دعاي کميل
از دعاهاي مشهور و معتبر مشتمل بر مضامين بلند در معرفت خداوند و طلب آمرزش گناهان.اين دعاي عظيم الشأن را کميل بن زياد نخعي از حضرت اميرالمؤمنين علي (ع)روايت کرده، لذا به نام او شهرت يافته است.
به نام خداوند بخشندهي مهربان
خداوندا، همانا از تو درخواست ميکنم به مهربانيت که همه چيز را فرا گرفته و به نيرويت که بدان، همهي موجودات را مقهور ساختهاي و هر موجودي در برابر آن خاک و خاکسار گشته؛ و به جبروتت که بدان بر همه چيز چيره شدهاي و به ارجمنديت که هيچ موجودي در برابر آن نايستد؛ و به بزرگيت که همهي موجودات را پر کرده است و به داناييت که همهي موجودات را فرا گرفته و به روشنايي ذاتت که همه موجودات از او روشنايي يافتهاند، اي روشنايي، اي بسيار پاک، اي نخست نخستينان، و اي پسين پسينان.
خداوندا، بيامرز آن گناهانم که پرده پاکدامنيها ميدرد؛ خداوندا، بيامرز آن گناهانم که عذاب و کيفر فرود آرد؛ خداوندا، بيامرز آن گناهانم که نعمتها را دگرگون سازد؛ خداوندا، بيامرز آن گناهانم که اجابت دعا را باز دارد؛ خداوندا، بيامرز آن گناهانم که بلا فرو بارد؛ خداوندا، بيامرز هر گناهي که کردهام و هر خطايي که از من سر زده است.
خداوندا، من با ياد تو به تو نزديکي جويم و به وسيلهي تو به درگاهت شفاعت خواهم؛ و به حق بخشندگيات از تو درخواست ميکنم که مرا به خودت نزديک کني و سياست را بر من ارزاني داري و ياد خود را در دلم افکني.
خداوندا، همانا از تو درخواست ميکنم همانند درخواست فروتني خوار و خاکسار که کار را بر من آسان گيري و به من رحم آوري و مرا بدانچه برايم قسمت کردهاي خشنود و قانع گرداني و در همه حال فروتنم نمايي. خداوندا، از تو درخواست ميکنم همانند درخواست کسي که سخت تهيدست شده و خواستهاش را به گاه[هجوم]دشواريها نزد تو آورده است؛ و ميل و رغبتش بدانچه نزد توست فزوني يافته است. خداوندا، حکومت تو بزرگ و جايگاهت والاست، و تدبير تو نهان و فرمانت عيان است و قدرت تو چيره و تواناييات نافذ و کاراست و گريز از فرمانروايي تو ناشدني است.
خداوندا، براي گناهانم آمرزندهاي و براي زشتيهايم پوشانندهاي و براي کردار زشتم کسي نيابم که آن را به کردار نيک گردانند مگر تو که معبودي جز تو نيست.پاک و منزهي تو و به ستايشت مشغولم. من بر خويشتن ستم کردم و از سر ناداني گستاخي نمودم و دلم آرام گرفت به اين که مرا از قديم ياد کردهاي و نعمت خود را بر من ارزاني داشتهاي.خداوندا،سرورا، بسا زشتيها که آن را پوشاندي و بسا بلاهايي گران که از من بگردانيدي، و بسا لغزشها که مرا از آن نگاه داشتي، و بسا ناگواريها که از من راندي و بسا ستايشهايي زيبا که سزاوار آن نبودم و تو آن را (بر سر زبانها) پراکنده ساختي. خداوندا، گرفتاريام بس بزرگ است و پريشانيام مرا از حد (صواب و اعتدال)گذرانيده و کردارم (دست مرا از رسيدن و رستگاري) کوتاه کرده و زنجيرهاي وابستگي، مرا به بند کشيده و زمينگيرم کرده است، و آرزوهاي بلند مرا از رسيدن به سود (حقيقي)بازداشته و دنيا با فريبکاريهاي خود مرا فريفته است، و نفسم با گناهان و سهلانگاريش مرا به ورطهي فريب فروافکنده است. سرورا، از تو درخواست ميکنم به حق ارجمنديات که مبادا بدي کردارم، دعايم را از اجابت تو باز دارد، پروردگارا، مرا بر آنچه از نهانم آگهي داري رسوا مساز و به واسطهي کردار بد و کارهاي ناروايي که نهاني از من سرزده و اصرار در گناه و ناداني و بسياري شهوات و غفلت که داشتهام در کيفرم شتاب مدار، و خداوندا، به حق ارجمنديت در همه حال نسبت به من مهربان باش و در همهي کارها بر من رحم آور. معبودا و پروردگارا، جز تو چه کسي را دارم که از او درخواست کنم تا زيان و گزندم برطرف سازد و در کارم نيک نگرد؟ معبودا و سرورا، تو بر من فرماني دادي ولي در انجام آن از خواهش نفسم پيروي کردم و در اين باره از فريبکاري دشمنم حذر نکردم.پس او به دلخواه خويش مرا فريفت و قضا(و قدر)نيز با او همرهي و ياري کرد، و در اثر آنچه بر من رفت از پارهاي احکام و حدودت درگذشتم و پارهاي از فرمانهايت مخالفت کردم. پس در همه اين آيت احوال تو را ستايم، و اينک در آنچه قضاي تو بر من رفته و حکم و آزمايشت مرا بدان ملزم ساخته،حجت و برهاني ندارم و خداوندا، اينک در حالي به درگاهت آمدهام که بر خويش تقصير و زيادهروي کردهام و عذرخواه و پشيمان و شکسته و معذرتجو و آمرزشخواه و توبهکار و اعترافکننده و اقرارگر (بر گناهانم)هستم گريزگاهي از کردهام نيابم و پناهگاهي که در کار خويش بدان روي کنم ندارم جز اين که پوزش پذيري و مرا در عرصهي رحمت خود در آوري.
خداوندا، پوزشم پذير و بر پريشانيم رحم آور و مرا از رشتهي سخت (گناهانم ) برهان؛ پروردگارا به ناتواني پيکرم و نازکي پوستم و باريکي استخوانم رحم کن.اي آن که به آفرينش و ياد و پرورش و احسان و غذا دادنم پرداختي؛ اينک مرا به همان بزرگواري و نيکي پيشين خود که بر من روا داشتي ببخش.
معبودا و سرورا و پروردگارا، آيا به راستي تو چناني که مرا به آتش خود عذاب دهي و حال آن که به يگانگي تو باور دارم و دلم تو را شناخته و زبانم به ياد تو گويا شده و نهادم به دوستي تو پيوند خورده و از روي راستي و صداقت به وجود تو اعتراف کردهام و مقام پروردگاري تو را ستودهام؟ (اين گمان) چه دور است! تو بزرگوارتر از آني که دستپروردهات را به تباهي کشي يا آن را که پناه دادهاي آواره سازي يا کسي را که خود سرپرستي کردهاي و بدو مهر ورزيدهاي به گرفتاري و بلا واگذارش کني و معبودا و سرورا و صاحبا، اي کاش ميدانستم که آيا چنين است آيا چنين است که آتش بر رخسارههايي چيره ميسازي که در برابر بزرگي تو به سجده درآمدهاند؟ و آيا چنين است که آتش را بر دلهايي قاهر ميسازي که از روي يقين به خداوندي تو اعتراف کردهاند؟ و آيا آتش را بر نهادهايي چيره ميکني که در بارهي تو به قدري دانايي به دست آوردهاند که در پيشگاهت خوار و خاکسار شده اند؟ و آيا آتش را بر اعضايي چيره ميسازي که فرمانبردارانه ره به سوي پرستشگاههايت پيمودهاند و با اعتراف به گناهان، خود از تو درخواست آمرزش دارند؟ چنين گماني به تو نداريم و با وجود فضل تو چنين خبري از تو نيافتهايم. اي بزرگوار، اي پرودرگار، و تو ناتواني مرا در برابر اندکي از بلاهاي دنيا و کيفرهاي آن و ناگواريهايي که (معمولاً)بر ساکنانش رود ميداني، هرچند که درنگ در اين بلاها و ناگواريها اندک، ماندنش ناچيز و زمانش کوته است. پس چگونه بلاي آخرت وناگواريهاي سخت آن را تاب آرم در صورتي که بلاي آخرت ديرپا و پايدار است و دوزخيان را در آن تخفيفي نباشد؟ زيرا که اين بلا از خشم و غضب و انتقام تو خيزد و اين چيزي است که آسمانها و زمين، تاب آن نيارند.سرورا، چگونه تاب آن آرم در حالي که بندهاي ناتوانم و خوار و خرد و بينوا و درماندهي تو هستم، معبودا و پروردگارا و سرورا و صاحبا، براي کدامين کار به تو شکايت آورم، براي کدامين چيز بگريم و شيون سردهم آيا براي عذاب دردناک و سخت يا براي طول بلا و مدت آن؟ پس اگر مرا براي کيفرها درشمار دشمنانت در آوري و با گرفتاران بلايت در يک جا گرد آوري و ميان من و اولياء و دوستانت جدايي افکني، گيرم معبودا و سرورا و صاحبا، بر کيفر تو شکيبا باشم اما چگونه بر دوري تو شکيبايي ورزم؟ گيرم بر سوزندگي آتشت صبر آرم اما چگونه (محروميت از) نظر به سوي کرامت تو را صبر توانم نمود؟ يا چگونه در آتش، درنگ کنم و حال آن که به گذشت تو اميدوارم؟
پس سرورا و صاحبا، به حق ارجمنديت از روي راستي سوگند ميخورم که اگر مرا (در آتش)، گويا و ناطق رها کني هر آينه درميان دوزخيان به درگاهت شيون برآرم همانند شيون آرزومندان و همچون فرياد فريادخواهان به درگاهت فرياد برآورم و مانند عزيزگمشدگان بر تو بگريم و تو هر کجا باشي ندا دهم کجايي اي سرپرست مؤمنان، اي نهايت آرمان عارفان،اي فريادرس فرياد خواهان، اي محبوب دل راستگويان، اي معبود جهانيان، پاک و منزهي تو اي معبودم و به ستايش تو مشغولم؛ آيا چنين است که تو در دوزخ بانگ بندهاي مسلمان را بشنوي که براي مخالفتش به بند کشيده شده و مزهي کيفر آن را به خاطر نافرمانيش چشيده جرم و جريرتش در ميان طبقات آن زنداني شده است، حال آن که او همچون بندهاي اميدوار به رحمتت شيون کند و با زبان يکتاپرستان تو را ندا دهد و به پروردگاري تو توسل جويد؟
سرورا، چگونه در عذاب بماند حال آن که به آن چه از بردباري تو گذشته اميدوار است؟ يا چگونه آتش،او را به درد آرد درحالي که به فضل و مهرباني تو دل بسته است؟ يا چگونه زبانهي آتش او را بسوزاند در حالي که تو آو اي او شنوي و جايگاهش بيني؟ يا چگونه خروش شرارههاي آتش او را فرا گيرد و حال آن که تو ناتواني او داني؟ يا چگونه در ميان طبقات آتش پريشان ماند در حالي که تو راستي و صداقت او شناسي؟ يا چگونه مأموران آتش او را به تندي رانند و حال آن که تو را ندا دهد:پروردگارا، يا چگونه براي رهايي از آتش به فضل تو اميد بندد حال آن که تو او را در آتش به حال خود واگذاري؟ هرگز چنين گماني به تو نرود و فضل و عطاي تو اينسان شناخته نشده است و با آن نيکي و احساني که نسبت به يکتاپرستان داشتهاي همگون و همانند نيست. پس به يقين دانم که اگر فرمان تو بر اين نميرفت که ستيزندگانت را کيفر دهي، و اگر حکم محتوم نميراندي که بدخواهانت (در آتش دوزخ)جاودان مانند بيگمان آتش را سرد و سازگار مينمودي و براي کسي در آنجا نه جايگاهي بود و نه درگاهي، ولي تو که نامهايت پاک و منزه است سوگند خوردهاي که دوزخ را از آدميان و پريان کافر انباشته سازي و بدخواهان را در آنجا ماندگار نمايي.و تو که از حد ستايش، والاتري در آغاز چنين گفتي و به نعمتهايت بر بندگان منت نهادي که آيا مؤمنان با تبهکاران يکسانند؟ نه يکسان نيستند.معبودا و سرورا، به حق نيرويي که تقدير کردي و فرماني که محتوم نمودي و بر هر کس راندي چيره شدي از تو درخواست ميکنم که در همين شب و همين ساعت بر من ببخشي هر بزهي را که انجام داده ام وهر گناهي که مرتکب شده ام و هرکارزشت و ناروايي که نهان نموده ام و هر ناداني که کردهام خواه مخفي و نهانش داشتهام و يا آشکار و عيانش ساخته ام و هر کژي که به نويسندگان گرانپايهات[يعني فرشتگان]فرمان دادي آن را يادداشت کنند، همان نويسندگاني که بر گماشتي تا هر چه از من سر زند ثبت کنند و آنان را همراه اعضايم گواهاني بر من ساختي و[علاوه بر آن]خود نيز مراقب من بودي و گواه چيزهايي شدي که بر آنها پوشيده بوده است و تو با مهرباني خود آن را نهان داشتي و با فضل خود آن را پوشاندي و از تو درخواست ميکنم بهرهي مرا از هر چيزي که فرو فرستي و يا احساني که بنمايي يا نيکيهايي که که پخش کني يا رزقي که بگستري يا گناهي که بيامرزي يا کژي و خطايي که بپوشاني فراوان کني.پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا، معبودا، سرورا، صاحبا و اي مالک من، اي آن که اختيارم به دست اوست، اي داناي به پريشاني و بينواييم، اي آگاه به فقر و نداريم، پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا به حق خودت و به ذات پاک تو، به برترين نامها و صفاتت از تو درخواست ميکنم که روزان و شبان مرا به يادت آباد سازي و به خدمتت پيوسته داري و اعمالم بپذيري تا کردار و گفتارم همه، يک جهت براي تو باشد و حالم همواره در خدمت تو.
سرورا، اي آن که به تو تکيه دارم، اي که به سوي تو از حالِ[زارم]شکايت برم پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا، اعضايم را بر انجام خدمتت نيرومند ساز و دلم را بر عزم و آهنگت قوي دار و در بيم از مقامت به من جهد و تلاش ببخش و در پيوستگي خدمتت مداومت ده تا در ميدانهاي پيشتازان به سويت ره سپرم و در ميان شتابندگان به درگاهت شتابم و در ميان دلباختگان مقام قرب تو دل گشايم و همچون مخلصان به درگاهت نزديک شوم و همانند يقينکنندگان از تو بترسم و در جوار رحمت تو همراه با مؤمنان در يک جا گردآييم. خداوندا، هر که بدِ من خواهد بدِ او خواه و هر که به نيرنگ با من خواست به تدبير خويش گرفتارش کن و مرا در برخورداري از بهره ات در شمار بهترين بندگان خود قرار ده و مقام و مرتبت، جايگاهم را نزد خود نزديکتر از ايشان کن و تقرب مرا در پيشگاهت مخصوصتر از آنان قرار ده، بيگمان چنين مقامي به دست نايد مگر به فضل تو. بخشش و بزرگواريت را بر من ارزانيدار و به حق بزرگواريت را بر من ارزاني دار و به حق بزرگواريت به من التفات فرما و به حق مهربانيت مرا نگاهدار و زبانم را به ياد خود خود گويا و دلم را به دوستيات بيتاب گردان و به نيکي اجابت خود بر من منت نه، و لغزشم ناديده گير و گناهم بيامرز که همانا پرستش خود را بر بندگانت واجب کردهاي و آنها را به دعايت فرمان دادهاي و اجابت آن را ضمانت کردهاي.
پروردگارا، روي به سوي تو دارم و به سوي[مهرباني تو]دست نياز دراز کردهام پس سوگند به عزت و شکوهت که دعايم اجابت فرما و مرا به آرزويم برسان و از فضل خود نوميدم مگردان، مرا از گزند دشمنانم خواه پريان خواه آدميان برهان، اي آن که زود [از بندگانت] خشنود شوي، بيامرز کسي را که [برگ و نوايي] جز دعا ندارد و همانا تو هر چه خواهي آن کني اي آنکه نام او دارو و ياد او درمان و فرمانبرداري او توانگري و بينيازي است رحم آور بر کسي که سرمايهاي جز اميد و سلاحي جز گريه ندارد.اي تمامکنندهي نعمتها، اي رفعکنندهي کيفرها، اي روشنايي وحشتزدگان در تاريکيها، اي داناي نياموخته، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و با من آنگونه رفتار کن که تو را سزد و درود خدا بر فرستاده و پيشوايان فرخنده خاندانش باد و سلام فراوان خدا بر ايشان باد.
بازگشت
Share
|