
فرازهایی از دعای عاشقانۀ عرفه
به
نام خداوند بخشنده و مهربان
... خدایا!
... تو را شکر میگویم ... که مهربانیهای پنهانت بیشتر از نعمتهای آشکار توست،
و خطرها،
بلاها، پریشانحالیها و آشفتگیهایی که از من دور کردهای، بیشتر از آن ...
خدایا!
... کاری کن که حضورت را همیشه حس کنم، گویی تو را میبینم،
و کمکم
کن تا در حضور همیشگی تو، از انجام هر بدی دور بمانم...
خدایا!
... به من رضایتی ده، تا هر آنچه را که خواست توست بپذیرم،
تو همه
چیز را در زمانی که باید، میرسانی.
به من
فهم آن را بده تا هر چه را که دیر میفرستی، زودتر نخواهم،
و هرچه
را که زود میرسانی، زبان به شکایت نگشایم و آن را دیرتر نخواهم.
خدایا! همه چیز را به خودت میسپارم، تو نگهدارم باش و
به من برکت ده ...
نعمتهایت
را از من نگیر و مرا به غیر خودت وامگذار ...
خدایا!
... مرا به چه کسی واگذار کنی؟
به نزدیکان
و خویشاوندان، تا از من روی بگردانند؟
یا به
بیگانهها که مرا از خود برانند؟
و یا
به کسانی که ضعف و ناتوانی مرا میخواهند؟ ...
خدایا!
... از غربت و تنهاییام فقط به تو رو میآورم،
و همۀ
گلههایم را از کسانی که کارهای مرا به دستشان سپردهای تنها پیش تو میآورم،
پس فقط
تو با من مهربان باش و از من خشمگین نشو ...
خدایا!
... ناسپاس بودم و از نعمتهایت محرومم نکردی، نافرمانیات کردم و آبرویم را نریختی،
خطاهای
بزرگ و بسیار کردم و رسوایم نکردی،
چگونه
تو را شکر گویم که بخششها و نعمتهایت به شماره درنمیآیند ...
خدایا!
... من به گناهان خود اعتراف میکنم؛
خطاکارم
و بدی کردهام، نادان بودهام، قول دادهام و به آن عمل نکردهام، عهد خود را
شکستهام،
من به
نعمتهای تو بر خودم اقرار میکنم، و به گناهان مکرر خود، و اکنون پشیمانم ...
خدایا!
... سالهای عمرم را سپری کردهام و توشهای برای خود برنداشتهام،
پس با
چه کولهباری و چگونه به سوی تو بیایم؟
با گوشهایم
یا با چشمهایم؟ با زبانم یا با دستهایم؟ و یا با پاهایم؟
که اینها
همه نعمتهای تو هستند که به من بخشیدهای، و من با همۀ این ها مرتکب گناه شدهام ...
خدایا!
... اکنون در برابر تو ایستادهام، شرمسار و حقیر و سرافکنده،
نه عذری
دارم و نه میتوانم خطاهایم را انکار کنم، و چگونه انکار کنم؟
که همۀ
اعضای بدنم به آنچه کردهام گواهی میدهند ...
خدایا!
... چیزی بر تو پوشیده نیست، پس از حال و روز خود برای تو چه بگویم؟
و
چگونه آنچه را که بر من میگذرد در قالب کلام درآورم و برایت بازگو کنم؟
خدایا!
... تو بخشندهای و مهربانی، و من به تو روی آوردهام، پس چگونه ممکن است ناامیدم
کنی؟
و شفایم
در دستهای توست، پس چگونه ممکن است شفایم ندهی؟
خدایا!
... من چه نادان و ناسپاسم، اما تو با من چه مهربانی!
تو
چقدر به من نزدیکی، اما من چه اندازه از تو دور!
چه چیزی
میان من و تو فاصله میاندازد؟ ...
خدایا!
... کوچکیام مرا خاموش میکند، و بزرگی تو به سخن بازم میآورد،
از
خودم ناامیدم و به تو و بزرگی و بخشندگیات امیدوار ...
خدایا!
... از تو یاری میخواهم، کمکم کن،
و بر
تو توکل میکنم، مرا به خود وامگذار،
بهسوی
تو میآیم، ناامیدم نکن،
و با
اشتیاق به ریسمان بخشندگی تو میآویزم، محرومم نساز،
به تو
پناه آوردهام، مرا از خویش مران ...
خدایا!
... آنکه تو را نیافت چه یافته؟ و آنکه تو را یافت چه نیافته؟
و هر
که غیر از تو را بخواهد، از همه چیز محروم است، و هرکه جز از تو بخواهد، در زیان
...
خدایا!
... به مهربانیات، مرا بخوان، تا تمامی
دلم را آمادۀ حضور تو کنم ...
خدایا!
... تو امید منی، پس چگونه ناامید باشم؟
و تو
تکیهگاه منی، پس چگونه میتوانم احساس ناتوانی کنم؟ ...
خدایا!
... مرا نیازمند خود آفریدهای، پس چگونه خود را بینیاز از تو بدانم؟
و به
بخشندگیات، چنان بینیاز از غیرم کردهای، که چگونه خود را نیازمند کسی یا چیزی
بدانم؟
خدایا!
... تو بزرگی، و در کمال زیبایی ...
با این
همه حضور و تجلی، چگونه میتوان گفت که پنهانی؟ ...
تو در
همه چیز حاضری و بر همه چیز آگاه، چگونه میتوان گفت که تو نیستی؟ ...
تو
توانایی و ستایش و سپاس تنها شایستۀ توست ...
آمین یا
رب العالمین
فرازهایی
از مناجات عاشقانۀ عرفه
گزینش
و بازنویسی: کاوشگران نور
بازگشت
Share
|