روزي حضرتامیرالمؤمنین(ع) در
مسجد كوفه جواني را مشغول نماز خواندن دید. جوان با حضور قلب و توجه تام نسبت به
آداب نماز، نماز ميخواند. حضرت به او فرمود: "اي
جوان، تأویل نماز چیست؟" جوان عرض كرد: "آیا نمازرا جز عبودیت،
تأویلي است؟! كه بدون آن، ناقص و ناپسند است. تأویل حقیقتنماز، عبارت است
از: قربت، خلوص، حضور قلب و توجّه، معرفت خدا و محبّت اهل بیتعلیهم السّلام، كه
بدون آن هیچ عملي صحیح نخواهد بود، اگر چه در همهي دهر صائم وروزهدار باشد و در
بین صفا و مروه به عبادت قیام كند."
چهل داستان در بارهي نماز و نمازگزاران،
تنظیم و گرد آوري: یداللهبهتاشي/ نماز از
دیدگاه قرآن و حدیث ص 138.
حضرت امیرالمؤمنین
علیه السّلام به كمیل بن زیاد نخعي دربارهي خصوصیات و كیفیت اقامي نماز میفرماید:
"اي كمیل، شأن و قدر و منزلت در عبادت واطاعت خدا به این
نیست كه نماز بگزاري و روزه بداري و صدقه بدهي، بلكه شأن ومنزلت در این است
كه نماز را با قلب پاك بگزاري و سلیم النّفس باشي و عمليخداپسندانه را با
خشوعي انجام دهي كه سراپاي وجودت را فرا گیرد. بنگر در آن چیزي كه
در آن و بر آن به نمازایستادهاي كه اگر
غصبي و حرام باشد، نماز قبول نیست و فایدهاي ندارد."
چهل داستان در بارهي
نماز و نمازگزاران، تنظیم و گرد آوري: یداللهبهتاشي/ تحف العقول
نماز
صالحان
حاتم
اصمّ ازعابدان
وارسته و مخلص بود. یكي از مسلمین بنام عصام بن یوسف نزد او آمد و از روياعتراض به او گفت:تو چگونه نماز میخواني؟
حاتم
گفت: در وضوي ظاهر، اعضاي وضو را با آب میشویم، اما در وضويباطن آن اعضاء را
با هفت خصلت ميشویم: 1) توبه، 2) پشیماني از گناهان سابق، 3) ترك دلبستگي به
دنیا، 4) ترك تعریف و ستایش مخلوقات، 5) ترك ریاست مادي، 6) ترككینه، 7) ترك حسادت
.
سپس به
مسجد ميروم و آمادهی نماز ميشوم، در حالي كهكعبه را پیش رو ميبینم
و خود را در برابر خداي بزرگ یكپارچه محتاج مينگرم. گویيدر محضر خدا هستم،
بهشت را در طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائیل را پشت سرخود مشاهده میكنم
و گویي پاهایم روي پل صراط قرار گرفته است و این نماز، آخریننماز من است؛ سپس
نیت ميكنم و تكبیر پاك ميگویم و حمد و سوره را با تفكّر وتأمّل ميخوانم؛ آنگاه
ركوع را با تواضع و خشوع انجام ميدهم، و سپس سجده را باتضرع و زاري بجا ميآورم
و تشهّد را با امید ميخوانم و سلام نماز را با اخلاص میگویم. مدّت سي سال است كه
نماز من این گونه است.
عصام به
حاتم گفت: اینگونه نماز خواندن
را شخصي غیر از تو نمیتواند انجام دهد.
سپس
گریهی سختي كرد و از خدا خواست كه چنین حالت عبادترا به او عنایت
كند.
چهل
داستان در بارهي نماز و نمازگزاران، تنظیم و گردآوري یداللهبهتاشي، داستان
دوستان، ج 3، ص 210.
ابراهیم بن موسياز القزّاز ميگوید: امام رضا علیه السّلام
به عنوان استقبال از بعضي از طالبانخارج شد (در حالي
كه من با عدهاي از یاران با آن حضرت همراه بودیم). وقت نماز فرارسید. قصري
در آن حوالي بود. امام(ع ) با یاران به
سوي آن رفتند و در كنار سنگبزرگي ایستادند و سپس امام به من فرمودند: "اذانبگو"
عرض كردم: "منتظر رسیدن و ملحق شدن بعضي از یاران هستیم كهبیایند".
حضرت فرمود: "خدا تو را بیامرزد، نماز را از اول وقت بدون عذر به
تأخیرنیانداز. بر تو باد خواندن نماز در اول وقت." راويگفت: "پس اذان گفتم و نماز خواندیم".
نمازي كه امام رضا(ع) به پا داشت، نماز جماعت بود كه هر چه جمعیت بیشتر
باشدثواب نماز جماعت بیشتر است، ولي امام (ع )
اجازه نفرمود نماز اولوقت، به خاطر رسیدن و ملحق شدن بقیهي یاران
به تأخیر بیفتد، بلكه تأكید كرد كهنماز اول وقت خوانده شود و تأخیر را صلاح
ندانست. اینكه امام رضا (ع) فرمود: "اي موسي، بر تو باد كه همیشه نماز را در اول
وقت بپاداري" خطاب به فرد فرد ماست و اختصاص به آن شخصندارد.
چهل
داستان در بارهي نماز و نمازگزاران، تنظیم و گردآوري یداللهبهتاشي/ بحارالانوار، ج 83، ص 21.
نماز اوّل وقت وسط جنگ
ابن عباس ميدید كه حضرت علي علیه السّلام
گاهي در وسط جنگ به آسماننگاه ميكند.جلو آمد و پرسید: "چرا به آسمان نگاه ميكنید؟"
حضرت فرمود: "براياین كه نماز اوّل وقت
از دستم نرود".
گفت : "الآن شما در حال جنگ هستید".
حضرتفرمود:
"از نماز اوّل وقت نباید غفلت شود، حتّي در میدان جنگ"
سفینة البحار، ج 2، ص 44 - یكصد و چهارده
نكته دربارهي نماز، تألیف حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ
محسن قرائتی
لباس زیبا در نماز
گویند هنگامي كهامام حسن مجتبي
علیه السّلام براي نماز آماده میشد، بهترین لباسهاي خود را میپوشید. از آن
حضرت پرسیدند: "چرا بهترین لباسهاي خود را میپوشید؟"امام
علیه السّلام در پاسخ فرمود:
"انّ اللّه جمیل و یحب الجمال ، فاتحمل لربّي و هویقول: خذوا زینتكم
عند كل مسجد." "همانا
خداوندزیباست
و زیبایي را دوست مِیدارد. (اعراف:3(پس من
نیز لباس زیبا براي راز و نیاز باپروردگارم میپوشم
و هم او فرمود: "به هنگام رفتن درمسجد خود را به
زینت دربرگیرید."
بر همین اصل، طبق
روایات مستحب است كه انسان، براي نماز نیكوترین جامهي خود را بپوشد، خود رامعطّر
كند و با رعایت نظافت و دركمال طهارت به نماز
و رازونیاز با خداي بزرگ بپردازد.
چهل داستان دربارهي
نماز و نمازگزاران، تنظیم و گرد آوري یداللهبهتاشي/ وسائل
الشیعه، ج 3، قسمت احكام ملابس
نزديكي به خدا با عبادت زیاد
حضرت مریم مقدس (س) زني با ایمان و پاكدامن
بود و به خاطر اخلاص درعمل و انجام عبادت
فراوان لایق شنیدن وحي الهي شد و خداوند حضرت عیسي علیه السلامرا به او هدیه داد.
در سورهی آل عمران آمده است كه ملائكه به
حضرت مریمگفتند:"اي مریم، فرمانبردار خدا باش و براي خدا سجده كن وبا اهل ركوع و
عبادت و بندگي براي پروردگارت برخیز".
مریم از این فرمان،در عبادت و اطاعت و
ركوع و سجود و نماز سر از پاي نمیشناخت و در راه اطاعتپروردگار آنچنان
خالص و خاشع بود كه به جز سه زن هیچكس در مقام اطاعت به آن درجهنرسید.
عرفان
اسلامي، جلد 6- چهل مثل از قرآن، حسین حقیقت جو
دزد حرف شنو
دزدي به خانهي احمد خضرویه رفت و بسیار
بگشت، اما چیزي نیافت كه قابل دزدي باشد. خواست كه نومید بازگردد كه ناگهان احمد،
او را صدا زد و گفت: "اي جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بكش و وضو بساز و
به نماز مشغول شو تا اگر چیزي از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد كه تو از این خانه با
دستان خالي بیرون روي!" دزد جوان، آبي از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز
خواند.
روز شد. كسي در خانه احمد را زد. داخل آمد و
150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت: این هدیه، به جناب شیخ است. احمد رو به دزد كرد و
گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یك شبيست كه در آن نماز خواندي. حال دزد،
دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد. گریان به شیخ نزدیكتر شد و گفت: "تاكنون
به راه خطا ميرفتم. یك شب را براي خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این
چنین اكرام كرد و بينیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم".
كیسهي زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.
گوهرشاد، همسر شاهرخ میرزا، زني مؤمن و با
تقوا بود كه مسجدگوهرشاد در كنار
حرم امام رضا(ع) به دستور اوساخته شد.
گوهرشاد، در زماني كه مسجد در حال ساخت بود،
هر از مدتي سركشي ميكردو از معماران
پیشرفت كار را پرسوجو مينمود. روزي كه براي سركشي ساختمان آمدهبود، بادي وزیدن
گرفت و گوشهی روبندش بلند شد. یكي از كارگران چهرهی گوهرشاد را دیدو با همان یك نگاه
سخت دلباخته و شیفتهی او شد. كارگر از شدت عشق به گوهرشاد، روز بهروز ضعیفتر و نحیفتر
ميشد. سرانجام مریض شد و در بستر بیماري افتاد، اما او جرأت ابرازاین عشق را به كسي
نداشت. مادرش روزي به دیدن او رفت و با دیدن وضع رقتبار فرزندبه گریه افتاد.
كارگر راز خود را با مادرش در میان گذاشت. مادر هم براي رفع اینمشكل پیش گوهرشاد
رفت و ماجرا را براي او تعریف كرد. گوهر شاد ابتدا از شنیدنماجرا متأثر و
ناراحت شد. اما براي نجات آن جوان به مادرش پاسخ مثبت داد و گفت: "ازدواج با
پسرت را البته با شرایطي ميپذیرم و آن شرط این استكه پسرت چهل شبانه
روز تمام در محراب مسجد به نماز و عبادت مشغول شود و ثواب آن رامهریهي من قرار
دهد. اگر این شرط را كامل به انجام رساند، آنگاه من هم از شوهرم،شاهرخ میرزا طلاق ميگیرم
و با پسرت ازدواج ميكنم."
مادر به خانه بازگشت وتوافق و شرط
گوهرشاد را به پسرش گفت.جوان با خوشحالي از بستر بیماري بلند شد وگفت: "چهل روز
كه سهل است اگر یك سال هم ميگفت، قبول ميكردم."
جوان خود راآماده كرد و به
محراب عبادت رفت. چهل شبانهروز با اخلاص و حضور قلب به عبادت ورازونیاز پرداخت. تأثیر
معنوي نماز در این مدت در قلب و روح جوان راسخ شد و چشمههاي حكمت و معنویت از
قلبش جوشیدن گرفت. روز آخر، گوهرشاد كسي را فرستاد تا ازحال و روز جوان
جویا شود. آن شخص به جوان گفت: "من را گوهرشاد فرستاده است تا ببینداگر به شرطت عمل
كردهاي، او هم به عهد خود وفا كند." جوان با بياعتنایي تمامدر پاسخ گفت: "برو
به خانم بگو من هرگز حاضر نیستم براي رسیدن به وصال او از معشوقو محبوب حقیقي خود
دست بردارم!"
گوهرشاد كه بصیرت دل داشت، جوان عاشق را باتدبیري هوشمندانه
از عشق مجازي به عشق حقیقي هدایت ميكند و لذت عبادت و نماز ونیاز با خداي
مهربان را به او ميچشاند.
كافري، غلامي مسلمان داشت. غلام به دین و
آیین خود سخت پایبند بود و كافر، او را منعي نميكرد. روزي سحرگاه، غلام را گفت: "طاس
و اسباب حمام را برگیر تا برویم". در راه به مسجدي رسیدند. غلام گفت: "اي
خواجه! اجازت ميفرمایي كه به این مسجد داخل شوم و نماز بگزارم؟" خواجه گفت: "برو؛
ولي چون نمازت را خواندي، به سرعت بازگرد. من همین جا ميایستم و تو را انتظار ميكشم."
نماز در مسجد پایان یافت. امام جماعت و همهي
نمازگزاران یكبهیك بیرون آمدند. اما خواجه هر چه ميگشت، غلام خود را در میان
آنها نميیافت. مدتي صبر كرد؛ پس بانگ زد كه "اي غلام بیرون آي!". گفت: "نميگذارند
كه بیرون آیم". چون كار از حد گذشت، خواجه سر در مسجد كرد تا ببیند كیست كه
غلامش را گرفته و نميگذارد كه بیرون آید. در مسجد، جز كفشي و سایهي یك كس، چیزي
ندید. از همان جا فریاد زد: "آخر كیست كه نميگذارد تو بیرون آیي". غلام
گفت: "همان كس كه تو را نميگذارد كه به داخل آیي."
از شخصي پرسیدند كه زندگي خود را بر چه اصول
و پایههایي قراردادهاي؟ در جواب
گفت:
"بر روي چهار اصل:
اولاین كه دانستم روزي
مرا به غیر از من، به كسي نمیدهند.
دوم این كه یقین دارمنماز و روزهی مرا
غیر از خودم كسي بجا نمیآورد.
سوم به یقین دانستم كه مرگ منناگهاني و بدون
اطلاع من فرا خواهد رسید.
چهارم این كه فهمیدم خداوند در همه حالناظر اعمال و زندگي
من است.
با اعتقاد بر این اصول، مشغول عبادت و اطاعتخداوند هستم و هرگز
سر از بندگي و طاعت حضرت حق روِی برنمیتابم".
حكایات برگزیده- چهل مثل از قرآن، حسین حقیقتجو
قیمت آه
به سرعت وضو ساخت و راهي مسجد شد. اگر امروز
به نماز جماعت صبح نرسد، نخستین بار است كه نمازي در مسجد، از او فوت شده است.
همیشه پیش از اذان صبح راه ميافتاد و چون به مسجد ميرسید، آن قدر نمازهاي مستحبي
ميخواند تا مردم یكبهیك حاضر شوند و نماز جماعت برپا گردد. اما امروز، دیر كرده
است. شتابان از خانه بیرون زد. كوچهها را یكي پس از دیگري، پشت سر ميگذاشت. نميداند
آیا به جماعت ميرسد یا نه؛ اما سعي خود را ميكند و یك لحظه از شتاب و سعي خود نميكاهد.
بالاخره به كوچهي مسجد ميرسد. از دور،
مسجد نمایان است؛ اما دریغا كه مردم نه در حال داخل شدن به مسجد، كه در حال بیرون
آمدناند. دریغ و حسرت، بر جانش چنگ ميزند و آب در چشمانش جمع ميشود. پیش خود ميگوید:
خوشا به حال این مردم كه امروز، نماز صبح خود را به پیامبر (ص) اقتدا كردند و واي
بر من كه از این فیض بزرگ محروم شدم. یك لحظه تردید ميكند: شاید اینان براي كاري
دیگر بیرون ميآیند! شاید هنوز نماز جماعت برقرار است! شاید پیامبر(ص) هنوز سلام
نماز را نداده است. پیشتر ميرود. جلوي مردي را كه از مسجد بیرون ميآید، ميگیرد
و ميپرسد: "آیا نماز، تمام شده است؟" مرد نمازگزار به علامت تأیید، سر
خود را پایین ميآورد. آهي سرد از سینه بیرون ميدهد. آه او چنان بود كه گویي همه
خاندان و دارایياش را یكجا از دست داده است.
در میان نمازگزاراني كه شاهد این گفتوگو
بودند، مردي قدم به پیش ميگذارد و به او كه همچنان در حال تأسف و تحسر بود، ميگوید:
"من از جمله كساني هستم كه نمازم را پشت سر پیامبر(ص) اقامه كردم و بابت این
توفیق خداي را سپاسگزارم. آیا حاضري ثواب این نماز را كه در این صبح با پیامبر(ص)
گزاردم به تو دهم و در عوض، تو پاداش فضیلت این آهي را كه الآن كشیدي به من دهي؟"
پذیرفت و به این معامله تن داد؛ اما همچنان غمگین بود و نميدانست كه بر فوت كدام
ثواب، حسرت خورد: حسرت نمازي كه از دست داده است یا آهي كه آن را فروخت و با آن، ثواب
نماز جماعت صبح را خرید.
به خانه برگشت و روز را در همین اندیشه
گذراند. شب كه تن خویش را به بستر خواب سپرد، در عالم رؤیا دید كه كسي به او ميگوید:
"نماز را از تو پذیرفتم و آه را از او."
حكایت پارسایان، رضا بابايي/این
حكایت در منابع مختلف به صورتهاي گوناگون نقل شده است. منابع زیر نیز كمابیش
حكایاتي شبیه به آنچه گفته شد، نقل كردهاند: ثعلبي، قصص الانبیاء، ص 36 و
ابونعیم اصفهاني، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 335، به نقل از مآخذ قصص مثنوي، نوشتهي
بدیع الزمان فروزانفر.
آب دادن اسب، در حال نماز
ابوحامد
غزالي، از دانشمندان بزرگ اسلامي در قرن پنجم و ششم هجري است. به سال 450 هجري در
توس زاده شد و پنجاه و پنج سال بعد (505 هجري) در همان جا درگذشت. زندگاني شخصي و
علمي امام محمد غزالي، پر از حوادث و مسافرتها و نزاعهاي علمي است. وي برادري
داشت كه به عرفان و اخلاق شهره بود و در شهرهاي ایران ميگشت و مردم را پند و
اندرز ميداد. نام او احمد بود و چند سالي از محمد، كوچكتر. محمد و احمد، هر دو
در علم و عرفان به مقامات بلندي رسیدند؛ اما محمد بیشتر در علم و احمد در عرفان.
محمد
غزالي بر اثر نبوغ و دانش بسیاري كه داشت، از سوي خواجه نظام الملك طوسي، وزیر ملكشاه
سلجوقي و مؤسس دانشگاههاي نظامیه، به ریاست بزرگترین دانشگاه اسلامي آن روزگار، یعني
نظامیهی بغداد، منصوب شد. وي در همان جا، نماز جماعت اقامه ميكرد و عالمان و
طالبان علم به او اقتدا ميكردند. روزي به برادر كوچكتر خود، احمد، گفت: "مردم
از دور و نزدیك به این جا ميآیند تا در نماز به من اقتدا كنند و نماز خود را به
امامت من بگزارند؛ اما تو كه در كنار من و برادر مني، نماز خود را با من نميگزاري."
احمد، رو به برادر بزرگتر خود كرد و گفت: "پس از این، در نماز شما شركت
خواهم كرد و نمازم را با شما خواهم خواند."
مؤذن،
صداي خود را كه گواهي به یكتایي خداوند و رسالت محمد(ص) بود، بلند كرد و همه را به
مسجد فرا خواند. محمد غزالي، عالم بزرگ آن روزگار، پیش رفت و تكبیر گفت. احمد به
برادر اقتدا كرد و به نماز ایستاد؛ اما هنوز در نیمهي نماز بودند كه احمد نماز
خود را كوتاه كرد و از مسجد بیرون آمد و در جایي دیگر نماز خواند. محمد غزالي از
نماز فارغ شد و همان دم پي برد كه برادر، نماز خود را از جماعت به فرادي برگردانده
است. او را یافت و خشمگینانه از او پرسید: "این چه كاري بود كه كردي؟"
-
برادر، محمد! آیا تو ميپسندي كه من از جادهي شرع خارج شوم و به وظایف دیني خود
عمل نكنم؟
- نه نميپسندم.
- وقتي
در نماز شدي، من به تو اقتدا كردم؛ ولي تا وقتي به نماز خود، پشت سر تو ادامه دادم
كه تو در نماز بودي.
- آیا
من از نماز خارج شدم؟
- آري؛
تو در اثناي نماز، از آن بیرون آمدي و پي كاري دیگر رفتي.
- اما
من نمازم را به پایان بردم.
- نه
برادر در اثناي نماز، به یاد اسب خود افتادي و یادت آمد كه او را آب ندادهاند. پس
در همان حال، در این اندیشه فرورفتي كه اسب را آب دهي و او را از تشنگي برهاني.
وقتي دیدم كه قلب و فكر تو از خدا به اسب مشغول شده است، وظیفهي خود دیدم كه
نمازم را با كسي دیگر بخوانم؛ زیرا در آن هنگام، تو دیگر در نماز نبودي و نمازگزار
باید به كسي اقتدا كند كه او در حال خواندن نماز است.
محمد
غزالي، از خشم پیشین به شرم فرو رفت و دانست كه برادر، از احوال قلب او آگاه است.
آن گاه روي به اطرافیان خود كرد و گفت: "برادرم، احمد، راست ميگوید. در اثناي
نماز به یادم آمد كه اسبم را آب ندادهاند و كسي باید او را سیراب كند."
حكایت
پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از غزالينامهي جلال
الدین همایي، ص 403، به نقل از كمالالدین حسین خوارزمي، شرح مثنوي.
سخنچیني،
مانع پذيرش نماز
در بني اسرائیل، قحطي افتاد. مردم چارهاي
ندیدند جز آن كه به خداي رو آورند و باران از او خواهند. چندین بار نماز باران
خواندند و از خدا باران خواستند اما هیچ ابري در آسمان پدیدار نشد. موسي(ع) علت را
از خداوند پرسید. وحي آمد كه "اي موسي! در میان شما، سخنچیني است كه دعاي
شما را باطل ميكند و تا او در میان شما است، دعایتان را اجابت نكنم".
موسي(ع) گفت: "بار خدایا! او را به ما
بشناسان تا از میان خویش، بیرون افكنیم". باز وحي آمد: "اي موسي! من
دشمن سخنچیني هستم، آنگاه خود سخنچیني كنم و عیب كس را با تو بگویم!؟" موسي
گفت: "پس تكلیف چیست؟" وحي آمد كه "همه توبه كنند و نمام نباشند".
چون همه از سخنچیني توبه كردند، خداوند باران فرستاد.
حكایت پارسایان، رضا بابايي، بر ساخته از كیمیاي سعادت، ج 2،
ص 99 98 .
اول گناه
بشر بن
منصور، یك روز نماز ميگزارد. كسي كنار او نشسته بود و نماز وي را مينگریست. پیش
خود، بشر را تحسین ميكرد و حسرت ميخورد. از درازي سجدهها و حالت او در نماز
تعجب ميكرد و در دل، به او آفرین ميگفت.
بشر
نماز خود را پایان داد و همان دم، رو به مردي كه در گوشه نشسته بود و او را مينگریست،
كرد و گفت: "اي جوانمرد! تعجب مكن. كسي را ميشناسم كه چون به نماز ميایستاد،
فرشتگان صف در صف ميایستادند و به او اقتدا ميكردند. اكنون در چنان حالي است كه
دوزخیان نیز از او ننگ دارند." مرد گفت: "او كیست؟" گفت: "ابلیس"
بزرگي
گفت: "اگر همهي شب بخوابید و بامداد در دل بیم داشته باشید، بهتر از آن است
كه همهي شب تا صبح عبادت كنید و بامداد، گرفتار عجب و كبر باشید. اول گناه كه پدید
آمد، كبر بود كه از شیطان سر زد."
حكایت
پارسایان، رضا بابايي، برگرفته
از كیمیاي سعادت غزالي، ج 2، ص 277.
ریا بر
سر سفره
زاهدي، مهمان پادشاهي بود. چون به طعام
نشستند، كمتر از آن خورد كه عادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن خواند
كه هر روز ميخواند، تا به او گمان نیك برند و از زاهدانش پندارند.
وقتي به خانهي خویش بازگشت، اهل خانه را گفت
كه سفره اندازند و طعام حاضر كنند تا دوباره غذا خورد. پسري زیرك و خردمند داشت.
گفت: "اي پدر! تو اكنون در خانهي سلطان بودي؛ آن جا طعام نبود كه خوري و
گرسنه به خانه نیایي؟"
پدر گفت: "بود، ولي چندان نخوردم كه
مرا عادت است تا در من گمان نیك برد و روزي به كارم آید." پسر گفت: "پس
برخیز و نمازت را هم دوباره بخوان كه آن نماز هم كه در آن جا كردي، هرگز به كارت نیاید."
حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از كلیات گلستان سعدي، تصحیح فروغي، باب
دوم (در اخلاق درویشان)، ص73.
سعدي در كتاب گلستان، خاطرات زیبایي از
دوران جواني و كودكي خود نقل ميكند كه گاه بسیار نكتهآموز و دلانگیز است. در یكي
از این خاطرات ميگوید:
یاد دارم كه در ایام كودكي، اهل عبادت بودم
و شبها برميخاستم و نماز ميگزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبي در
خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامي را
بر كنار گرفته، ميخواندم. در آن حال دیدم كه همهي آنان كه گرد ما هستند، خوابیدهاند.
پدر را گفتم: "از اینان كسي سر بر نميدارد كه نمازي بخواند. خواب غفلت، چنان
اینان را برده است كه گویي نخفتهاند، بلكه مردهاند". پدر گفت: "تو نیز
اگر ميخفتي، بهتر از آن بود كه در پوستین خلق افتي و عیب آنان گویي و برخود ببالي."
حكایت پارسایان، رضا بابايي، برگرفته از گلستان سعدي، باب دوم، ص 74.
زكات در حال ركوع
ابوذر
غفاري گوید: روزي از روزها با رسول خدا(ص) در مسجد، نماز ميخواندیمكه سائلي وارد مسجد شد و از مردم تقاضاي كمك نمود، ولي كسي چیزي به او
نداد، لذادست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: "خدایا! تو
شاهد باش كه من در مسجد رسول تو،تقاضاي كمك كردم،
ولي احدي جواب مساعد به من نداد". در این بین علي(ع (كه در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد، سائل نزدیك
آمد وانگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر اكرم(صلي
الله علیه وآله) كه در حالنماز بود. این جریان
را مشاهده كرد. هنگامي كه از نماز فارغ شد سر به سوي آسمانبلند كرد و چنین گفت: "خداوندا! برادرم موسي از تو تقاضا كرد كه سینهی
او را وسیعگرداني و كارها را بر او آسان سازي و گره از زبانش بگشایي
تا مردم گفتارش را درككنند، و نیز موسي
درخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهي و بهوسیلهی او نیرویش را زیاد كني و در كارهایش شریك سازي.خداوندا! من محمد پیامبرو برگزیدهی تو هستم، سینهی مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز، از
خاندانم، عليرا وزیر من گردان تا به وسیلهی او پشتم قوي و محكم گردد".
ابوذر گوید هنوز دعاي پیامبر(صلي الله علیه وآله) پایان نیافته بود كه جبرئیل آمد
وآیهي ولایت را نازل كرد:
انما ولیكم
الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم
راكعون
ولي امر
و یاور شما تنها خدا ورسول و آن مؤمناني
هستند كه نماز را بهپا داشته و به فقیران در حال ركوع زكات ميدهند. (مائده: 55)
تفسیر
مجمعالبیان جلد 2 ص 324- كلام برتر، سخنان حضرت علي (ع) دربارهی نماز،خدابخش كرمیان زیاراني
لذت
عبادت در جواني
قبل از
كسالت حضرت امام)ره)شبها یكياز بچههاي پاسدار پشت در اتاقشان ميخوابید. روزي از او پرسیدم: "شما
كه مدتيست شبها مراقب امام بودهاید، هیچ خاطرهاي از ایشانندارید؟"گفت: "چرا دارم. امام(ره) معمولاً دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار
میشدند. یك شب متوجه شدم دارند با صداي بلند گریه میكنند.متأثر شدم و شروع كردم به گریه كردن. مدتي بعد امام(ره) براي
گرفتن وضو از اتاق بیرون آمدند. مرا كه
با آن حال دیدند، گفتند: "تا جواني قدر خودت را بدان و خدا راعبادت كن. لذت عبادت در جوانيست. آدم وقتي پیر میشود، دلش میخواهد
عبادتكند، ولي حال و تواني برایش نمانده است".
پیشاني و خاك، ص 26- چهل
مثل از قرآن، حسین حقیقت جو
دستگاه بيسيم الهي
شهيد رجايي در يكي از بازديدهاي غير منتظرهشان
به اصفهان كه به پادگان نظامي مركز توپخانه رفته بودند وقتي در سالن پادگان قدري
صبحت كردند پس از آن از مسئولان خواستند كه حرفهايشان را بزنند. گويا يكي از
معاونان استانداري در ارتباط با آن استان مسائل و مشكلات مربوط را مطرح ميكند كم
كم صبحت ادامه مييابد تا اذان ظهر. شهيد رجائي كه ميبيند ممكن است اين جلسه به
درازا بكشد به آن برادر به اين مضمون ميگويند:
اگر همين الان اطلاع داده باشند كه من براي
كار مهمي لازم است با مركزي يا جايي ارتباط تلفني برقرار كنم و اين مذاكرهي تلفني
ممكن است بيست دقيقه وقت بگيرد آيا اين حق و اجازه هست كه همينجا صبحت را نگه
داريم، و همهي حرفها را پس از تماس تلفني بزنيم؟ همه با تعجب گفتند بله. آنگاه
شهيد رجائي اظهار ميدارند كه همين الان دستگاه بيسيم الهي خبر از انجام فريضهي
ظهر و عصر داده و ما خود را موظف ميدانيم كه با اقامهي نماز ارتباط خود را با
خداي خود برقرار نماييم.