامي، جلد 6- چهل مثل از قرآن، حسین حقیقت جو

 

 

دزد حرف شنو

دزدي به خانه‌ي احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزي نیافت كه قابل دزدي باشد. خواست كه نومید بازگردد كه ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت: "اي جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بكش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزي از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد كه تو از این خانه با دستان خالي بیرون روي!" دزد جوان، آبي از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.

روز شد. كسي در خانه احمد را زد. داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت: این هدیه، به جناب شیخ است. احمد رو به دزد كرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یك شبي‌ست كه در آن نماز خواندي. حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد. گریان به شیخ نزدیك‏تر شد و گفت: "تاكنون به راه خطا مي‏رفتم. یك شب را براي خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اكرام كرد و بي‏نیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم". كیسه‌ي زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از: تذكرة الاولیاء، ص 351. 

 

با نماز می‌توان به معشوق حقیقي رسید

گوهرشاد، همسر شاهرخ میرزا، زني مؤمن و با تقوا بود كه مسجد گوهرشاد در كنار حرم امام رضا(ع) به دستور او ساخته شد.

گوهرشاد، در زماني كه مسجد در حال ساخت بود، هر از مدتي سركشي مي‌كرد و از معماران پیشرفت كار را پرس‌وجو مي‌نمود. روزي كه براي سركشي ساختمان آمده بود، بادي وزیدن گرفت و گوشه‌ی روبندش بلند شد. یكي از كارگران چهره‌ی گوهرشاد را دید و با همان یك نگاه سخت دل‌باخته و شیفته‌ی او شد. كارگر از شدت عشق به گوهرشاد، روز به روز ضعیف‌تر و نحیف‌تر مي‌شد. سرانجام مریض شد و در بستر بیماري افتاد، اما او جرأت ابراز این عشق را به كسي نداشت. مادرش روزي به دیدن او رفت و با دیدن وضع رقت‌بار فرزند به گریه افتاد. كارگر راز خود را با مادرش در میان گذاشت. مادر هم براي رفع این مشكل پیش گوهرشاد رفت و ماجرا را براي او تعریف كرد. گوهر شاد ابتدا از شنیدن ماجرا متأثر و ناراحت شد. اما براي نجات آن جوان به مادرش پاسخ مثبت داد و گفت: "ازدواج با پسرت را البته با شرایطي مي‌پذیرم و آن شرط این است كه پسرت چهل شبانه روز تمام در محراب مسجد به نماز و عبادت مشغول شود و ثواب آن را مهریه‌ي من قرار دهد. اگر این شرط را كامل به انجام رساند، آن‌گاه من هم از شوهرم، شاهرخ میرزا طلاق مي‌گیرم و با پسرت ازدواج مي‌كنم."

مادر به خانه بازگشت و توافق و شرط گوهرشاد را به پسرش گفت. جوان با خوش‌حالي از بستر بیماري بلند شد و گفت: "چهل روز كه سهل است اگر یك سال هم مي‌گفت، قبول مي‌كردم." جوان خود را آماده كرد و به محراب عبادت رفت. چهل شبانه‌روز با اخلاص و حضور قلب به عبادت و رازونیاز پرداخت. تأثیر معنوي نماز در این مدت در قلب و روح جوان راسخ شد و چشمه‌هاي حكمت و معنویت از قلبش جوشیدن گرفت. روز آخر، گوهرشاد كسي را فرستاد تا از حال و روز جوان جویا شود. آن شخص به جوان گفت: "من را گوهرشاد فرستاده است تا ببیند اگر به شرطت عمل كرده‌اي، او هم به عهد خود وفا كند." جوان با بي‌اعتنایي تمام در پاسخ گفت: "برو به خانم بگو من هرگز حاضر نیستم براي رسیدن به وصال او از معشوق و محبوب حقیقي خود دست بردارم!"

گوهرشاد كه بصیرت دل داشت، جوان عاشق را با تدبیري هوشمندانه از عشق مجازي به عشق حقیقي هدایت مي‌كند و لذت عبادت و نماز و نیاز با خداي مهربان را به او مي‌چشاند.

 

چهل مثل از قرآن، حسین حقیقت جو

 

 

همان كس

كافري، غلامي مسلمان داشت. غلام به دین و آیین خود سخت پایبند بود و كافر، او را منعي نمي‏كرد. روزي سحرگاه، غلام را گفت: "طاس و اسباب حمام را برگیر تا برویم". در راه به مسجدي رسیدند. غلام گفت: "اي خواجه! اجازت مي‏فرمایي كه به این مسجد داخل شوم و نماز بگزارم؟" خواجه گفت: "برو؛ ولي چون نمازت را خواندي، به سرعت بازگرد. من همین جا مي‏ایستم و تو را انتظار مي‏كشم."

نماز در مسجد پایان یافت. امام جماعت و همه‌ي نمازگزاران یك‌به‌یك بیرون آمدند. اما خواجه هر چه مي‏گشت، غلام خود را در میان آنها نمي‏یافت. مدتي صبر كرد؛ پس بانگ زد كه "اي غلام بیرون آي!". گفت: "نمي‏گذارند كه بیرون آیم". چون كار از حد گذشت، خواجه سر در مسجد كرد تا ببیند كیست كه غلامش را گرفته و نمي‏گذارد كه بیرون آید. در مسجد، جز كفشي و سایه‌ي یك كس، چیزي ندید. از همان جا فریاد زد: "آخر كیست كه نمي‏گذارد تو بیرون آیي". غلام گفت: "همان كس كه تو را نمي‏گذارد كه به داخل آیي."

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از: فیه ما فیه، تصحیح فروزانفر، ص 113

 

 

بناي زندگي بر نماز و اطاعت خدا

 

از شخصي پرسیدند كه زندگي خود را بر چه اصول و پایه‌هایي قرار داده‌اي؟ در جواب گفت:

"بر روي چهار اصل:

اول این كه دانستم روزي مرا به غیر از من‌، به كسي نمی‌دهند.

دوم این كه یقین دارم نماز و روزه‌ی مرا غیر از خودم كسي بجا نمی‌آورد.

سوم به یقین دانستم كه مرگ من ناگهاني و بدون اطلاع من فرا خواهد رسید.

چهارم این كه فهمیدم خداوند در همه حال ناظر اعمال و زندگي من است.

با اعتقاد بر این اصول، مشغول عبادت و اطاعت خداوند هستم و هرگز سر از بندگي و طاعت حضرت حق‌ روِی برنمی‌تابم".

 

حكایات برگزیده- چهل مثل از قرآن، حسین حقیقت‌جو

 

 

قیمت آه

به سرعت وضو ساخت و راهي مسجد شد. اگر امروز به نماز جماعت صبح نرسد، نخستین بار است كه نمازي در مسجد، از او فوت شده است. همیشه پیش از اذان صبح راه مي‏افتاد و چون به مسجد مي‏رسید، آن قدر نمازهاي مستحبي مي‏خواند تا مردم یك‌به‌یك حاضر شوند و نماز جماعت برپا گردد. اما امروز، دیر كرده است. شتابان از خانه بیرون زد. كوچه‏ها را یكي پس از دیگري، پشت سر مي‏گذاشت. نمي‏داند آیا به جماعت مي‏رسد یا نه؛ اما سعي خود را مي‏كند و یك لحظه از شتاب و سعي خود نمي‏كاهد.

بالاخره به كوچه‌ي مسجد مي‏رسد. از دور، مسجد نمایان است؛ اما دریغا كه مردم نه در حال داخل شدن به مسجد، كه در حال بیرون آمدن‏اند. دریغ و حسرت، بر جانش چنگ مي‏زند و آب در چشمانش جمع مي‏شود. پیش خود مي‏گوید: خوشا به حال این مردم كه امروز، نماز صبح خود را به پیامبر (ص) اقتدا كردند و واي بر من كه از این فیض بزرگ محروم شدم. یك لحظه تردید مي‏كند: شاید اینان براي كاري دیگر بیرون مي‏آیند! شاید هنوز نماز جماعت برقرار است! شاید پیامبر(ص) هنوز سلام نماز را نداده است. پیش‏تر مي‏رود. جلو‌ي مردي را كه از مسجد بیرون مي‏آید، مي‏گیرد و مي‏پرسد: "آیا نماز، تمام شده است؟" مرد نمازگزار به علامت تأیید، سر خود را پایین مي‏آورد. آهي سرد از سینه بیرون مي‏دهد. آه او چنان بود كه گویي همه خاندان و دارایي‏اش را یك‌جا از دست داده است.

در میان نمازگزاراني كه شاهد این گفت‌وگو بودند، مردي قدم به پیش مي‏گذارد و به او كه هم‌چنان در حال تأسف و تحسر بود، مي‏گوید: "من از جمله كساني هستم كه نمازم را پشت سر پیامبر(ص) اقامه كردم و بابت این توفیق خداي را سپاس‌گزارم. آیا حاضري ثواب این نماز را كه در این صبح با پیامبر(ص) گزاردم به تو دهم و در عوض، تو پاداش فضیلت این آهي را كه الآن كشیدي به من دهي؟" پذیرفت و به این معامله تن داد؛ اما هم‌چنان غمگین بود و نمي‏دانست كه بر فوت كدام ثواب، حسرت خورد: حسرت نمازي كه از دست داده است یا آهي كه آن را فروخت و با آن، ثواب نماز جماعت صبح را خرید.

به خانه برگشت و روز را در همین اندیشه گذراند. شب كه تن خویش را به بستر خواب سپرد، در عالم رؤیا دید كه كسي به او مي‏گوید: "نماز را از تو پذیرفتم و آه را از او."

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي/این حكایت در منابع مختلف به صورت‏هاي گوناگون نقل شده است. منابع زیر نیز كمابیش حكایاتي شبیه به آن‌چه گفته شد، نقل كرده‏اند: ثعلبي، قصص الانبیاء، ص 36 و ابونعیم اصفهاني، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 335، به نقل از مآخذ قصص مثنوي، نوشته‌ي بدیع الزمان فروزانفر.

 

 

آب دادن اسب، در حال نماز

ابوحامد غزالي، از دانشمندان بزرگ اسلامي در قرن پنجم و ششم هجري است. به سال 450 هجري در توس زاده شد و پنجاه و پنج سال بعد (505 هجري) در همان جا درگذشت. زندگاني شخصي و علمي امام محمد غزالي، پر از حوادث و مسافرت‏ها و نزاع‏هاي علمي است. وي برادري داشت كه به عرفان و اخلاق شهره بود و در شهرهاي ایران مي‏گشت و مردم را پند و اندرز مي‏داد. نام او احمد بود و چند سالي از محمد، كوچك‏تر. محمد و احمد، هر دو در علم و عرفان به مقامات بلندي رسیدند؛ اما محمد بیش‏تر در علم و احمد در عرفان.

محمد غزالي بر اثر نبوغ و دانش بسیاري كه داشت، از سوي خواجه نظام الملك طوسي، وزیر ملك‌شاه سلجوقي و مؤسس دانشگاه‏هاي نظامیه، به ریاست بزرگ‏ترین دانشگاه اسلامي آن روزگار، یعني نظامیه‌ی بغداد، منصوب شد. وي در همان جا، نماز جماعت اقامه مي‏كرد و عالمان و طالبان علم به او اقتدا مي‏كردند. روزي به برادر كوچك‏تر خود، احمد، گفت: "مردم از دور و نزدیك به این جا مي‏آیند تا در نماز به من اقتدا كنند و نماز خود را به امامت من بگزارند؛ اما تو كه در كنار من و برادر مني، نماز خود را با من نمي‏گزاري." احمد، رو به برادر بزرگ‏تر خود كرد و گفت: "پس از این، در نماز شما شركت خواهم كرد و نمازم را با شما خواهم خواند."

مؤذن، صداي خود را كه گواهي به یكتایي خداوند و رسالت محمد(ص) بود، بلند كرد و همه را به مسجد فرا خواند. محمد غزالي، عالم بزرگ آن روزگار، پیش رفت و تكبیر گفت. احمد به برادر اقتدا كرد و به نماز ایستاد؛ اما هنوز در نیمه‌ي نماز بودند كه احمد نماز خود را كوتاه كرد و از مسجد بیرون آمد و در جایي دیگر نماز خواند. محمد غزالي از نماز فارغ شد و همان دم پي برد كه برادر، نماز خود را از جماعت به فرادي برگردانده است. او را یافت و خشمگینانه از او پرسید: "این چه كاري بود كه كردي؟"

- برادر، محمد! آیا تو مي‏پسندي كه من از جاده‌ي شرع خارج شوم و به وظایف دیني خود عمل نكنم؟

- نه نمي‏پسندم.

- وقتي در نماز شدي، من به تو اقتدا كردم؛ ولي تا وقتي به نماز خود، پشت سر تو ادامه دادم كه تو در نماز بودي.

- آیا من از نماز خارج شدم؟

- آري؛ تو در اثناي نماز، از آن بیرون آمدي و پي كاري دیگر رفتي.

- اما من نمازم را به پایان بردم.

- نه برادر در اثناي نماز، به یاد اسب خود افتادي و یادت آمد كه او را آب نداده‏اند. پس در همان حال، در این اندیشه فرورفتي كه اسب را آب دهي و او را از تشنگي برهاني. وقتي دیدم كه قلب و فكر تو از خدا به اسب مشغول شده است، وظیفه‌ي خود دیدم كه نمازم را با كسي دیگر بخوانم؛ زیرا در آن هنگام، تو دیگر در نماز نبودي و نمازگزار باید به كسي اقتدا كند كه او در حال خواندن نماز است.

محمد غزالي، از خشم پیشین به شرم فرو رفت و دانست كه برادر، از احوال قلب او آگاه است. آن گاه روي به اطرافیان خود كرد و گفت: "برادرم، احمد، راست مي‏گوید. در اثناي نماز به یادم آمد كه اسبم را آب نداده‏اند و كسي باید او را سیراب كند."

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از غزالي‌نامه‌ي جلال الدین همایي، ص 403، به نقل از كمال‌الدین حسین خوارزمي، شرح مثنوي.

 

 

سخن‌چیني، مانع پذيرش نماز

در بني اسرائیل، قحطي افتاد. مردم چاره‏اي ندیدند جز آن كه به خداي رو آورند و باران از او خواهند. چندین بار نماز باران خواندند و از خدا باران خواستند اما هیچ ابري در آسمان پدیدار نشد. موسي(ع) علت را از خداوند پرسید. وحي آمد كه "اي موسي! در میان شما، سخن‌چیني است كه دعاي شما را باطل مي‏كند و تا او در میان شما است، دعای‌تان را اجابت نكنم".

موسي(ع) گفت: "بار خدایا! او را به ما بشناسان تا از میان خویش، بیرون افكنیم". باز وحي آمد: "اي موسي! من دشمن سخن‌چیني هستم، آن‌گاه خود سخن‌چیني كنم و عیب كس را با تو بگویم!؟" موسي گفت: "پس تكلیف چیست؟" وحي آمد كه "همه توبه كنند و نمام نباشند". چون همه از سخن‏چیني توبه كردند، خداوند باران فرستاد.

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي، بر ساخته از كیمیاي سعادت، ج 2، ص 99 98 .

 

 

اول گناه

بشر بن منصور، یك روز نماز مي‏گزارد. كسي كنار او نشسته بود و نماز وي را مي‏نگریست. پیش خود، بشر را تحسین مي‏كرد و حسرت مي‏خورد. از درازي سجده‏ها و حالت او در نماز تعجب مي‏كرد و در دل، به او آفرین مي‏گفت.

بشر نماز خود را پایان داد و همان دم، رو به مردي كه در گوشه نشسته بود و او را مي‏نگریست، كرد و گفت: "اي جوانمرد! تعجب مكن. كسي را مي‏شناسم كه چون به نماز مي‏ایستاد، فرشتگان صف در صف مي‏ایستادند و به او اقتدا مي‏كردند. اكنون در چنان حالي است كه دوزخیان نیز از او ننگ دارند." مرد گفت: "او كیست؟" گفت: "ابلیس"

بزرگي گفت: "اگر همه‌ي شب بخوابید و بامداد در دل بیم داشته باشید، بهتر از آن است كه همه‌ي شب تا صبح عبادت كنید و بامداد، گرفتار عجب و كبر باشید. اول گناه كه پدید آمد، كبر بود كه از شیطان سر زد."

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از كیمیاي سعادت غزالي، ج 2، ص 277.

 

 

ریا بر سر سفره

زاهدي، مهمان پادشاهي بود. چون به طعام نشستند، كمتر از آن خورد كه عادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن خواند كه هر روز مي‏خواند، تا به او گمان نیك برند و از زاهدانش پندارند.

وقتي به خانه‌ي خویش بازگشت، اهل خانه را گفت كه سفره اندازند و طعام حاضر كنند تا دوباره غذا خورد. پسري زیرك و خردمند داشت. گفت: "اي پدر! تو اكنون در خانه‌ي سلطان بودي؛ آن جا طعام نبود كه خوري و گرسنه به خانه نیایي؟"

پدر گفت: "بود، ولي چندان نخوردم كه مرا عادت است تا در من گمان نیك برد و روزي به كارم آید." پسر گفت: "پس برخیز و نمازت را هم دوباره بخوان كه آن نماز هم كه در آن جا كردي، هرگز به كارت نیاید."

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از كلیات گلستان سعدي، تصحیح فروغي، باب دوم (در اخلاق درویشان)، ص73.

 

 

تو نیز بخواب

سعدي در كتاب گلستان، خاطرات زیبایي از دوران جواني و كودكي خود نقل مي‏كند كه گاه بسیار نكته‏آموز و دل‏انگیز است. در یكي از این خاطرات مي‏گوید:

یاد دارم كه در ایام كودكي، اهل عبادت بودم و شب‏ها برمي‏خاستم و نماز مي‏گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبي در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامي را بر كنار گرفته، مي‏خواندم. در آن حال دیدم كه همه‌ي آنان كه گرد ما هستند، خوابیده‏اند. پدر را گفتم: "از اینان كسي سر بر نمي‏دارد كه نمازي بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است كه گویي نخفته‏اند، بلكه مرده‏اند". پدر گفت: "تو نیز اگر مي‏خفتي، بهتر از آن بود كه در پوستین خلق افتي و عیب آنان گویي و برخود ببالي."

 

حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از گلستان سعدي، باب دوم، ص 74.

 

 

زكات در حال ركوع

ابوذر غفاري گوید: روزي از روزها با رسول خدا(ص) در مسجد، نماز مي‌خواندیم كه سائلي وارد مسجد شد و از مردم تقاضاي كمك نمود، ولي كسي چیزي به او نداد، لذا دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: "خدایا! تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو، تقاضاي كمك كردم، ولي احدي جواب مساعد به من نداد". در این بین علي(ع (كه در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد، سائل نزدیك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر اكرم(صلي الله علیه وآله) كه در حال نماز بود. این جریان را مشاهده كرد. هنگامي كه از نماز فارغ شد سر به سوي آسمان بلند كرد و چنین گفت: "خداوندا! برادرم موسي از تو تقاضا كرد كه سینه‌ی او را وسیع گرداني و كارها را بر او آسان سازي و گره از زبانش بگشایي تا مردم گفتارش را درك كنند، و نیز موسي درخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهي و به وسیله‌ی او نیرویش را زیاد كني و در كارهایش شریك سازي. خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده‌ی تو هستم، سینه‌ی مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز، از خاندانم، علي را وزیر من گردان تا به وسیله‌ی او پشتم قوي و محكم گردد". ابوذر گوید هنوز دعاي پیامبر(صلي الله علیه وآله) پایان نیافته بود كه جبرئیل آمد و آیه‌ي ولایت را نازل كرد:

انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون

ولي امر و یاور شما تنها خدا و رسول و آن مؤمناني هستند كه نماز را به‌پا داشته و به فقیران در حال ركوع زكات مي‌دهند. (مائده: 55)

 

تفسیر مجمع البیان جلد 2 ص 324- كلام برتر، سخنان حضرت علي (ع) درباره‌ی نماز، خدابخش كرمیان زیاراني

 

 

لذت عبادت در جواني

قبل از كسالت حضرت امام)ره) شب‌ها یكي از بچه‌هاي پاسدار پشت در اتاق‌شان مي‌خوابید. روزي از او پرسیدم: "شما كه مدتي‌ست شب‌ها مراقب امام بوده‌اید، هیچ خاطره‌اي از ایشان ندارید؟" گفت: "چرا دارم. امام(ره) معمولاً دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار می‌شدند. یك شب متوجه شدم دارند با صداي بلند گریه می‌كنند. متأثر شدم و شروع كردم به گریه كردن. مدتي بعد امام(ره) براي گرفتن وضو از اتاق بیرون آمدند. مرا كه با آن حال دیدند، گفتند: "تا جواني قدر خودت را بدان و خدا را عبادت كن. لذت عبادت در جواني‌ست. آدم وقتي پیر می‌شود، دلش می‌خواهد عبادت كند، ولي حال و تواني برایش نمانده است".

 

پیشاني و خاك، ص 26- چهل مثل از قرآن، حسین حقیقت جو

 

 

دستگاه بي‌سيم الهي

شهيد رجايي در يكي از بازديدهاي غير منتظره‌شان به اصفهان كه به پادگان نظامي مركز توپخانه رفته بودند وقتي در سالن پادگان قدري صبحت كردند پس از آن از مسئولان خواستند كه حرف‌هايشان را بزنند. گويا يكي از معاونان استانداري در ارتباط با آن استان مسائل و مشكلات مربوط را مطرح مي‌كند كم كم صبحت ادامه مي‌يابد تا اذان ظهر. شهيد رجائي كه مي‌بيند ممكن است اين جلسه به درازا بكشد به آن برادر به اين مضمون مي‌گويند:

اگر همين الان اطلاع داده باشند كه من براي كار مهمي لازم است با مركزي يا جايي ارتباط تلفني برقرار كنم و اين مذاكره‌ي تلفني ممكن است بيست دقيقه وقت بگيرد آيا اين حق و اجازه هست كه همين‌جا صبحت را نگه داريم، و همه‌ي حرف‌ها را پس از تماس تلفني بزنيم؟ همه با تعجب گفتند بله. آن‌گاه شهيد رجائي اظهار مي‌دارند كه همين الان دستگاه بي‌سيم الهي خبر از انجام فريضه‌ي ظهر و عصر داده و ما خود را موظف مي‌دانيم كه با اقامه‌ي نماز ارتباط خود را با خداي خود برقرار نماييم.

 

http://www.al-shia.com/html/far/books/new/nqsh_namaz/fehrest.htm

 

كاوشگران نور

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com