بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

از ژرفاي نماز

 

بسم ا... الرحمن الرحيم

توسط: آيت‌‏الله خامنه اي

 

سوره‌ي حمد

 

بسم الله الرحمن الرحيم

به نام خداى رحمان و رحيم.  


به نام خداوندى كه دارنده‌ي رحمتى همگانى و بخشنده‌ي رحمتى هميشگى است.  

اين جمله، سرآغاز همه‌ي سوره‏هاى قرآن، سرآغاز نماز، سرآغاز همه‌ي كارها و فعاليت‌هاى يك مسلمان است. يعنى شروع همه‌ي كارها فقط به نام خداست، همه چيز انسان، آغاز زندگى‏اش و تمامى جلوه‏هاى زنده بودنش به نام خداست. مسلمان به نام خدا روزش را شروع مى‏كند و به نام او بر تلاش روزانه‌ي خود نقطه‌ي پايان مى‏گذارد.  با ياد او به بستر مى‏رود و با استعانت او سر از بستر برمى‏دارد و فعاليت روزانه‌ي خود را از سر مى‏گيرد و سرانجام با نام او و ياد او چشم از اين جهان برمى‏گيرد و رهسپار سراى جاويدان مى‏شود.  


الحمد لله رب العالمين

ستايش و سپاس مخصوص خداست كه مدبر جهانيان و جهان‌هاست.  


همه‌ي ستايش‌ها و سپاس‌ها مخصوص اوست، چون همه‌ي عظمت‌ها از آن او و همه رحمت‌ها از سوى اوست. او مجمع همه‌ي‏ خصلت‌هاى ستوده است و همه‌ي نيكي‌ها و نيكوكاري‌ها از سرچشمه‌ي وجود اوست. پس ستايش او ستايش نيكى و نيكوكاري است و جهت دهنده به همه‌ي كوشش‌هايى كه به هواى نيكى و نيكوكارى انجام مى‏گيرد.  


هر كس در خود چيزى از خصلت‌ها و رفتارهاى قابل ستايش مى‏بيند بايد آن را از فيض رحمت و لطف خدا بداند، زيرا خداست كه در انسان، مايه‏هاى نيكى را به كار برده و ذات و سرشت او را آماده و جويا و پذيراى نيكى و فضيلت ‏ساخته و به او قدرت تصميم- كه ابزار ديگرى است در راه نيكو شدن و نيكويى كردن- بخشيده است. 



اين بينش راه خودبينى و خودشگفتى را بر انسان مى‏بندد همچنان كه از بى‏مصرف گذاردن يا بيهوده مصرف كردن خصلت‌هاى نيك و توان‌هاى نيكى آفرين در وجود آدمى جلوگيرى مى‏كند.


در عبارت رب العالمين (پروردگار و مدبر جهانيان و جهان‌ها) هم وجود عوالم و جهان‌هاى ديگر و هم خويشاوندى و پيوستگى اين همه باهم احساس مى‏شود. نمازگزار در مى‏يابد كه بجز اين عالم و در ماوراى نظرگاه تنگ و محدود او و پشت اين حصارى كه او براى زندگى خود فرض كرده، گيتي‌ها و گردون‌ها و عالم‌ها و جهان‌هاى ديگر هست و خداى او خداوندگار سراسر اين پهنه‌ي عظيم است. اين احساس، تنگ نظري‌ها و كوته‏بيني‌ها را در او از بين مى‏برد، به او جرئت و حس تكاپو مى‏بخشد، از عبوديت‏خدا احساس غرورى در او پديد مى‏آورد و در بندگى خدا عظمت و شكوهى عجيب بدو مى‏نماياند.  


از سوى ديگر مى‏بيند كه همه‌ي موجودات، انسان‌ها و حيوانات و گياهان و جمادات و آسمان‌ها و عوالم بيشمار هستى، بندگان خدايند و رب و مدبر و پروردگار اين همه، اوست. مى‏فهمد كه خداى او تنها خداى نژاد او يا ملت او يا خداى انسان‌ها نيست، خداى آن مورچه‌ي خُرد و آن گياه ضعيف نيز هست، خداى آسمان‌ها و كهكشان‌ها و اخترها نيز هست. با درك اين حقيقت احساس مى‏كند كه تنها نيست، مى‏فهمد كه با تمام ذرات عالم و با تمام موجودات ريز و درشت‏ خويشاوند است، با همه‌ي انسان‌ها پيوسته و مرتبط است. همگان برادران و همسفران اويند و اين كاروان عظيم يكسره راهى يك هدف و در حركت‏به سوى يك جهت است.  


اين رابطه و پيوستگى او را نسبت‏به همه‌ي موجودات مكلف و متعهد مى‏سازد. نسبت‏به انسان‌ها تعهد هدايت و كمك، و نسبت‏به ديگر موجودات تعهد شناختن و در راه درست و مناسب با هدف آفرينششان به كار افكندن.


الرحمن الرحيم

خداى رحمان و رحيم.  


رحمت عام او- به صورت نيروهاى پديدآورنده و قوانين حيات‌بخش و انرژي‌هاى ادامه دهنده- بر سر همه‌ي موجودات گسترده است و همه چيز و همه كس تا دم مرگ و نابودى از اين رحمت‏برخوردار است (رحمان). و از سويى، رحمت اختصاصى‏اش، رحمت هدايت و اعانتش، و رحمت پاداش و عطوفتش بندگان ‏شايسته و انسان‌هاى صالح را شامل مى‏شود. اين رحمت از همين نشاة، مانند خط روشنى در مد وجود اين موجودات ارزنده و شريف تا مرگ و از پس مرگ تا رستاخيز و تا سرمنزل نهايى وجود انسان با آنها هست (رحيم). پس خدا بخشنده‌ي رحمتى همگانى و موقت، و رحمتى هميشگى و اختصاصى است.  


ياد كردن از صفت رحمت پروردگار در ديباچه‌ي قرآن و در آغاز نماز و در آغاز هر سوره نشانه‌ي آن است كه مهر و رأفت پروردگار، نمايان‌ترين صفت او در عرصه‌ي آفرينش و وجود است و برخلاف قهر و نقمت او كه مخصوص است ‏به معاندان و لجوجان و مفسدان و تبهكاران، رحمت او شامل و همه ‏گستر و همه ‏گير مى‏باشد. (1)



مالك يوم الدين

خدايى كه مالك و صاحب اختيار روز جزاست.  


روز جزا، روز پايان و فرجام و عاقبت است. همه تلاش براى عاقبت مى‏كنند. مادى بى‏خدا و خداپرست در اين شريكند كه هر دو در راه فرجام و عاقبت‏به تكاپويند. تفاوت در اين است كه هر يك عاقبت را به نوعى فهميده‏اند.


مادى، عاقبتش ساعتى ديگر، روزى و سالى و چند سالى ديگر، پيرى و فرسودگى و سالخوردگى است، اما خداپرست ديدش‏ وسيع و مد نگاهش بسى از اين دورتر است. از نظر او دنيا بسته و محدود و حصاردار نيست. جهان او وسيع و آينده‏اى نامحدود است و اين مستلزم اميدى بى‏پايان و تلاشى خستگى‏ناپذير است. كسى كه مرگ را موجب قطع اميد نداند و انتظار پاداش و نتيجه‌ي كار را با مردن از دست ندهد، مى‏تواند تا آخرين لحظه‌ي زندگى نيز با همان شور و تحرك آغاز كار به عمل و تلاش خداپسند خود ادامه دهد.

 

يادآورى اين‌كه در هنگامه‌ي رستاخيز و جزا مالك و صاحب اختيار خداست‏ به نمازگزار توان جهت‏گيرى درست مى‏بخشد، به اعمال و تلاش‌هاى او جهت و سمت‏خدايى مى‏دهد. زندگى و همه‌ي جلوه‏هاى زنده بودنش براى خدا و در راه خدا مى‏شود، همه چيز و همه كار او در راه تكامل و تعالى بشريت- كه تنها راه خداپسند است- به كار مى‏افتد. از سوى ديگر تكيه بر پندارهاى بيهوده و اميدهاى بى‏اساس را از او باز مى‏گيرد و اميد راستين به عمل را در او تقويت مى‏كند. اگر در اين نشاة، رويه‏ها و نظام‌هاى غلط و منحرف كننده به سست عنصران و فرصت‏طلبان اجازه داده است كه با لاف و ريا و دروغ و فن و فريب، سامانى براى خود فراهم آورند و بى‏عمل و بى‏تلاش، پاداش عمل و تلاش را غاصبانه تصرف كنند، در آن نشاة و آن عالم كه همه كاره و سررشته‏دار همه‌ي امور، خداى دانا و عادل است دغل‌كارى و فريب ممكن نيست و كس را بى‏عمل مجال بهره و پاداش دست نخواهد داد.


در اين‌جا نيمه‌ي اول از سوره حمد كه متضمن ستايش پروردگار جهان‌هاو جهانيان، و ذكر برخى از مهم‌ترين صفات خدا بود سپرى شد. نيمه‌ي دوم كه مشتمل بر اظهار عبوديت و طلب هدايت است‏به برخى از مهم‌ترين خطوط اصلى ايدئولوژى اسلام اشاراتى رسا مى‏كند.  

 

اياك نعبد

فقط تو را عبوديت مى‏كنيم.


يعنى همه‌ي وجود ما و تمامى مقدورات جسمى و روانى و فكرى ما در اختيار خدا و در جهت فرمان او و براى اوست.  


نمازگزار با اين جمله، بند عبوديت غير خدا را از دست و پا و گردن خود مى‏گسلد، و داعيه‏هاى خداوندگارى را رد مى‏كند، مدعيان ربوبيت را- كه در طول تاريخ همواره عامل طبقه‏بندى جامعه‏ها بوده و اكثريت ‏بشر را در زنجير عبوديت و استضعاف، اسير و مقيد مى‏داشته‏اند- نفى مى‏كند. خود را و همه‌ي مؤمنان به خدا را از مرز اطاعت و فرمانبرى هر كس جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى فراتر مى‏برد. خلاصه با پذيرش بندگى خدا، بندگى بندگان را به دور مى‏ريزد و از اين طريق خود را در سلك موحدان واقعى قرار مى‏دهد.  


اعتراف و قبول اين‌كه عبوديت منحصراً بايد در برابر خدا و براى خدا باشد يكى از مهم‌ترين اصول فكرى و عملى اسلام و همه‌ي آيين‏هاى الهى است كه از آن تعبير مى‏شود به ‏"الوهيت انحصارى خدا". يعنى اين‌كه فقط خداست كه مى‏بايد اله (معبود) باشد و هيچ‌كس جز خدا عبادت و عبوديت نشود. هميشه كسانى بوده‏اند كه اين حقيقت را درست نفهميده‏اند و از آن برداشت‌هاى غلط و محدودى كرده‏اند و از اين رو ناآگاهانه به عبوديت غير خدا دچار شده‏اند. آنان گمان برده‏اند كه ‏"عبادت خدا" تنها به معناى تقديس و نيايش اوست و چون فقط درگاه خدا را نماز و نيايش مى‏برده‏اند مطمئن مى‏شده‏اند كه جز خدا را "عبادت‏" نمى‏كنند.  


آگاهى از معناى گسترده‌ي عبادت در اصطلاح قرآن و حديث، ‏بى‏پايگى اين پندار را روشن مى‏كند. عبادت در اصطلاح قرآن و حديث تعبيرى است از: اطاعت و تسليم و انقياد مطلق در برابر فرمان و قانون و نظامى كه از سوى هر مقام و قدرتى به انسان ارائه و بر او تحميل شود، خواه اين انقياد و اطاعت ‏با حس تقديس و نيايش همراه باشد و خواه نباشد.  


بنابراين، همه‌ي كسانى كه نظام‌ها و قانون‌ها و فرمان‌هاى هر قدرت غير الهى را از سر طوع و تسليم پذيرا مى‏شوند عابدان و بندگان آن نظام‌ها و پديدآورندگان آن مى‏باشند. اگر با اين حال جايى براى مقررات الهى نيز باز گذارده و در بخشى و منطقه‏اى از زندگى فردى و اجتماعى به قانون و فرمان خدا عمل كنند "مشرك‏" (كسى كه با خدا كس ديگر را نيز عبادت مى‏كند) خواهند بود و اگر همين بخش و منطقه را نيز به خدا ندهند "كافر" (كسى كه حقيقت نمايان و درخشان وجود خدا را نديده مى‏گيرد و اعتقاداً يا عملاً آن را انكار مى‏كند) مى‏باشند.


با اطلاع از اين شناخت اسلامى به آسانى مى‏توان دريافت ‏كه اديان الهى كه نخستين شعار دعوت خود را كلمه‌ي‏"لا اله الا الله" (2) (هيچ معبودى جز خدا نيست) قرار مى‏داده‏اند، چه مى‏گفته و چه مى‏خواسته و با چه و كه طرف مى‏شده‏اند.  


اين حقيقت- حقيقت معناى عبادت- در مدارك اسلامى، در قرآن و حديث، چندان متواتر و روشن است كه براى تدبر كنندگان و هوشمندان جاى كمترين ترديدى باقى نمى‏گذارد. براى نمونه به ارائه‌ي دو آيه از قرآن و يك حديث از قول امام صادق عليه السلام، بسنده مى‏كنيم.  


اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو. (3)


عالمان و زاهدان كيش خود را- و نه الله را- به خداوندگارى و صاحب اختيارى پذيرفتند با آن‌كه موظف بودند فقط خداى يگانه را عبوديت كنند.  


و الذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها و انابوا الى الله لهم البشرى. (4)


و كسانى كه از عبوديت طاغوت (سلطه‏هاى غير الهى) اجتناب ورزيده به خدا بازگشتند، بشارت باد ايشان را. روى ابو بصير عن ابى عبد الله عليه السلام انه قال. انتم هم، و من اطاع جبارا فقد عبده. (5)



ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت (خطاب به شيعيان راستين زمان خود) فرمود: شما هستيد آنان‌كه از عبادت طاغوت سر باز زده‏اند، و هر آن كس كه ستمگرى را فرمان برد، او را عبادت كرده است.  


و اياك نستعين

و فقط از تو مدد مى‏خواهيم.  


از رقيبان تو و از مدعيان الوهيت، توقع هيچ‏گونه يارى و كمك نداريم. آنان به همان علت كه زير بار الوهيت‏خدا نرفته‏اند، به بندگان و پويندگان راه خدا نيز كمكى نخواهند كرد. راه خدا راه پيامبران خداست، پويشى است در جهت‏ حق و عدل و برادرى و همبستگى و همزيستى ميان همه‌ي افراد بشر و ارزش دادن به انسان و نفى تبعيض‌ها و ستم‌ها و نابرابري‌ها. رقيبان خدا و مدعيان خداوندگارى كه شالوده‌ي حيات ننگين و برخوردارى‏هاى غاصبانه‌ي خود را بر نابود كردن همه‌ي اين ارزش‌هاى اصيل نهاده‏اند، چگونه ممكن است‏ بندگان خدا را يارى و مدد دهند؟ آنان با بندگان خدا جنگى آشتى‏ناپذير و قهرى بى‏امان دارند. پس فقط از خدا مدد مى‏جوييم، از نيروى هوشمندى و اراده‏اى كه در ما نهاده، از ابزارها و اسبابى كه براى زنده بودن و زندگى كردن به ما داده، ازسنت‌ها و قانون‌هاى طبيعى و تاريخى‏اش كه چون شناخته شوند راه‌گشاى انديشه و عمل مى‏توانند شد، و از همه‌ي فرآورده‏هاى قدرتش كه سپاهيان مقتدر او هستند و در خدمت ‏بشرند.  


اهدنا الصراط المستقيم

ما را به راه راست هدايت كن.  


اگر آدمى نيازى برتر و حياتى‏تر از "هدايت‏" مى‏داشت، بى‏شك آن نياز در سوره‌ي حمد- كه ديباچه‌ي قرآن و بخش مهم نماز است- به زبان دعا، ذكر مى‏شد و از خدا درخواست مى‏شد.  


از طريق هدايت الهى است كه عقل و تجربه در جريان درست و سودمند و راه‌گشا قرار مى‏گيرد و بدون آن است كه همين عقل و تجربه به چراغى در دست راهزنى يا تيغى در كف ديوانه‏اى بدل مى‏گردد.


راه راست همان برنامه‌ي فطرى است، برنامه‏اى كه بر اساس برآوردى صحيح از نيازها و كمبودها و امكانات و مقدورات طبيعى انسان براى او در نظر گرفته شده است.  راهى است كه پيامبران خدا به روى مردم گشوده‏اند و خود اولين پويندگان و پيشاهنگان آنند. راهى است كه چون بشر در آن قرار گيرد، همچون آبى كه در بسترى هموار و مستقيم جارى باشد، خود به خود و بى‏دخالت هيچ قدرت‏نمايى و زور به سوى سرمنزل خويش كه همان درياى بى‏كران تعالى انسانى است پيش مى‏رود. برنامه‏اى است كه اگر در قالب يك‏ "نظام اجتماعى‏" در زندگى انسان‌ها پياده شود و عينيت‏ يابد براى آنان رفاه و امن و آزادى و تعاون و تكافل و محبت ‏و برادرى به ارمغان مى‏آورد و به همه‌ي شوربختي‌هاى ديرين بشريت پايان مى‏دهد.


ليكن اين راه و اين برنامه چيست؟ همه كس در اين بازار آشفته مدعى است و هر گروهى، گروه‌هاى ديگر را بر خطا مى‏داند. بايد به اشاره‏اى فراخور اين ديباچه‌ي كوتاه، راه راست از نگاه قرآن، مشخص شود.  


صراط الذين انعمت عليهم

راه آنان كه مورد انعام خود قرارشان دادى.  


چه كسانى مورد انعام خدا قرار گرفته‏اند و نعمت‏خدا به ايشان داده شده است؟ ترديد نمى‏توان داشت كه منظور نعمت مال و مقام و عشرت مادى نيست كه برجسته‏ترين دارندگانش همواره درنده‏ترين دشمنان خدا و خلق بوده‏اند. بلكه منظور نعمتى فراتر از اين بازيچه‏هاست. نعمت، لطف و عنايت و هدايت‏خداست. نعمت ‏بازشناختن ارزش واقعى خويشتن و بازيافتن خويشتن است. در جاى ديگرى از قرآن، برخورداران از اين نعمت معرفى شده‏اند.  


و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين ...

(6)
كسانى كه از خدا و پيامبر فرمان مى‏برند در كنار كسانى ‏مى‏باشند كه خدا به آنان نعمت ارزانى داشته است، يعنى پيامبران، صديقان (7)، شهيدان و شايستگان ...


پس نمازگزار در اين جمله از خدا درخواست مى‏كند كه او را به راه پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان هدايت كند و اين خطى روشن است در تاريخ. راهى است نمايان، با هدفى معين، و با پويندگانى معروف و معلوم.  


در برابر آن خط ديگرى هست كه آن نيز مشخص و داراى رهروانى شناخته شده است. با يادآورى آن راه و پويندگانش نمازگزار به خود نهيب مى‏زند كه در آن گام ننهد و به آن سمت كشانيده نشود و اين را در ادامه دعاى پيشين چنين بيان مى‏كند.  


غير المغضوب عليهم

نه راه كسانى كه مورد خشم [تو] واقع شده‏اند.  


چه كسانى مورد خشم خدايند؟ آنان كه در جهت مقابل راه خدا، به راهى ديگر گام نهاده‏اند و انبوه خلق بى‏خبر و بى‏اراده و سست عنصر يا باخبر و با اراده ولى دست‏بسته و اسير را نيز با خود بدان سو كشانيده‏اند. كسانى كه در طول تاريخ سر رشته‌ي كار و بار انسان‌ها را به قهر و جبروت يا به رنگ و فريب در دست گرفته‏اند و از آنان موجوداتى بى‏اختيار و آلت فعل و دنباله‏رو (مستضعف) ساخته‏اند. كسانى كه از راه تحميق انسان‌ها و تحميل بر آنها، مجال عشرت‌هاى پليد و رذيلانه خود را فراهم آورده‏اند. به بيان ديگر آن كسانى مورد خشم خدايند كه راه باطل را، نه از سر جهالت و بى‏خبرى، بل از روى عناد و خودپرستى و خودكامگى پيموده‏اند.  


در واقعيت تاريخ، اين گروه را طبقات عاليه و قدرتمندان دنيوى- كه همواره هدف‌هاى دينى بر فلسفه وجود آنان خط بطلان مى‏كشيده و اولين قدم متعرضانه را به سوى ايشان برمى‏داشته است- تشكيل مى‏داده‏اند. بجز اين دو گروه- گروه هدايت‏يافتگان و گروه غضب‏شدگان- دسته سومى نيز هست كه راه آن نيز در نهايت‏به همان نقطه‏اى مى‏رسد كه راه مغضوبان ختم مى‏شود. (8) جمله بعد به اين دسته از مردم اشاره مى‏كند:


و لا الضالين

و نه راه گمشدگان و گمراهان.  


آنان كه از سر بى‏خبرى و ناآگاهى، و به تبعيت از پيشوايان گمراه‏ساز، در راهى غير از راه خدا و حقيقت روانه شده‏اند و حال آن‌كه گمان مى‏كردند در راه درست و راست گام مى‏زنند، اما به درستى كه در بيراهه‏اى خطرناك و به سوى عاقبتى تلخ قدم ‏بر مى‏داشته‏اند.


اين گروه را نيز در تاريخ به وضوح مى‏توان ديد: همه‌ي كسانى كه در نظام‌هاى جاهلى، چشم بسته و سر به‌زير، دنباله‏رو خواست و اراده‌ي آن پيشوايان بوده‏اند و به سود آنان مناديان حق و عدل و پيام‏آوران آيين خدا را تخطئه كرده‏اند و حتى گاه رو در روى آنان ايستاده‏اند، و حتى يك لحظه نيز به خود اجازه نداده‏اند كه در اين موضع نابخردانه تجديد نظرى كنند.  


اين موضع را از اين نظر نابخردانه مى‏ناميم كه يكسر به سود طبقات بالا و به زيان خود اين گمرهان است. و به عكس، دعوت پيامبران كه ريشه ‏كن ساز حيثيت و هستى گروه مغضوبان مى‏باشد طبعاً به سود طبقات محروم و مستضعف و از جمله همين تحميق شدگان گمراه است.  


نمازگزار با يادآورى و تذكار اين دو روش و منش (روش مغضوبان و گمراهان) در خود، حالت ‏حساسيت و دقت و مراقبتى نسبت ‏به راهى كه بايد پيمود و موضعى كه در برابر صلاى نجات‌بخش پيامبران بايد گرفت پديد مى‏آورد. و آن گاه اگر در سلوك زندگى خود نشانه‏اى از رشد و راهيابى ديد بار ديگر به شكرانه‌ي نعمت‏بزرگ، زبان به شكر و ستايش خدا مى‏گشايد و مى‏گويد: الحمد لله رب العالمين (9)


و بدين‏گونه بخش مهمى از نماز را به پايان مى‏برد.

 

اين سرآغاز قرآن بود كه خوانده شد (فاتحه الكتاب).


ديباچه‌ي قرآن- مانند ديباچه‌ي هر كتابى- نشان دهنده‌ي طرحى كلى از مجموعه‌ي معارف اين كتاب است. همان‏طور كه نماز، خلاصه‏اى و تصوير كوچكى است از اسلام و بسيارى از جوانب و نقاط برجسته‌ي ايدئولوژى اسلام، كه به اشاره‏اى در آن بازگو شده است.  فاتحه الكتاب نيز فهرست گونه‏اى است از نقاط برجسته و خطوط اصلى معارف قرآن و مشتمل است‏بر خلاصه‏اى از راهنمايي‌هاى مهم آن. بدين قرار:  


جهانيان و جهان‌ها، واحدى پيوسته‏اند و يكسره از آن خدا: رب العالمين،


همه چيز و همه كس مورد مهر و عطوفت ‏خداست و مؤمنان مورد رحمت و لطف ويژه‌ي اويند: الرحمن الرحيم،



زندگى انسان پس از اين جهان همچنان متداوم و مستمر است و حاكميت مطلق در آن نشاة از آن خداست: مالك يوم الدين، انسان بايد از بند عبوديت غير خدا برهد و در سايه‌ي تدبير خدا، با ويژگي‌هاى انسانى و در راه انسانيت، آزادانه و با اختيار زيست كند: اياك نعبدو،


بايد برنامه‌ي سعادت آفرين راه راست زندگى را از خدا بخواهد و بستاند: اهدنا الصراط المستقيم،


بايد جبهه‌ي دشمنان و دوستان و موضع هر كدام و انگيزه‏هايشان را بشناسد و در برابر هر جبهه موضع فراخور ايمان خويش انتخاب كند: صراط الذين.

 

سوره

پس از پايان اين نيايش آموزنده و پر محتوا، نمازگزار بايد يك سوره‌ي كامل از قرآن را تلاوت كند.


اين كار، بخشى از قرآن را كه وى آزادانه و به دلخواه انتخاب كرده، در ياد او زنده مى‏كند، يعنى فصل ديگرى از معارف اسلامى را پيش روى او مى‏گشايد.  


فريضه تلاوت قرآن در نماز- چنان‌كه امام على بن موسى عليه السلام در حديثى به فضل بن شاذان فرموده است- قرآن را از متروك شدن و نافهميده ماندن به در مى‏آورد در خاطره‏ها و ذهن‌ها حاضر مى‏سازد.

 (10)

در اين گفتار، ما به ترجمه‌ي سوره توحيد- كه به طور معمول در نمازها تلاوت مى‏شود- بسنده مى‏كنيم.  



بسم الله الرحمن الرحيم

به نام خداى رحمان و رحيم.  


قل

بگو. (اى پيامبر) خود بدان و به ديگران نيز، همچون پيامى بايسته، برسان كه:


هو الله احد

اوست‏خداى يكتا. (11)  


مانند خدايانى كه عقايد تحريف شده‌ي اديان معرفى مى‏كنند شريك و رقيب و هماورد ندارد. پس صحنه‌ي آفرينش، ميدان تنازع و پيكار خدايان نيست. بلكه همه‌ي سنت‌ها و قوانين عالم ناشى از يك اراده و يك قدرت است و به همين دليل است كه در جهان آفرينش نظم و هماهنگى و يكنواختى برقرار است و قوانين و تحولات و حركات طبيعى عالم همه به يك سو و در يك جهت در عمل و حركت‏اند. و در اين ميان فقط انسان است كه چون از "اراده‏" و "اختيار" و قدرت تصميم‌گيرى برخوردارش ساخته‏اند، مى‏تواند از اين نظم كلى سرپيچى نمايد و چون سازى ناهماهنگ، نغمه‏اى جدا بنوازد. و نيز مى‏تواند يكسره بر طبق اين قوانين، زندگى خود را بسازد. 



الله الصمد

خدا از همه رو بى‏نياز است (از همه چيز و همه كس).


يعنى خدايى كه من در برابر او به كرنش و تعظيم و ستايش برخاسته‏ام، همچون خدايان پندارى نيست كه پديد آمدنش، ادامه حياتش، و توان بودن و زيستنش به كمك و مراقبت و رعايت كسى نيازمند باشد. آن چنان خدايى شايسته‌ي تكريم و تعظيم انسان ‏نيست، زيرا كه خود موجودى است در طراز انسان يا فروتر از آن. انسان، اين موجود عظيم و ژرف، تعظيم و ستايش و عبوديتش فقط در برابر قدرتى مى‏سزد كه به هيچ وجودى و هيچ عنصرى كمترين نيازى نداشته باشد و بودن و قدرتمند بودن و هميشه بودنش از ذات او مايه گرفته باشد. 



لم يلد

نزاده و فرزند نياورده است.  


آن نيست كه در پندارها و خرافه‏هاى اديان تحريف شده و عقايد شرك‏آميز، معرفى مى‏كنند. خداى پندارى مسيحيان و مشركان نيست كه فرزند يا فرزندانى داشته باشد. او آفريننده و پديدآورنده‌ي همه چيز و همه كس است و نه پدر آنان. و همه‌ي آنان كه در آسمان‌ها و در زمين زندگى مى‏كنند، بندگان اويند و نه فرزندان او.  


و همين نسبت ‏"بندگى و ربوبيت‏" ميان انسان و خداست كه بندگان واقعى خدا را از بندگى هر چيز و هر كس بجز خدا باز مى‏دارد، زيرا بنده‌ي دو ارباب نمى‏توان بود.  


آنان كه خدا را پدر مهربان خلايق و انسان‌ها را فرزندان او پنداشته‏اند و نسبت‏ "بندگى و ربوبيت‏" ميان خدا و خلق را شايسته‌ي انسان و مقام او و كرامت او ندانسته‏اند در حقيقت راه را براى بندگى غير خدا گشوده‏اند و خود در عمل، بنده بسيارى از اربابان بى‏مروت دنيا و آلت دست‏برده‏گيري‌ها و برده‏پروري‌ها شدند.

 

و لم يولد

و خود زاييده نشده است.  


او پديده‏اى نيست كه روزى نبوده و روز ديگرى قدم به جهان هستى نهاده باشد. نه زاييده‌ي كسى است و نه زاييده‌ي انديشه‏اى يا پندارى و نه زاييده‌ي نظامى و طبقه‏اى و شكلى از شكل‌هاى زندگى بشر. او ارجمندترين و والاترين واقعيت‌هاست. واقعيتى لايزال است. همواره بوده و همواره خواهد بود.  


و لم يكن له كفوا احد

و او را انباز و همتا و هماوردى نبوده و نيست.  


به كسى نمى‏توان همانندش كرد، و كسى را نمى‏توان در طراز و همپايه‌ي او دانست. نمى‏توان منطقه‌ي نفوذ و قلمرو فرمان او را- كه سراسر جهان هستى است- ميان او و كس ديگرى تقسيم كرد. بخشى از جهان يا از صحنه‌ي زندگى انسان را از او دانست و بخشى را به كسان ديگر، به خداوندگاران جاندار و بي‌جان يا به مدعيان الوهيت و قدرت، واگذار نمود.  


اين سوره، چنان‌كه از نامگذارى آن پيداست، به راستى سوره‌ي توحيد است. ايده‌ي توحيد كه در سراسر قرآن و در صدها آيه به لحن‌ها و بيان‌هاى گوناگون بازگو شده، در اين سوره به صورتى فشرده و با عباراتى ناظر به عقايد خرافى و شرك‏آميز رايج آن روزگار و با صراحتى كه نفى كننده‌ي هر داعيه‌ي الوهيتى مى‏تواند بود، براى آخرين بار ايراد شده است.  


اين سوره از سويى به مسلمانان و به همه‌ي جهانيان خدايى ‏را كه از نظر اسلام، شايسته ي پرستش و ستايش است معرفى مى‏كند: خدايى كه يكتا نباشد. خدايى كه شبيه او را صدها و هزارها در ميان خلق عالم بتوان يافت‏ شايسته‌ي ربوبيت و الوهيت نيست.  قدرتمندى و قدرتى كه براى بودن و ادامه يافتن خود به كمك موجود ديگرى نيازمند باشد، نمى‏تواند و نمى‏بايد بر بشر تحميل شود. آن كس كه در برابر خدايان پوشالى و نيازمند و پديد آمده و قابل زوال به كرنش و تعظيم برمى‏خيزد پا بر سر كرامت انسانى خويش مى‏گذارد و خود را و انسانيت را به قهقرا مى‏كشاند. اين جنبه‌ي مثبت‏سوره توحيد است كه نشانه‏ها و مميزات معبود و خداوندگار انسان را ارائه مى‏دهد و پوشالى بودن خداوندگاران تاريخ را به اثبات مى‏رساند.  


و از سوى ديگر به خدا پرستان و پذيرندگان اسلام هشدار مى‏دهد كه درباره‌ي ذات و صفات خدا خود را به كنجكاوي‌هاى عقلى كه شبهه‏خيز و وسوسه‏انگيز است آلوده نسازند. خدا را به كوته‏سخنى- كه مدعيان ياوه را از مقام قدس ربوبيت‏بتواند راند- بخوانند و ياد كنند و به جاى غرق شدن در فلسفه بافي‌ها و ذهنيت‌ها، به تعهدهايى كه از عقيده به توحيد برمى‏خيزد بينديشند.  


بنابر حديثى كه از امام على بن الحسين عليه السلام رسيده است، خداى متعال مى‏دانست كه در آينده‌ي تاريخ، مردمى كنجكاو خواهند آمد و بدين علت ‏سوره‌ي توحيد و آياتى از سوره‌ي حديد- تا آيه‌ي عليم بذات الصدور- را نازل ساخت تا حدود مجاز براى بررسي در ذات و صفات خدا را مشخص كند. پس هر كه به ماوراى ‏اين حدود بپردازد خود را به هلاكت افكنده است.(12)


گويا سوره‌ي قل هو الله... به نمازگزار مى‏گويد: خدا قدرتى است‏ يكتا و والا و برترين، ذاتاً مستغنى و بى‏نياز، نزاييده و زاده نشده، بى‏همانند ، همين و بس. دانايى و بينايى و حكمت و ديگر صفات خداوند تا آن‌جا كه دانستن و شناختن آن براى مسلمان لازم است و در شكل بندى زندگى و عروج روح او مؤثر تواند بود در آيات ديگرى از قرآن باز گفته شده است. بيش از اين در ذات خدا و چگونگى صفات او غور مكن، معرفت ‏بيشتر را در عمل به دست ‏خواهى آورد. در پى آن مباش كه با بحث و تعمق ذهنى به معرفت ‏بيشتر دست‏يابى. در پى آن باش كه معرفت را از راه ايجاد صفا و روحانيت در باطن روح و از راه عمل كردن به لوازم توحيد كسب كنى.

 

...  و چنين بودند پيامبران و صديقان، بندگان راستين خدا و موحدان صادق و عارف

 

تسبيحات اربعه

پيش از آن‌كه به ترجمه‌ي ذكر ركوع و سجود بپردازيم، جملاتى را كه در ركعت‌هاي سوم و چهارم نماز، در حال ايستاده بايد تكرار كرد توضيح مى‏دهيم. اين جملات، چهار "ذكر" اند و گوياى چهار حقيقت درباره‌ي خداوند: 



سبحان الله

پاك و منزه است‏خدا،


و الحمد لله

و ستايش و سپاس مخصوص خداست،


و لا اله الا الله

و معبودى به‌جز خدا نيست،


و الله اكبر

و خدا بزرگترين است.  


دانستن اين چهار خصوصيت در شكل گرفتن يك تلقى درست و كامل از توحيد داراى تاثيرى عميق است. زيرا هر يك از اين چهار خصوصيت‏ يك بدنه و يك نما از عقيده‌ي توحيد را نشان مى‏دهد.  


تكرار اين جملات فقط بدان خاطر نيست كه بر معرفت ذهنى انسان و آگاهى و اطلاع او افزوده شود بلكه دانستن صفات و خصوصيات خدا و تكرار ذكر خدا، بزرگترين فايده‏اش بايد اين باشد كه در انسان حركتى و مسئوليتى پديد آورد و وظيفه و تكليفى فراخور آن حقيقتى كه بدان معرفت‏يافته بر دوش او بگذارد.  


به طور كلى عقايد اسلامى بايد در خارج از ذهن و در صحنه‌ي زندگى منشأ عمل و حركت ‏باشند، زيرا اين عقايد صرفاً از جنبه‌ي ذهنى و مجردشان نيست كه داراى اعتبارند بلكه بيشتر به اين دليل كه ناظر به زندگى انسان‌ها و نقشبند زندگى و عمل فرد و جامعه‏اند، در اسلام معتبر شناخته مى‏شوند. درست است كه هر عقيده‌ي اسلامى در معنا شناخت ‏يك واقعيت است ولى تنها آن عقايدى در اسلام حتمى و لازم الاعتقاد شمرده شده‏اند كه در صورت قبول و گرويدن بدان تعهدى براى انسان به وجود آيد و وظيفه و تكليفى جديد بر دوش او نهاده شود.


عقيده به وجود خدا از اين گونه است. اعتقاد به بودن و نبودن خدا، هر كدام، شكلى مخصوص براى زندگى و عمل به وجود مى‏آورد. فردى يا جامعه‏اى كه به راستى معتقد به وجود خداست‏ به نوعى و شكلى زندگى مى‏كند و فرد و جامعه‏اى كه اين حقيقت را منكر است ‏به نوع و شكل ديگرى. اگر انسان معتقد شد كه او و جهان را قدرتى با اراده و از روى شعور و حكمت آفريده است، ناگزير معتقد مى‏شود كه اين آفرينش براى مقصودى و داراى‏ "جهت‏" و "غايتى‏" است و مى‏پذيرد كه او در رسيدن به اين مقصد و غايت داراى نقشي و متحمل مسئوليتى است. و همين احساس تعهد و مسئوليت است كه او را به كار و تلاش و پويش و تحمل بارهاى سنگين وادار مى‏كند و، او از همه، احساس رضايت و خرسندى مى‏كند.


همچنين است عقيده به معاد، نبوت، امامت و ... كه هركدام مسئوليت‌ها و تكاليفى را بر دوش معتقد مى‏نهد و مجموعاً راه و برنامه و خط مشى كلى زندگى او را مشخص و ممتاز مى‏سازد.  


اگر مشاهده مى‏شود كه در واقعيت‏خارجى، آنان كه خود را معتقد به اين اصول فكرى مى‏دانند با آنان كه از آنها بى‏اطلاع و بدان‌ها بى‏اعتقادند، يكسان و يك‌رنگ زندگى مى‏كنند، اين بر اثر نداشتن آگاهى درست ‏يا ريشه‏دار نبودن ايمان و قبول آنان است.  


در مواقع حساس و در نقطه عطف‌هاى زندگى است كه صف معتقدان واقعى از مقلدان ناآگاه و فرصت‏طلب جدا مى‏شود.

 

اكنون با اين نگرش، برمى‏گرديم به مفاد و محتواى اين چهار ذكر:


سبحان الله

خدا پيراسته و پاك است. از داشتن شريك، از ظلم، از مخلوق بودن، از انجام كارى بر خلاف حكمت و مصلحت، از همه‌ي نقايص و كمبودها و پليدي‌هايى كه در موجودات هست و از همه‌ي صفاتى كه لازمه‌ي مخلوق بودن و "ممكن‏" بودن است.  


با گفتن اين جمله و يادآورى اين خصوصيت ‏براى خدا نمازگزار مى‏فهمد و به ياد مى‏آورد كه در مقابل چه موجودى و چه ذات قابل ستايشى به كرنش و تعظيم برخاسته است. احساس مى‏كند تعظيم و تواضع او در برابر نيكى و كمال مطلق است. آيا كسى از اين‌كه به پاكى و نيكى و زيبايى مطلق احترام بگذارد احساس حقارت مى‏كند؟ نماز اسلام چنين چيزى است. تواضع و تعظيمى است در برابر اقيانوس بيكرانه‏اى از خوبي‌ها و كمال‌ها و جمال‌ها، تعظيمى نيست كه انسان را سرشكسته كند و از كرامت و عزت انسانى او بكاهد، ستايشى نيست كه آدمى را حقير و خوار سازد. مگر انسان چيزى جز "درك كننده‌ي زيبايى و كمال و جوينده‌ي آن‏" است؟ پس طبيعى است كه در برابر كمال مطلق به خاك افتد و ذاتى را كه دارنده‌ي آن است ‏با تمام وجود خود پرستش و ستايش كند. اين پرستيدن و ستودن او را به راه كمال و نيكى و زيبايى مى‏كشاند و حركت زندگى او را در اين جهت و در اين سو قرار مى‏دهد.  


آنان كه نماز و عبادت اسلام را مايه‌ي خوارى و سرشكستگى انسان دانسته و آن را با ستايش قدرت‌هاى مادى مقايسه كرده‏اند اين نكته‌ي ظريف را نديده و ندانسته‏اند كه: ستايش و بزرگداشت نيكى و پاكى، خود از نيرومندترين انگيزه‏هاى نيكى و پاكى است.  


و اين نكته‏اى است كه ذكر سبحان الله، يادآور پاكى و نزاهت‏خدا، به ما مى‏آموزد.


و الحمد لله

بشر در سراسر تاريخ پر ملال زندگى‏اش همواره به خاطر برخورداري‌هاى گوناگون، به خاطر گرفتن امتيازهاى كوچك و بزرگ، به خاطر چند روزى بيشتر زيستن و حتى در موارد بسيار، به خاطر نان بخور و نميرش در برابر كسانى كه در خلقت‏با او برابر بوده و هيچ مايه‌ي اصيلى را از او بيشتر و سرشارتر نداشته‏اند زبان به ‏ستايش و سپاس مى‏گشوده و تن و جان خود را تسليم صاحب نعمتان مى‏كرده است. چون نعمت را متعلق به نعمت‏خوارگان مى‏دانسته، در طلب نعمت، ‏بردگى صاحب نعمت را پذيرا مى‏شده است، بردگى تن يا بردگى روح و فكر را.  


به يادآوردن اين‌كه ‏"همه‌ي سپاس‌ها و ستايش‌ها از آن خداست‏" مى‏فهماند كه نعمت‌ها نيز همه از آن خداست. پس هيچ كس به حقيقت مالك چيزى نيست تا از آن راه بتواند، و حق داشته باشد، كسى را اسير و مطيع و بنده‌ي خويش سازد. به روح‌هاى ضعيف و دل‌هاى مسحور و چشم‌هاى فريفته‌ي نعمت نيز مى‏آموزد كه رحمت و بخشش ناچيز صاحبدولتان و اربابان عالم را به چيزى نگيرند، از آنان ندانند، در برابر آن تن به بردگى ندهند، محروميت از آن را تحمل نكنند و دارنده‌ي و محتكر آن را غاصب و متجاوز بدانند.  


و لا اله الا الله

اين، شعار اسلام است كه يكسره نمودارى است از جهان بينى و ايدئولوژى اين مكتب. در اين شعار يك ‏"نفى‏" وجود دارد و يك ‏"اثبات".


نخست، همه‌ي قدرت‌هاى طاغوتى و غير خدايى را نفى مى‏كند. خود را از يوغ بردگى هر نيروى اهريمنى نجات مى‏دهد. هر دست و بازويى را كه به شكلى او را به راهى مى‏كشاند قطع مى‏كند. هر قدرتمندى جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى و هر انگيزه‏اى جزانگيزه‏هاى خداپسند را به دور مى‏ريزد و با اين نفى پرشكوه خود را از همه‌ي زبوني‌ها و ذلت‌ها و اسارت‌ها و بندها و بندگي‌ها مى‏رهاند. و آن گاه فرمان و اراده خدا را- كه فقط در قالب يك ‏"نظام الهى‏" يعنى يك جامعه‌ي اسلامى به معناى واقعى قابل لمس و قابل پياده شدن است- بر وجود خويش فرمانروا مى‏سازد و بندگى خدا را كه با هيچ بندگى ديگرى سازگار نيست مى‏پذيرد.  


بندگى خدا يعنى سامان زندگى را طبق فرمان حكيمانه‌ي خدا تدارك ديدن و در نظام الهى كه خطوط اصلى آن طبق دستور خدا ترسيم شده باشد، زيستن. يا با همه‌ي قدرت و تلاش ممكن در جهت ايجاد چنين نظامى و چنان سامانى حركت كردن.  


نظام‌هاى ديگر، نظام‌هايى كه بر شالوده‌ي يك تفكر بشرى بنا شده است، به اين دليل كه از جهالت و بى‏اطلاعى و كج‏انديشى و احياناً غرض‏ورزى خالى نيست، نمى‏تواند بشر را كامياب سازد و او را به كمال مطلوب انسانى‏اش برساند.  


فقط جامعه و نظام الهى است كه چون از حكمت و رحمت ‏خدا سرچشمه گرفته و با آگاهى از نيازهاى انسان و از آن‌چه مى‏تواند برآورنده‌ي اين نيازها باشد، طرح‏ريزى شده، مى‏تواند محيط مساعد و مناسبى باشد براى رشد اين نهالى كه نامش ‏"انسان‏" است.  


دشمن نظام‌هاى ديگر نيستيم، دلسوز آنهاييم. اين سخن انبياء است و انبياى خدا، پدران دلسوز بشرند. به سازندگان و طراحان خانه‏هايى كه بشر مى‏بايد در آن زيست كند، يعني به ‏پديدآورندگان و بانيان نظام‌هاى اجتماعى، مى‏آموزند و پند مى‏دهند كه: بشر جز در نظام الهى و توحيدى كامروا نبوده و نخواهد بود. تاريخ ثابت كرده است و ديده‏ايم و مى‏بينيم كه در نظام‌هاى غير خدايى انسانيت چه مى‏كشد و انسان‌ها چگونه مسخ شده و به چه روزى دچار گشته‏اند.


و الله اكبر

پس از آن نفى‏ها، يك انسان عادى كه هنوز با واقعيت‌هاى جاهلى دست‏به گريبان است، احساس غربت و وحشت مى‏كند و خود را تنها مى‏يابد. او از طرفى در مد نگاه خود همه‌ي بنيان‌هايى را كه تا اين لحظه استوار به‌نظر مى‏رسيد در حال فرو ريختن مشاهده مى‏كند ولى از طرفى جاهليت، به سطبرى يك كوه، خود را به او نشان مى‏دهد و به رخ او مى‏كشد. همان چيزهايى كه او آنها را نفى كرده است، بودن خود را به چشم او و در معرض تماشاى او در مى‏آورند و او را به هراس مى‏افكنند. درست در همين لحظه است كه او مى‏گويد: الله اكبر- خدا بزرگتر است: از همه چيز، از همه كس، از همه‌ي قدرت‌ها و قدرتمندي‌هايشان و، از آن‌كه بتوان او را به وصف آورد. طراح سنت‌ها و قانون‌هاى تكوينى جهان، چه در طبيعت و چه در تاريخ، اوست. پس پيروزى نهايى كه در گرو سازگارى با اين قوانين و سنت‌هاست، تنها در پايبندى به فرمان او ميسر است و بندگان و فرمانبران او تنها جبهه‌ي پيروزمند در كشمكش تاريخى بشريت‏اند.  


و محمد- صلى الله عليه و آله- اين حقيقت را خوب مى‏دانست و با همه‌ي وجودش به آن ايمان داشت و آن را لمس مى‏كرد. از آن رو يك تنه در برابر همه‌ي گمراهان مكه، بل در برابر همه‌ي جهان، ايستاد. و چنان‌كه از انسان برجسته‏اي در حد او گمان مى‏رود چندان پايدارى كرد كه كاروان گمراه بشر را از دنباله روى ذلت‌بار قدرت‌هاى طاغوتى رها ساخت و در مسير فطرى كه مسير تكامل است، به راه انداخت.


كسى كه در برابر قدرت‌گونه‏هاى بشرى خود را كوچك و ضعيف و بى‏اراده مى‏يابد، اگر بفهمد و بداند كه برترين قدرت‌ها خداست دلش اطمينان و آرامش مى‏يابد و در باطنش نيرويى بي‌سابقه شعله مى‏كشد، و همين است كه او را برترين و نيرومندترين مى‏سازد.  


اين بود خلاصه‏اى از مفاد و محتواى چهار جمله‏اى كه در ركعت‌هاى سوم و چهارم نماز در حال ايستاده تكرار مى‏شود.

 

 

ركوع

نمازگزار پس از قرائت (13) به ركوع مى‏رود. يعنى در برابر خدا- موجودى كه ماوراى نقطه‌ي اوج انديشه‌ي انسان در آفاق خصلت‌هاى نيك و عظمت آفرين است- از سر تعظيم خم مى‏شود.


ركوع نمايشگر و نمودار خضوع انسان است در برابر قدرتى كه آن را فراتر از خود مى‏داند، و مسلمان چون خدا را برترين قدرتها مى‏داند در برابر او ركوع مى‏كند. و چون هيچ موجودى جز خدا را برتر و فراتر از انسانيت ‏خود نمى‏داند در برابر هيچ‌كس و هيچ چيز ديگر سر خم نمى‏كند. در همان حال كه تن خود را در برابر خدا به حالتى خاضعانه درآورده است، زبان را نيز به حمد و ستايش و بيان عظمت او مى‏گشايد.  


سبحان ربى العظيم و بحمده (14)

پاك و پيراسته است ‏خداوندگار بزرگ من و من او را ستايش مى‏كنم.


اين حركت كه با گفتارى هماهنگ انجام مى‏گيرد به‏ نمازگزار و هم به ديگران كه اين حالت را از او مى‏بينند، بندگى او را در برابر خدا باز مى‏نمايد و چون بنده‌ي خدا، بنده‌ي غير خدا نيست آشكارا سرافرازى و آزادى او را از بردگى غير خدا اعلام مى‏كند.  

 

سجود

پس از سربرداشتن از ركوع، در حالى كه آماده‌ي تعظيم و كرنشى متواضعانه‏تر است، به خاك مى‏افتد.


جبهه بر خاك نهادن، نشانه‌ي بالاترين حد خضوع انسان است، و نمازگزار اين حد نصاب تواضع را شايسته‌ي خدا مى‏داند، زيرا كرنش در برابر خدا، كرنش در برابر نيكى و زيبايى مطلق است و آن را در برابر هر كس يا هر چيز غير خدا حرام و ناروا مى‏شمارد، زيرا گوهر انسانيت- كه ارزنده‏ترين متاع بازار هستى است- با اين كار فرو مى‏شكند و انسان خوار و پست مى‏شود.  


در همان حال كه سر بر خاك نهاده و خود را غرق در عظمت‏خدا مى‏بيند، زبانش نيز با اين حالت هماهنگى مى‏كند و با ذكرى كه مى‏گويد در حقيقت عمل خويش را تفسير مى‏كند.

 

سبحان ربى الاعلى و بحمده (15)

پاك و پيراسته است‏ خداوندگار من كه برترين است و من ستايشگر اويم.  


خداوندگار برترين، خداوندگار پيراسته و پاك، و تنها دربرابر چنين موجودى است كه سزاوار است انسان زبان به ستايش بگشايد و جبهه به خاك بسايد.  


پس سجده‌ي نماز، به خاك افتادن در برابر يك موجود ناقص و ضعيف و بى‏مقدار نيست، همچون به خاك افتادن در برابر بت‌هاى پوشالى و قدرت‌هاى پوك. به خاك افتادن در برابر برترين و پاكترين و گرامى‏ترين است.  


نمازگزار با اين حركت عملاً فرمانبرى و اطاعت‏خود را از خداى حكيم و بصير اعلام مى‏دارد و پيش از همه اين تسليم و فرمان‏پذيرى را به خود تلقين و يادآورى مى‏كند. و چنان‌كه دانسته‏ايم، پذيرش همين‏"عبوديت مطلق در برابر خدا" است كه قيد و بند عبوديت هر كس و هر چيز ديگر را از آدمى برمى‏دارد و او را از اسارت‌ها و زبوني‌هايى كه بر او تحميل شده است رها مى‏كند.


مهمترين اثرى كه بايد از اين دو ذكر، ذكر ركوع و سجود، انتظار داشت آن است كه به نمازگزار بياموزد كه در برابر كدام موجود بايد تسليم و خاضع و ستايشگر بود و اين به معناى نفى اين همه در برابر هر چه و هر كه جز اوست. و شايد به همين موضوع اشاره مى‏كند حديثى كه از قول امام عليه السلام مى‏گويد: "نزديكترين حالات آدمى به خدا، حالت‏سجود است." (16)

 

تشهد

در ركعت دوم و هم در ركعت آخر همه‌ي نمازها، پس از سر برداشتن از دو سجده، نمازگزار همچنان كه نشسته است سه جمله كه هر يك بازگو كننده‌ي حقايقى از دين است، بر زبان مى‏راند. اين عمل را كه با آن گفتارها همراه است ‏"تشهد" مى‏نامند.  


در جمله‌ي اول، گواهى مى‏دهد به يگانگى خداوندگار جهان:


اشهد ان لا اله الا الله

گواهى مى‏دهم كه معبودى جز الله نيست.  


و سپس اين حقيقت را بدين‏گونه تأكيد مى‏كند.


وحده

فقط او (خداوندگار جهانيان است)


و آن‌گاه آن را به زبانى ديگر تكرار مى‏نمايد.  


لا شريك له

او را شريكى در الوهيت نيست.  


هر آن‌كس و هر آن چيزى كه بشر را به زير يوغ عبوديت ‏خود كشيده و او را فرمانبر خود ساخته باشد "اله‏" اوست. هوس‌ها و تمايلات حيوانى، شهوات و آزمندي‌هاى بشرى، نظامات و قراردادهاى اجتماعى، پديدآورندگان و سردمداران آنها هر يك به نوعى انسان را به خدمت مى‏گيرند و هر يك به شكلى بر او الوهيت مى‏كنند. (17)


لا اله الا الله نفى همه‌ي اين فرمانروايي‌هاست. و تشهد، گواهى دادن نمازگزار است ‏بر اين نفى. يعنى نمازگزار مى‏پذيرد و به گردن مى‏گيرد كه تنها خداى يگانه است كه بر او حق فرمانروايى و الوهيت دارد و آن همه حق هيچ تحكمى را بر او ندارند.  


همين كه كسى اين را پذيرفت، خود او نيز حق نخواهد داشت كه هيچ موجود ديگري (انسانى يا حيوانى يا فرشته‏اى و جمادى يا هواها و شهوات نفس خود) را به الوهيت ‏بپذيرد و تن به طاعت و عبوديت او دهد. اين سخن بدان معنى نيست كه موحد تن به هيچ تعهد اجتماعى نمى‏دهد و هيچ قانون يا حاكمى را نمى‏پذيرد. چه، بسى روشن است كه زندگى اجتماعى بنابر ماهيت ‏خود ناگزير از تعهدها و فرمانبري‌هاست. بل بدين معنى است كه هيچ تحكمى و هيچ نظامى را كه از فرمان خدا نشأت نگرفته باشد نمى‏پذيرد و تحمل نمى‏كند. در زندگى فردى و اجتماعى خود گوش‏به فرمان خداست و اى بسا كه بنا به فرمان خدا و به مقتضاى شكلى كه خدا براى اداره‌ي زندگى انسان‌ها تعيين كرده، لازم باشد كه از كسانى اطاعت كند و به تعهداتى پاي‌بند باشد. پس فرمانبرى و تعهد، بنابر خصلت ذاتى زندگى جمعى، از زندگى انسان موحد نيز تفكيك ناپذير است، منتها اين فرمانبرى، فرمانبرى از هوس‌هاى نفس سركش خود يا از خود كامگي‌ها و خودخواهي‌هاى آدميانى چون خود او نيست، فرمانبرى از اراده و فرمان خداى بصير و حكيم است. زيرا اوست كه مقررات لازم الاجرا و زمامداران واجب الاطاعه را معين مى‏كند و آنان نيز فقط در چهار چوب فرمان او بر بندگان او فرمان مى‏رانند. (18)


اين دستور قرآنى ناظر به همين حقيقت است:  


اطيعوا لله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (19) از خدا و پيامبر و كسانى كه در ميان شما (به گزينش و تعيين خدايى) صاحبان فرمان‏اند، فرمان بريد.  


و شايد به ملاحظه‌ي همين حقيقت و به دنبال آن است كه درجمله‌ي دوم تشهد، نمازگزار چنين مى‏گويد:


و اشهد ان محمدا عبده و رسوله

و شهادت مى‏دهم كه محمد بنده و پيام‏آور اوست.  


پذيرش محمد(ص) به عنوان پيام‏آور خدا، در معنا پذيرش نمايندگى و خلافت الهى اوست. يعنى راه خدا در راه محمد جستن و فرمان او را از بنده‌ي برگزيده‌ي او گرفتن.  


بسيارند خداپرستانى كه در شناخت راه خداپسند به خطا رفته‏اند. معرفى و پذيرش محمد صلى الله عليه و آله به عنوان پيامبر خدا مشخص كننده و جهت دهنده‌ي تلاش و حركتى است كه انسان خداپرست ‏بايد در زندگى از خود بروز دهد تا خداپرستى او ادعايى راست‏باشد.  


در اين جمله با تكيه بر روى عبوديت محمد، صلى الله عليه و آله، و پيشتر آوردن كلمه‌ي‏ "عبده‏" از كلمه‌ي ‏"رسوله‏" گويا خواسته‏اند مهمترين ارزش اسلامى را معرفى كنند و به راستى چنين است. همه‌ي فضيلت‌هاى انسانى خلاصه مى‏شود در بنده‌ي واقعي و مخلص خدا بودن و آن كس كه در اين ميدان از همه پيشتر است در كفه‌ي انسانيت از همه سنگين‌تر است.  


براى كسى كه به مفهوم بندگى خدا آشنا باشد اين سخن بى‏نياز از استدلال است. اگر بندگى خدا به معناى خضوع در برابر حكمت و بصيرت و رحمت و نيكويى و زيبايى بى‏پايان و ملازم با آزادى از بندگى نفس و بردگى غير است، كدام ارزش برتر از آن ‏مى‏توان يافت؟ مگر نه اين‌كه همه‌ي بدي‌ها و پستي‌ها و شقاوت‌ها و رذالت‌ها و نامردمي‌ها و همه‌ي سياهي‌ها و تاريكي‌ها از بردگى انسان در برابر سركشى‏هاى نفس يا سركشى و طغيان انسان‌هاى مدعى زاييده مى‏شود؟ و مگر نه اين‌كه بندگى خدا ريشه هر بندگى ديگر را مى‏سوزاند و نابود مى‏سازد؟  


نكته‌ي ظريف و دقيقى كه در اين دو جمله‌ي اول تشهد هست، اين است كه: يادآورى توحيد و نبوت ضمن يك گواهى از سوى نمازگزار انجام مى‏شود و او به يگانگى خدا و عبوديت و رسالت محمد صلى الله عليه و آله، "شهادت‏" مى‏دهد. اين شهادت دادن در حقيقت ‏به معناى قبول همه‌ي تعهداتى است كه بر پذيرش اين دو عقيده مترتب است.

گويا نمازگزار با اين گواهى مى‏خواهد بگويد كه من همه‌ي تكاليفى را كه از اين دو عقيده‌ي (توحيد و نبوت) مى‏زايد، به گردن مى‏گيرم. دانستن خشك و خالى، دانستنى كه تعهدى به دنبال نداشته باشد، باورى كه عملى به بار نياورد، از نظر اسلام داراى ارزش نيست. گواهى دادن به يك حقيقت، به منزله‌ي ايستادن بر سر آن و قبول همه‌ي تعهدها و عمل‌هايى است كه دانستن آن حقيقت‏ به بار مى‏آورد. قبول و پذيرشى كه از اعتقادى خالص و ايمانى فعال و مثبت و زاينده پديد مى‏آيد. پس تشهد نماز، در حقيقت، تجديد بيعتى است كه نمازگزار با خدا و رسول او مى‏كند.  


جمله‌ي سوم تشهد يك درخواست و دعاست.  


اللهم صل على محمد و آل محمد

بار خدايا، درود و رحمت فرست ‏بر محمد و خاندان محمد.  


محمد و خاندان پاك او (صلوات الله عليهم) نمودارهاى كامل و تمام عيار اين مكتب‏اند. نمازگزار به زبان دعا، اين نمودارها را در ياد خود زنده مى‏كند و با درود بر آنان پيوند روحى خود را با ايشان استوار مى‏سازد.  


پيروان هر مكتبى اگر نمودارهاى عينى آن مكتب را در برابر خود نبينند قوياً ممكن است راه را عوضى بپيمايند و گمراه شوند. همين ارائه دادن نمودارهاى عينى است كه پايدارى مكتب‌هاى انبياء را در مسير زمان تأمين كرده است. تاريخ انديشمندان بسيارى را به ياد دارد كه براى تأمين زندگى والا و سعادتمندانه‌ي انسان طرح‌ها و نقشه‏ها پديد آورده، مدينه‏هاى فاضله ترسيم كرده، و كتاب‌ها و نوشته‏ها از خود به جا نهاده‏اند. ولى پيامبران بى‏آن‌كه به بحث و جدال‌هاى فيلسوف مآبانه بپردازند، طرح خود را در عمل نشان دادند، از خود و از نخستين گرويدگان به خود، انسان‌هاى طراز نوين ساختند و بر دوش آنان پايه‏هاى نظام مطلوب خود را استوار كردند. و چنين بود كه مكتب پيامبران زنده ماند و از طرح نقشه‌ي آن انديشمندان و فيلسوفان جز نقشى بر صفحه‌ي كتاب باقى نماند.  


نمازگزار براى محمد و آل محمد كه زبده‏ترين نمودارها و تبلورهاى اين مكتب‏اند، صميمانه دعا مى‏كند. بر آنان كه يك عمر به شكل اين مكتب زندگى كرده و انسان طراز اسلام را به تاريخ نشان داده‏اند، درود مى‏فرستد و از خدا براى آنان درخواست‏ درود و رحمت مى‏كند و پيوند روحى خود را با آنان كه مى‏تواند همچون جاذبه‏اى نيرومند او را به راه خود و به هدفى كه در تكاپوى آن بوده‏اند بكشاند مستحكم‌تر و عميق‌تر مى‏سازد.  


صلوات بر محمد و آل محمد، مجسم كننده‌ي چهره‌ي افراد زبده و دستچين اسلام است و با مجسم كردن و در منظر آوردن اين چهره‏ها مسلمان مى‏تواند هميشه راهى را كه بايد بپيمايد بشناسد و آماده‌ي حركت در آن شود.

 

 سلام

بدرود نماز، مشتمل بر سه درود (سلام) است. و البته باز همراه ياد خدا و نام او. (20) پس نماز با نام خدا شروع مى‏شود و با نام خدا پايان مى‏گيرد و ميان اين سرآغاز و پايان نيز يكسره نام خدا و ياد اوست. اگر در جمله و ذكرى از پيامبر يا خاندان او نام برده مى‏شود آن نيز همراه ياد خدا و به صورت استمداد از لطف و رحمت اوست. 



جمله‌ي اول، درودى است از نمازگزار بر پيامبر خدا و طلب رحمتى از خدا بر آن بنده‌ي برگزيده:


السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته

درود بر تو اى پيامبر، و رحمت‏خدا و بركات او بر تو باد.  


پيامبر، بنيان‌گذار اسلام يعنى سلسله جنبان تلاش و حركتى است كه اكنون نمازگزار خويشتن را دست ‏به كار آن مى‏بيند. غريو توحيد را او بركشيد كه با طنين آن جهانى را زير و رو كرد و شالوده‌ي زندگى شايسته‌ي انسان را براى هميشه‌ي زمان ريخت. او بود كه خطوط اصلى چهره‌ي انسان طراز اسلامى را و جامعه‏اى را كه مى‏تواند پرورشگاه چنين انسانى باشد، ترسيم كرد. و اكنون نمازگزار همان شعار را با نماز خود و با درس‌ها و رهنمودهاى ضمنى آن در زندگى و در فضاى زمان خود منعكس مى‏كند و گامى به سوي آن جامعه‌ي برين و تكوين آن انسان والا برمى‏دارد. پس بى‏مورد نيست اگر در پايان اين عمل، پيامبر و پيشواى خود را كه وى را بدين راه افكنده و در آن راهبرش بوده است، به سلامى ياد كند و با اين زبان، حضور خود را در كنار او و در راه او اعلام نمايد. 



در جمله‌ي دوم، نمازگزار بر خود، بر همسنگرانش و بر همه‌ي بندگان شايسته‌ي خدا درود مى‏فرستد.


السلام علينا و على عباد الله الصالحين

درود بر ما و بر بندگان شايسته‌ي خدا.  


و بدين گونه، ياد بندگان شايسته‌ي خدا را در ذهن خود بيدار مى‏سازد و وجود و حضور آنان را مايه‌ي دلگرمى خود مى‏دارد.  


در دنيايى كه مظاهر گناه: پستي‌ها و زشتي‌ها، دنائت‌ها و ددمنشي‌ها، ستم‌ها و ستم‏پذيري‌ها، آلودگي‌ها و ناپاكي‌ها همه جا را فراگرفته و همه كس را در خود فرو برده است، در محيطى كه به چشم انسان هوشمند و هوشيار همه چيز خبر از افلاس و ورشكستگى انسانيت مى‏دهد و زرق و برق‌ها در نظرش رنگ و جلايى ساختگى بر روى ابتذال‌ها و فرسودگي‌ها مى‏نمايد. در جهانى كه داعيه‏هاى حق طلبى و دادگرى نمى‏تواند فضاحت ‏خودخواهي‌ها و جاه‏طلبي‌ها را بپوشاند و جاى خالى علي و حسين و صادق (عليهم السلام) را با هياهوى عوام‏فريب معاويه و يزيد و منصور پنهان بدارد، و مختصر، در روزگارى كه اخلاف شايسته‌ي شيطان جاى مردان صالح خدا را گرفته‏اند، آيا مى‏توان به نيكى و صلاح، به چشم يك واقعيت نگريست و بودن آن را انتظار داشت؟ آيا مى‏توان جز گناه و آلودگى، جز ناكامى و حق‏كشى انتظار ديگرى از آدميزادگان داشت؟ بايد اعتراف كرد كه اگر هم بتوان، به آسانى نمى‏توان.  


سلام بر بندگان شايسته‌ي خدا، در چنين شرايطى، به مدد دل افسرده و نوميد مى‏شتابد. گويى سروشى است كه در دل تاريكي‌ها، خبر از حضور روشنى و سپيدى مى‏دهد. نمازگزار را به وجود ياران و همسنگرانى نويد مى‏بخشد. به او مى‏گويد: تنها نيستى. در دل اين كوير خشك، جوانه‏اى ثمربخش و ديرپاى مى‏توان يافت. همچنان كه در هميشه‌ي تاريخ، اجتماعات منحرف و تباه، زادگاه اراده‏هاى نيرومند و انسان‌هاى برجسته‏اى بوده است كه در نهايت‏ بانيان جهان نو و شالوده ريزان زندگى نوينى گشته‏اند. اكنون نيز طبق سنت‏ خدا در تاريخ، همان نيروهاي نور و نيكى‏آفرين در بطن اين جهان تاريك و پليد به تلاش و كوشش‏اند. آري صالحان، آنان كه به گونه‏اى شايسته و سزاوار خدا را عبوديت مى‏كنند و فرمان مى‏برند، در صف روياروى طاغوتيان ايستاده‏اند.


كه هستند اين بندگان شايسته و كجايند؟ و آيا نبايد از آنان درس آموخت و با آنان گام برداشت؟ چرا. هنگامى كه نمازگزار خود را در كنار اين شايستگان قرار مى‏دهد و بر خود و بر آنان در يك جمله درود مى‏فرستد (سلام بر ما و بر بندگان شايسته‌ي ‏خدا)، پرتويى از غرور و سربلندى و اطمينان بر دل او فرو مى‏تابد. مى‏كوشد به راستى در رديف و در كنار آنان قرار گيرد و از اين‌كه نتواند پا به پاى آنان گام بردارد احساس شرم مى‏كند و اين به او تعهد و تكليفى تازه مى‏بخشد.  


بندگان شايسته چگونه‏اند و شايستگى به چيست؟ شايستگى تنها به نماز خواندن نيست، شايسته آن است كه از عهده‌ي تكاليف سنگين الهى برآيد و چنان عمل كند كه نام بنده‌ي خدا بر او ناساز و نامتناسب نباشد، درست مثل دانش‏آموز شايسته‌ در يك كلاس درس.  


و سرانجام در سومين جمله، نمازگزار خطاب به همين بندگان شايسته (خطاب به فرشتگان(21) يا خطاب به نمازگزاران) مى‏گويد:  


السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

سلام بر شما و رحمت و بركات خدا بر شما.  


و بدين‏گونه بار ديگر، صلاح و شايستگى (يا فرشته‏خويى يا پيوند با ديگر نمازگزاران) را به ياد مى‏آورد و مخاطبان گرامى خود را به دعاى خير ياد مى‏كند و نماز را به پايان مى‏برد.  

 


پى‏نوشت‏ها:   


1- و رحمتى وسعت كل شئ. سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 156 يا من سبقت رحمته غضبه (دعاى ماثور).

2- رجوع شود به سوره‌ي اعراف، آيات 59 تا 158 و سوره‌ي هود، آيات 50 تا 84 كه از زبان چند تن از پيامبران بزرگ در طليعه‌ي دعوتشان اين شعار نقل شده است.  

3- سوره‌ي برائت، آيه‌ي 31

4- سوره‌ي زمر، آيه‌ي 18

5- تفسير نور الثقلين، ج 5، ص481. ذيل آيه‌ي 18، سوره‌ي زمر

6- سوره‌ي نساء، آيه 69.  

7- كسانى كه در عمل ادعاى ايمان خود را به اثبات رسانيده و خدا و پيامبر را عملاً تصديق كرده‏اند.

8- اين موضوع در چندين آيه از قرآن، با لحنى بس پر معنا به مناسبت‌هاى گوناگون ذكر شده است. از جمله:  

سوره‌ي شعراء، آيات 91-102 سوره‌ي ص، آيات 58-61 سوره‌ي ابراهيم، آيات 22-21 سوره‌ي غافر، آيات 47-‌48.

9- گفتن اين جمله در پايان سوره‌ي حمد مستحب است.

10- متن حديث در دومين پانوشت همين كتاب ذكر شده است.  

11- يا "خدا يكتاست‏". بنابر اين‌كه ضمير هو براى شأن و حديث ‏باشد.

12- ان الله عز و جل علم انه يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون، فانزل الله تعالى: قل هو الله احد و الايات من سوره الحديد الى قوله: عليم بذات الصدور، فمن رام وراء ذلك فقد هلك-نور الثقلين، ج 5، ص 706، به نقل از اصول كافى.

13- منظور خواندني‌ها و گفتنى‏هايى است كه در حال ايستاده گفته مى‏شود. حمد و سوره در ركعت اول و دوم، و تسبيحات اربعه يا فقط سوره‌ي حمد در ركعت ‏سوم و چهارم.  

14- به جاى اين ذكر مى‏توان گفت: سبحان الله سبحان الله سبحان الله.

15- به جاى اين ذكر مى‏توان گفت: سبحان الله سبحان الله سبحان الله.  

16- اقرب ما يكون العبد الى الله و هو ساجد. سفينة البحار، ج 1، ماده سجد.  

17- توجه شود به آياتى از قبيل: افرايت من اتخذ الهه هويه ... سوره‌ي جاثيه، آيه‌ي 23

و... ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا... ، پس از اين جمله: اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله سوره‌ي توبه، آيه‌ي 31

و قال فرعون يا ايها الملاما علمت لكم من اله غيرى... سوره‌ي قصص، آيه‌ي 38 و رواياتى از قبيل: الهتهم بطونهم.  

18- دقت در آيات و رواياتى از قبيل:  

من يطع الرسول فقد اطاع الله. سوره‌ي نساء، آيه‌ي 80

انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون. سوره‌ي مائده، آيه‌ي 55

انظروا الى من كان منكم قد روى حديثنا و نظر...  

العلماء امناء الله فى خلقه...  

مى‏تواند نمايشگر حدود تقريبى اين حقيقت‏باشد.  

19- سوره‌ي نساء، آيه‌ي 59.  

20- از اين سه مى‏توان فقط سومين را گفت. آن دوى ديگر، مستحب است.  

21- و گويا به عنوان درسى در جهت فرشته‏خويى.  

 

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com