گذري بر گزيدهاي از دعاهاي كتاب مزامير از حضرت داود(ع)
بسم ا... الرحمن الرحيم
طلب کمک در تنگي
اي خداي عدالت من، چون بخوانم مرا مستجاب فرما. در تنگي مرا وسعت دادي. بر من کرم فرموده، دعاي مرا بشنو. اي فرزندان انسان تا به کي جلال من عار خواهد بود، و بطالت را دوست داشته، دروغ را خواهيد طلبيد؟ اما بدانيد که خداوند مرد صالح را براي خود انتخاب کرده است، و چون او را بخوانم خداوند خواهد شنيد.
خشم گيريد و گناه مورزيد. در دلها بر بسترهاي خود تفّکر کنيد و خاموش باشيد. قربانيهاي عدالت را بگذرانيد و بر خداوند توکل نماييد.
بسياري ميگويند: "کيست که به ما احسان نمايد؟" اي خداوند، نور چهرهي خويش را بر ما برافراز. شادماني در دل من پديد آوردهاي، بيشتر از وقتي که غّله و شيرهي ايشان افزون گرديد.
به سلامتي ميخسبم و به خواب هم ميروم زيرا که تو فقط اي خداوند مرا در اطمينان ساکن ميسازي.
درخواست هدايت به راه راست
اي خداوند، به سخنان من گوش بده! در تفکر من تأمل فرما! اي پادشاه و خداي من، به آواز فريادم توجه کن زيرا که نزد تو دعا ميکنم. اي خداوند صبحگاهان آواز مرا خواهي شنيد؛ بامدادان (دعاي خود را) نزد تو آراسته ميکنم و انتظار ميکشم. زيرا تو خدايي نيستي که به شرارت راغب باشي، و گناهکار نزد تو ساکن نخواهد شد. متکبّران در نظر تو نخواهند ايستاد. از همهي بطالتکنندگان نفرت ميکني. دروغگويان را هلاک خواهي ساخت... و همهي متوکلانت شادي خواهند کرد و تا به ابد ترنّم خواهند نمود. زيرا که ملجأ ايشان تو هستي و آناني که اسم تو را دوست ميدارند، در تو وجد خواهند نمود. زيرا تو اي خداوند مرد عادل را برکت خواهي داد، او را به رضامندي مثل سپر احاطه خواهي نمود.
دعا به هنگام پريشاني
اي خداوند، مرا در غضب خود توبيخ منما و مرا در خشم خويش تأديب مکن! اي خداوند، بر من کرم فرما زيرا که پژمردهام! ايخداوند، مرا شفا ده زيرا که استخوانهايم مضطرب است، و جان من به شدت پريشان است. پس تو اي خداوند، تا به کي؟ اي خداوند، رجوع کن و جانم را خلاصي ده! به رحمت خويش مرا نجات بخش! زيرا که در موت ذکر تو نميباشد! در هاويه کيست که تو را حمد گويد؟
از نالهي خـود وامانـدهام! تمامـي شـب تختخواب خـود را غرق ميکنم، و بستـر خويش را به اشکها تـر ميسـازم! ...
اي همهي بدکاران از من دور شويد، زيرا خداوند آواز گريهي مرا شنيده است! خداوند استغاثهي مرا شنيده است. خداوند دعاي مرا اجابت خواهد نمود...
چه مجيد است نام تو
اي خداوند ما، چه مجيد است نام تو در تمامي زمين، که جلال خود را فوق آسمانها گذاردهاي! از زبان کودکان و شيرخوارگان به سبب خصمانت قوّت را بنا نهادي تا دشمن و انتقام گيرنده را ساکت گرداني. چون به آسمان تو نگاه کنم که صنعت انگشتهاي توست، و به ماه و ستارگاني که تو آفريدهاي، پس انسان چيست که او را به ياد آوري، و بنيآدم که از او تفقد نمايي؟ او را از فرشتگان اندکي کمتر ساختي و تاج جلال و اکرام را بر سر او گذاردي. او را بر کارهاي دست خودت مسلط نمودي، و همه چيز را زير پاي وي نهادي، گوسفندان و گاوان جميعاً، و بهايم صحرا را نيز؛ مرغان هوا و ماهيان دريا را، و هر چه بر راههاي آبها سير ميکند. اي خداوند ما، چه مجيد است نام تو در تمامي زمين!
دعا براي مدد الهي
اي خداوند تا به کي هميشه مرا فراموش ميکني؟ تا به کي روي خود را از من خواهي پوشيد؟ تا به کي در نفس خود مشورت بکنم و در دلم هرروزه غم خواهد بود؟ تا به کي دشمنم بر من سرافراشته شود؟
اي خداي من نظر کرده، مرا مستجاب فرما! چشمانم را روشن کن مبادا به خواب موت بخسبم. مبادا دشمنم گويد بر او غالب آمدم و مخالفانم از پريشانيام شادي نمايند.
و اما من به رحمت تو توکل ميدارم؛ دل من در نجات تو شادي خواهد کرد. برايخداوند سرود خواهم خواند زيرا که به من احسان نموده است.
فرود آمدن در خيمهي خداوند
اي خداوند کيست که در خيمهي تو فرود آيد؟ و کيست که در کوه مقدّس تو ساکن گردد؟
آن که بيعيب سالک باشد و عدالت را به جا آورد، و در دل خويش راستگو باشد؛ که به زبان خود غيبت ننمايد؛ و به همسايهي خود بدي نکند و دربارهي اقارب خويش مذمت را قبول ننمايد؛ که در نظر خود حقير و خوار است و آناني را که از خداوند ميترسند مکرم ميدارد؛ و قسم به ضرر خود ميخورد و تغيير نميدهد. نقرهي خود را به سود نميدهد و رشوه بر بيگناه نميگيرد.
آن که اين را به جا آوَرَد، تا ابدالآباد جنبش نخواهد خورد.
اطمينان در خداوند
اي خدا مرا محافظت فرما، زيرا برتو توکل ميدارم. خداوند را گفتم: "تو خداوند من هستي. نيکويي من نيست غير از تو." و اما مقدّساني که در زميناند و فاضلان، تمامي خوشي من در ايشان است. دردهاي آناني که عقب (خداي) ديگر ميشتابند، بسيار خواهد شد. هداياي خوني ايشان را نخواهم ريخت، بلکه نام ايشان را به زبانم نخواهم آورد.
خداوند نصيبِ قسمت و کاسهي من است. تو قرعهي مرا نگاه ميداري. خِطّههاي من به جايهاي خوش افتاد. ميراث بَهي به من رسيده است. خداوند را که مرا نصيحت نمود، متبارک ميخوانم. شبانگاه نيز قلبم مرا بازخواست ميکند.
خداوند را هميشه پيش روي خود ميدارم. چون که به دست راست من است، جنبش نخواهم خورد. از اين رو دلم شادي ميکند و جلالم به وجد ميآيد؛ جسدم نيز در اطمينان ساکن خواهد شد. زيرا جانم را در عالم اموات ترک نخواهي کرد، و قدوس خود را نخواهي گذاشت که فساد را بيند. طريق حيات را به من خواهي آموخت. به حضور تو کمال خوشي است و به دست راست تو لذتها تا ابدالآباد!
خداوند، قلعهي بلند
ايخداوند ! اي قوّت من! تو را محبت مينمايم. خداوند صخرهي من است و ملجأ و نجاتدهندهي من. خدايم صخرهي من است که در او پناه ميبرم. سپر من و شاخ نجاتم و قلعهي بلند من. خداوند را که سزاوار کل حمد است، خواهم خواند. پس، از دشمنانم رهايي خواهم يافت.
رَسَنهاي موت مرا احاطه کرده، و سيلآبهاي شرارت مرا ترسانيده بود. رَسَنهاي گور دور مرا گرفته بود و دامهاي موت پيش روي من درآمده. در تنگي خود خداوند را خواندم و نزد خداي خويش استغاثه نمودم. او آواز مرا از هيکل خود شنيد و استغاثهي من به حضورش به گوش وي رسيد.
زمين متزلزل و مرتعش شده، اساس کوهها بلرزيد و متزلزل گرديد چون که خشم او افروخته شد. دُخان از بيني او برآمد و نار از دهانش ملتهب گشت و آتشها از آن افروخته گرديد. آسمان را خم کرده، نزول فرمود و زير پاي وي تاريکي غليظ ميبود. بر کروبي سوار شده، پرواز نمود و بر بالهاي باد طيران کرد. تاريکي را پردهي خود و خيمهاي گرداگرد خويش بساخت، تاريکي آبها و ابرهاي متراکم را. از تابش پيش روي وي ابرهايش ميشتافتند، تگرگ و آتشهاي افروخته. و خداوند از آسمان رعد کرده، حضرت اعلي آواز خود را بداد، تگرگ و آتشهاي افروخته را. پس تيرهاي خود را فرستاده، ايشان را پراکنده ساخت، و برقها بينداخت و ايشان را پريشان نمود. آنگاه عمقهاي آب ظاهر شد و اساس ربع مسکون مکشوف گرديد، از تنبيه تو اي خداوند، از نَفْخِهي باد بيني تو!
پس، از اعلي' فرستاده، مرا برگرفت و از آبهاي بسيار بيرون کشيد. و مرا از دشمنان زورآورم رهايي داد در روز بلاي من پيش رويم درآمدند، ليکن خداوند تکيهگاه من بود. و مرا بهجاي وسيع بيرون آورد؛ مرا نجات داد زيرا که در من رغبت ميداشت...
خويشتن را با رحيم، رحيم مينمايي، و با مرد کامل، خود را کامل مينمايي. خويشتن را با طاهر، طاهر مينمايي و با مکار، به مکر رفتار ميکني. زيرا قوم مظلوم را خواهي رهانيد و چشمان متکبران را به زير خواهي انداخت. زيرا که تو چراغ مرا خواهي افروخت؛ خدايم تاريکي مرا روشن خواهد گردانيد. زيرا به مدد تو بر فوجها حمله ميبرم و به خداي خود از حصارها برميجهم.
و اما خدا، طريق او کامل است و کلام خداوند مُصَفي'. او براي همهي متوکلان خود سپر است؛ زيرا کيست خدا غير از خداوند؟ و کيست صخرهاي غير از خداي ما؟ خدايي که کمر مرا به قوّت بسته و راههاي مرا کامل گردانيده است. پايهاي مرا مثل آهو ساخته و مرا به مُقامهاي اعلاي من برپا داشته است. دستهاي مرا براي جنگ تعليم داده است، که کمان برنجين به بازوي من خم شد. سپر نجات خود را به من دادهاي. دست راستت عمود من شده و مهرباني تو مرا بزرگ ساخته است. قدمهايم را زيرم وسعت دادي که پايهاي من نلغزيد...
خداوند زنده است و صخرهي من متبارک باد، و خداي نجات من متعال! خدايي که براي من انتقام ميگيرد و قومها را زير من مغلوب ميسازد. مرا از دشمنانم رهانيده، بر خصمانم بلند کردهاي و از مرد ظالم مرا خلاصي دادهاي! لهذا اي خداوند تو را در ميان امّتها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند، که نجات عظيمي به پادشاه خود داده و به مسيح خويش رحمت نموده است. يعني به داود و ذُرّيت او تا ابدالآباد .
خداوند شبان من است
خداوند شبان من است؛ محتاج به هيچ چيز نخواهم بود. در مرتعهاي سبز مرا ميخواباند. نزد آبهاي راحت مرا رهبري ميکند. جان مرا برميگرداند و به خاطر نام خود به راههاي عدالت هدايتم مينمايد. چون در وادي سايهي موت نيز راه روم از بدي نخواهم ترسيد زيرا تو با من هستي؛ عصا و چوبدستي تو مرا تسلي خواهد داد. سفرهاي براي من به حضور دشمنانم ميگستراني. سر مرا به روغن تدهين کردهاي و کاسهام لبريز شده است. هرآينه نيکويي و رحمت تمام ايام عمرم در پي من خواهد بود و در خانهي خداوند ساکن خواهم بود تا ابدالآباد .
درخواست تعليم الهي
اي خداوند، به سوي تو جان خود را برميافرازم. اي خداي من، بر تو توکل ميدارم؛ پس مگذار که خجل بشوم و دشمنانم بر من فخر نمايند. بلي، هر که انتظار تو ميکشد خجل نخواهد شد. آناني که بيسبب خيانت ميکنند خجل خواهند گرديد.
اي خداوند، طريقهاي خود را به من بياموز و راههاي خويش را به من تعليم ده. مرا به راستي خود سالک گردان و مرا تعليم ده زيرا تو خداي نجات من هستي. تمامي روز منتظر تو بودهام. اي خداوند، احسانات و رحمتهاي خود را بياد آور چون که آنها از ازل بوده است. خطاياي جواني و عصيانم را بياد مياور. اي خداوند به رحمت خود و به خاطر نيکويي خويش مرا ياد کن. خداوند نيکو و عادل است، پس به گناهكاران طريق را خواهد آموخت. مسکينان را به انصاف رهبري خواهد کرد و به مسکينان طريق خود را تعليم خواهد داد. همهي راههاي خداوند رحمت و حق است براي آناني که عهد و شهادات او را نگاه ميدارند.
اي خداوند به خاطر اسم خود، گناه مرا بيامرز زيرا که بزرگ است. کيست آن آدمي که از خداوند ميترسد؟ او را به طريقي که اختيار کردهاست خواهد آموخت. جان او در نيکويي شب را به سر خواهد برد و ذريت او وارث زمين خواهند شد. سرّ خداوند با ترسندگان او است و عهد او تا ايشان را تعليم دهد. چشمان من دائماً به سوي خداوند است زيرا که او پايهاي مرا از دام بيرون ميآورد. بر من ملتفت شده، رحمت بفرما زيرا که منفرد و مسکين هستم. تنگيهاي دل من زياد شده است. مرا از مشقتهاي من بيرون آور. بر مسکنت و رنج من نظر افکن و جميع خطايايم را بيامرز. بر دشمنانم نظر کن زيرا که بسيارند و به کينهي تلخ به من کينه ميورزند. جانم را حفظ کن و مرا رهايي ده تا خجل نشوم زيرا بر تو توکل دارم. کمال و راستي حافظ من باشند زيرا که منتظر تو هستم. ...
اطمينان در خداوند
خداوند نور من و نجات من است؛ از که بترسم؟ خداوند ملجأ جان من است؛ از که هراسان شوم؟ چون شريران بر من نزديک آمدند تا گوشت مرا بخورند، يعني خصمان و دشمنانم، ايشان لغزيدند و افتادند. اگر لشکري بر من فرود آيد، دلم نخواهد ترسيد. اگر جنگ بر من برپا شود، در اين نيز اطمينان خواهم داشت. يک چيز از خداوند خواستم و آن را خواهم طلبيد: که تمام ايام عمرم در خانهي خداوند ساکن باشم تا جمال خداوند را مشاهده کنم و در هيکل او تفکر نمايم. زيرا که در روز بلا مرا در سايبان خود نهفته، در پردهي خيمهي خود مرا مخفي خواهد داشت و مرا بر صخره بلند خواهد ساخت. و الآن سرم بر دشمنانم گرداگردم برافراشته خواهد شد. قربانيهاي شادکامي را در خيمهي او خواهم گذرانيد و براي خداوند سرود و تسبيح خواهم خواند.
اي خداوند چون به آواز خود ميخوانم، مرا بشنو و رحمت فرموده، مرا مستجاب فرما. دل من به تو ميگويد (که گفتهاي): "روي مرا بطلبيد." بلي روي تو را اي خداوند خواهم طلبيد. روي خود را از من مپوشان و بندهي خود را در خشم برمگردان. تو مددکار من بودهاي. اي خداي نجاتم، مرا رد مکن و ترک منما. چون پدر و مادرم مرا ترک کنند، آنگاه خداوند مرا برميدارد. اي خداوند طريق خود را به من بياموز و به سبب دشمنانم مرا به راه راست هدايت فرما. مرا به خواهش خصمانم مسپار، زيرا که شهود کذبه و دمندگان ظلم بر من برخاستهاند. اگر باور نميکردم که احسان خداوند را در زمين زندگان ببينم. براي خداوند منتظر باش و قوي شو و دلت را تقويت خواهد داد. بلي منتظر خداوند باش.
درخواست کمک
اي خداوند، نزد تو فرياد برميآورم. اي صخرهي من، از من خاموش مباش، مبادا اگر از من خاموش شوي، مثل آناني باشم که به حفره فرو ميروند. آواز تضرع مرا بشنو چون نزد تو استغاثه ميکنم و دست خود را به محراب قدس تو برميافرازم. مرا با شريران و بدکاران مکش که با همسايگان خود سخن صلحآميز ميگويند و آزار در دل ايشان است. آنها را به حسب کردار ايشان و موافق اعمال زشت ايشان بده آنها را مطابق عمل دست ايشان بده و رفتار ايشان را به خود ايشان رد نما. چون که در اعمال خداوند و صنعت دست وي تفکر نميکنند. ايشان را منهدم خواهي ساخت و بنا نخواهي نمود.
خداوند متبارک باد زيرا که آواز تضرع مراشنيده است. خداوند قوّت من و سپر من است. دلم بر او توکل داشت و مدد يافتهام. پس دل من به وجد آمده است و به سرود خود او را حمد خواهم گفت. خداوند قوّت ايشان است و براي مسيح خود قلعهي نجات. قوم خود را نجات ده و ميراث خود را مبارک فرما. ايشان را رعايت کن و برافراز تا ابدالآباد .
تسبيح خداوند
اي خداوند تو را تسبيح ميخوانم زيرا که مرا بالا کشيدي و دشمنانم را بر من مفتخر نساختي. اي خداي من، نزد تو استغاثه نمودم و مرا شفا دادي. ايخداوند جانم را از حفره برآوردي. مرا زنده ساختي تا به هاويه فرونروم.
اي مقدّسان خداوند او را بسراييد و به ذکر قدوسيت او حمد گوييد! زيرا که غضب او لحظهاي است و در رضامندي او زندگاني. شامگاه گريه نزيل ميشود. صبحگاهان شادي رخ مينمايد. و اما من در کاميابي خود گفتم: "جنبش نخواهم خورد تا ابدالآباد."
اي خداوند به رضامندي خود کوه مرا در قوّت ثابت گردانيدي و چون روي خود را پوشانيدي پريشان شدم. اي خداوند نزد تو فرياد برميآورم و نزد خداوند تضرع مينمايم ... اي خداوند بشنو و به من کرم فرما. اي خداوند مددکار من باش. ماتم مرا براي من به رقص مبدل ساختهاي. پلاس را از من بيرون کرده و کمر مرا به شادي بستهاي. تا جلالم ترا سرود خواند و خاموش نشود. اي خـداي مـن، تـو را حمـد خواهم گفت تـا ابدالآباد .
توکل بر خدا
اي خداوند بر تو توکل دارم؛ پسخجل نشوم تا به ابد. در عدالت خويش مرا نجات بده. گوش خود را به من فراگير و مرا به زودي برهان. برايم صخرهاي قوي و خانهاي حصين باش تا مرا خلاصي دهي. زيرا صخره و قلعهي من تو هستي. به خاطر نام خود مرا هدايت و رهبري فرما. مرا از دامي که برايم پنهان کردهاند بيرون آور. زيرا قلعهي من تو هستي. روح خود را به دست تو ميسپارم. اي خداوند، خداي حق، تو مرا فديه دادي. از آناني که اباطيل دروغ را پيروي ميکنند نفرت ميکنم. و اما من برخداوند توکل ميدارم. به رحمت تو وجد و شادي ميکنم زيرا مشقت مرا ديده و جانم را در تنگيها شناختهاي؛ مرا به دست دشمن اسير نساختهاي؛ پايهاي مرا بهجاي وسيع قائم گردانيدهاي.
اي خداوند بر من رحمت فرما زيرا در تنگي هستم. چشم من از غصه کاهيده شد، بلکه جانم و جسدم نيز. زيرا که حياتم از غم و سالهايم از ناله فاني گرديده است. قوّتم از گناهم ضعيف...
و اما من بر تو اي خداوند توکل ميدارم و گفتهام خداي من تو هستي. وقتهاي من در دست تو ميباشد. مرا از دست دشمنانم و جفاکنندگانم خلاصي ده. روي خود را بر بندهات تابان ساز و مرا به رحمت خود نجات بخش. اي خداوند خجل نشوم چون که تو را خواندهام. شريران خجل شوند و در حفره خاموش باشند. لبهاي دروغگو گنگ شود که به درشتي و تکبر و استهانت بر عادلان سخن ميگويد. زهي عظمت احسان تو که براي ترسندگانت ذخيره کردهاي و براي متوکلانت پيش بنيآدم ظاهر ساختهاي. ايشان را در پردهي روي خود از مکايد مردم خواهي پوشانيد. ايشان را در خيمهاي از عداوت زبانها مخفي خواهي داشت. متبارک باد خداوند که رحمت عجيب خود را در شهر حصين به من ظاهر کرده است. و اما من در حيرت خود گفتم که از نظر تو منقطع شدهام. ليکن چون نزد تو فرياد کردم آواز تضرع مرا شنيدي.
اي جميع مقدّسانِ خداوند او را دوست داريد. خداوند اُمنا را محفوظ ميدارد و متکبران را مجازات کثير ميدهد. قوي باشيد و دل شما را تقويت خواهد داد، اي همگاني که براي خداوند انتظار ميکشيد!
فرياد مرا بشنو!
اي خدا فرياد مرا بشنو و دعاي مرا اجابت فرما! از اقصاي جهان تو را خواهم خواند، هنگامي که دلم بيهوش ميشود. مرا به صخرهاي که از من بلندتر است هدايت نما. زيرا که تو ملجأ من بودهاي و برج قوي از روي دشمن. در خيمهي تو ساکن خواهم بود تا ابدالآباد . زير سايهي بالهاي تو پناه خواهم برد، . زيرا تو اي خدا نذرهاي مرا شنيدهاي و ميراث ترسندگان نام خود را به من عطا کردهاي... پس نام تو را تا به ابد خواهم سراييد تا هر روز نذرهاي خود را وفا کنم.
دعاي مرد پير
در تو اي خداوند پناه بردهام، پس تا به ابد خجل نخواهم شد. به عدالت خود مرا خلاصي ده و برهان. گوش خود را به من فراگير و مرا نجات ده. براي من صخرهي سکونت باش تا همه وقت داخل آن شوم. تو به نجات من امر فرمودهاي، زيرا صخره و قلعهي من تو هستي. خدايا مرا از دست شرير برهان و از کف بدکار و ظالم.
زيرا اي خداوند، تو اميد من هستي و از طفوليتم اعتماد من بودهاي. از شکم بر تو انداخته شدهام. از رحم مادرم ملجأ من تو بودهاي و تسبيح من دائماً دربارهي تو خواهد بود. بسياري را آيتي عجيب شدهام. ليکن تو ملجأ زورآور من هستي. دهانم از تسبيح تو پر است و از کبريايي تو تمامي روز.
در زمان پيري مرا دور مينداز چون قوّتم زايل شود مرا ترک منما...
من دائماً اميدوار خواهم بود و بر همهي تسبيح تو خواهم افزود. زبانم عدالت تو را بيان خواهد کرد و نجاتت راتمامي روز. زيرا که حد شمارهي آن را نميدانم. در توانايي خداوند خواهم آمد و از عدالت تو و بس خبر خواهم داد.
اي خدا از طفوليتم مرا تعليم دادهاي و تا الآن، عجايب تو را اعلان کردهام. پس اي خدا، مرا تا زمان پيري و سفيد مويي نيز ترک مکن، تا اين طبقه را از بازوي تو خبر دهم و جميع آيندگان را از توانايي تو. خدايا عدالت تو تا اعليعليين است. تو کارهاي عظيم کردهاي. خدايا مانند تو کيست؟
اي که تنگيهاي بسيار و سخت را به ما نشان دادهاي، رجوع کرده، باز ما را زنده خواهي ساخت؛ و برگشته، ما را از عمقهاي زمين برخواهي آورد. بزرگي مرا مزيد خواهي کرد و برگشته، مرا تسلي خواهي بخشيد. پس من نيز تو را با بربط خواهم ستود، يعني راستي تو را اي خداي من، و تو را اي قدوس با عود ترنم خواهم نمود. چون براي تو سرود ميخوانم لبهايم بسيار شادي خواهد کرد و جانم نيز که آن را فديه دادهاي. زبانم نيز تمامي روز عدالت تو را ذکر خواهد کرد. زيرا آناني که براي ضرر من ميکوشيدند، خجل و رسوا گرديدند.
دعا براي نجات
اي خداوند گوش خود را فراگرفته، مرا مستجاب فرما زيرا مسکين و نيازمند هستم! جان مرا نگاه دار زيرا من متقّي هستم. اي خداي من، بندهي خود را که بر تو توکل دارد، نجات بده. اي خداوند بر من کرم فرما زيرا که تمامي روز تو را ميخوانم! جان بندهي خود را شادمان گردان زيرا اي خداوند جان خود را نزد تو برميدارم. زيرا تو اي خداوند، نيکو و غفار هستي و بسيار رحيم براي آناني که تو را ميخوانند. اي خداوند دعاي مرا اجابت فرما و به آواز تضّرع من توجه نما! در روز تنگي خود تو را خواهم خواند زيرا که مرا مستجاب خواهي فرمود.
اي خداوند در ميان خدايان مثل تو نيست و کاري مثل کارهاي تو ني. اي خداوند همهي امّتهايي که آفريدهاي آمده، به حضور تو سجده خواهند کرد و نام تو را تمجيد خواهند نمود. زيرا که تو بزرگ هستي و کارهاي عجيب ميکني. تو تنها خدا هستي.
اي خداوند طريق خود را به من بياموز تا در راستي تو سالک شوم. دل مرا واحد ساز تا از نام تو ترسان باشم. اي خداوند خداي من، تو را به تمامي دِل حمد خواهم گفت و نام تو را تمجيد خواهم کرد تا ابدالآباد . زيرا که رحمت تو به من عظيم است و جان مرا از هاويهي اسفل رهانيدهاي. اي خدا متکبّران بر من برخاستهاند و گروهي از ظالمان قصد جان من دارند و تو را در مد نظر خود نميآورند. و تو اي خداوند خداي رحيم و کريم هستي. دير غضب و پُر از رحمت و راستي. به سوي من التفات کن و بر من کرم فرما. قوّت خود را به بندهات بده و پسر کنيز خود را نجاتبخش. علامت خوبي را به من بنما تا آناني که از من نفرت دارند آن را ديده، خجل شوند زيرا که تو اي خداوند مرا اعانت کرده و تسلّي دادهاي.
فاني بودن انسان
اي خداوند مسکن ما تو بودهاي، در جميع نسلها، قبل از آن که کوهها به وجود آيد و زمين و ربع مسکون را بيافريني. از ازل تا به ابد تو خدا هستي. انسان را به غبار بر ميگرداني، و ميگويي اي بنيآدم رجوع نماييد. زيرا که هزار سال در نظر تو مثل ديروز است که گذشته باشد و مثل پاسي از شب. مثل سيلاب ايشان را رُفتْهاي و مثل خواب شدهاند. بامدادان مثل گياهي که ميرويد. بامدادان ميشکفَدْ و ميرويد. شامگاهان بريده و پژمرده ميشود. زيرا که در غضب تو کاهيده ميشويم و در خشم تو پريشان ميگرديم. چون که گناهان ما را در نظـر خود گـذاردهاي و خفايـاي ما را در نـور روي خويش. زيرا که تمام روزهاي ما در خشم تو سپري شد و سالهاي خود را مثل خيالي بسر بردهايم. ايام عمـر ما هفتـاد سـال است و اگـر از بُنيه، هشتاد سال باشـد. ليکـن فخر آنها محنت و بطالت است زيرا به زودي تمـام شده، پـرواز ميکنيم. کيست که شدت خشم تو را ميداند و غضب تو را چنان که از تو ميبايد ترسيد؟
مـا را تعليـم ده تا ايام خود را بشماريم تا دل خردمندي را حاصـل نماييم. رجوع کن اي خداوند ! تـا بـه کي؟ و بـر بنـدگان خـود شفقـت فرما. صبحگاهـان مـا را از رحمت خود سيـر کن تا تمامـي عمـر خـود ترنـم و شـادي نماييم. ما را شادمان گردان به عوض ايامـي که ما را مبتـلا ساختـي و سالهايي که بدي را ديدهايم. اعمال تـو بـر بندگانت ظاهر بشود و کبريايي تو بر فرزنـدان ايشان. جمال خداوند خداي ما بر ما بـاد و عمل دستهاي ما را بر ما استوار ساز! عمل دستهاي ما را استوار گردان!
ستايش خداوند
اي جان من، خداوند را متبارکبخوان! اي خداي من تو بينهايت عظيم هستي! به عزّت و جلال ملبّس هستي. خويشتن را به نور مثل ردا پوشانيدهاي. آسمانها را مثل پرده پهن ساختهاي. آن که غرفات خود را بر آبها بنا کرده است و ابرها را مرکب خود نموده و بر بالهاي باد ميخرامد؛ فرشتگان خود را بادها ميگرداند و خادمان خود را آتش مشتعل؛ که زمين را بر اساسش استوار کرده، تا جنبش نخورد تا ابدالآباد . آن را به لجّهها مثل ردا پوشانيدهاي، که آبها بر کوهها ايستادهاند. از عتاب تو ميگريزند. از آواز رعد تو پراکنده ميشوند. به فراز کوهها برميآيند، و به همواريها فرود ميآيند، به مکاني که براي آنها مهيا ساختهاي. حدي براي آنها قرار دادهاي که از آن نگذرند و برنگردند تا زمين را بپوشانند. که چشمهها را در واديها جاري ميسازد تا در ميان کوهها روان بشوند. تمام حيوانات صحرا را سيراب ميسازند تا گورخران تشنگي خود را فرو نشانند. بر آنها مرغان هوا ساکن ميشوند و از ميان شاخهها آواز خود را ميدهند. او از غرفات خود کوهها را سيراب ميکند و از ثمرات اعمال تو زمين سير ميشود.
نباتات را براي بهايم ميروياند و سبزهها را براي خدمت انسان، و نان را از زمين بيرون ميآورد، و دل انسان را به نان قوي ميگرداند. درختان خداوند شادابند، يعني سروهاي آزاد لبنان که غرس کرده است، که در آنها مرغان آشيانهاي خود را ميگيرند و اما صنوبر خانه لقلق ميباشد. کوههاي بلند براي بزهاي کوهي و صخرهها براي يربوع ملجأ است. ماه را براي موسمها ساخت و آفتاب مغرب خود را ميداند.
تاريکي ميسازي و شب ميشود که در آن همه حيوانات جنگلي راه ميروند. شيربچگان براي شکار خود غرّش ميکنند و خوراک خويش را از خدا ميجويند. چون آفتاب طلوع ميکند جمع ميشوند و در بيشههاي خود ميخوابند. انسان براي عمل خود بيرون ميآيد و به جهت شغل خويش تا شامگاه.
اي خداوند اعمال تو چه بسيار است! جميع آنها را به حکمت کردهاي. زمين از دولت تو پر است. و آن درياي بزرگ و وسيعالاطراف نيز که در آن حشرات از حدّ شماره زيادهاند و حيوانات خرد و بزرگ. و در آن کشتيها راه ميروند و آن لوياتان که به جهت بازي کردن در آن آفريدهاي. جميع اينها از تو انتظار ميکشند تا خوراک آنها را در وقتش برساني. آنچه را که به آنها ميدهي، فرا ميگيرند. دست خود را باز ميکني، پس از چيزهاي نيکو سير ميشوند. روي خود را ميپوشاني، پس مضطرب ميگردند. روح آنها را قبض ميکني، پس ميميرند و به خاک خود برميگردند. چون روح خود را ميفرستي، آفريده ميشوند و روي زمين را تازه ميگرداني.
جلال خداوند تا ابدالآباد است. خداوند از اعمال خود راضي خواهد بود. که به زمين نگاه ميکند و آن ميلرزد. کوهها را لمس ميکند، پس آتشفشان ميشوند. خداوند را خواهم سراييد تا زنده ميباشم. براي خداي خود تسبيح خواهم خواند تا وجود دارم. تفکر من او را لذيذ بشود و من در خداوند شادمان خواهم بود. گناهكاران از زمين نابود گردند و شريران ديگر يافت نشوند. اي جان من، خداوند را متبارک بخوان!
در وصف طريق و شريعت خدا
خوشا به حال کاملان طريق که به شريعت خداوند سالکند. خوشا به حال آناني که شهادات او را حفظ ميکنند و به تمامي دل او را ميطلبند. کجروي نيز نميکنند و به طريقهاي وي سلوک مينمايند. تو وصاياي خود را امر فرمودهاي تا آنها را تماماً نگاه داريم. کاش که راههاي من مستحکم شود تا فرايض تو را حفظ کنم. آنگاه خجل نخواهم شد چون تمام اوامر تو را در مدّ نظر خود دارم. تو را به راستيدل حمد خواهم گفت چون داوريهاي عدالت تو را آموخته شوم. فرايض تو را نگاه ميدارم. مرا بالکلّيه ترک منما.
به چه چيز مرد جوان راه خود را پاک ميسازد؟ به نگاه داشتنش موافق کلام تو. به تمامي دل تو را طلبيدم. مگذار که از اوامر تو گمراه شوم. کلام تو را در دل خود مخفي داشتم که مبادا به تو گناه ورزم. اي خداوند تومتبارک هستي فرايض خود را به من بياموز. به لبهاي خود بيان کردم تمامي داوريهاي دهان تو را. در طريق شهادات تو شادمانم. چنان که در هر قسم توانگري، در وصاياي تو تفکر ميکنم و به طريقهاي تو نگران خواهم بود. از فرايض تو لذّت ميبرم، پس کلام تو را فراموش نخواهم کرد.
به بندهي خود احسان بنما تا زنده شوم و کلام تو را حفظ نمايم. چشمان مرا بگشا تا از شريعت تو چيزهاي عجيب بينم. من در زمين غريب هستم. اوامر خود را از من مخفي مدار. جان من شکسته ميشود از اشتياق داوريهاي تو در هر وقت. متکبران ملعون را توبيخ نمودي، که از اوامر تو گمراه ميشوند. ننگ و رسوايي را از من بگردان، زيرا که شهادات تو را حفظ کردهام. سروران نيز نشسته، به ضدّ من سخن گفتند. ليکن بندهي تو در فرايض تو تفکر ميکند. شهادات تو نيز ابتهاج من و مشورتدهندگان من بودهاند.
جان من به خاک چسبيده است. مرا موافق کلام خود زنده ساز. راههاي خود را ذکر کردم و مرا اجابت نمودي. پس فرايض خويش را به من بياموز. طريق وصاياي خود را به من بفهمان و در کارهاي عجيب تو تفکر خواهم نمود. جان من از حزن گداخته ميشود. مرا موافق کلام خود برپا بدار. راه دروغ را از من دور کن و شريعت خود را به من عنايت فرما. طريق راستي را اختيار کردم و داوريهاي تو را پيش خود گذاشتم. به شهادات تو چسبيدم. اي خداوند مرا خجل مساز. در طريق اوامر تو دوان خواهم رفت، وقتي که دل مرا وسعت دادي.
اي خداوند طريق فرايض خود را به من بياموز. پس آنها را تا به آخر نگاه خواهم داشت. مرا فهم بده و شريعت تو را نگاه خواهم داشت و آن را به تمامي دل خود حفظ خواهم نمود. مرا در سبيل اوامر خود سالک گردان زيرا که در آن رغبت دارم. دل مرا به شهادات خود مايل گردان و نه به سوي طمع. چشمانم را از ديدن بطالت برگردان و در طريق خود مرا زنده ساز. کلام خود را بر بندهي خويش استوار کن، که به ترس تو سپرده شده است. ننگ مرا که از آن ميترسم از من دور کن زيرا که داوريهاي تو نيکوست. هان به وصاياي تو اشتياق دارم. به حسب عدالت خود مرا زنده ساز.
اي خداوند رحمهاي تو به من برسد و نجات تو به حسب کلام تو. تا بتوانم ملامت کنندهي خود را جواب دهم زيرا بر کلام تو توکل دارم. و کلام راستي را از دهانم بالّکل مگير زيرا که به داوريهاي تو اميدوارم و شريعت تو را دائماً نگاه خواهم داشت تا ابدالآباد ، و به آزادي راه خواهم رفت زيرا که وصاياي تو را طلبيدهام. و در شهادات تو به حضور پادشاهان سخن خواهم گفت و خجل نخواهم شد، و از وصاياي تو تلذّذ خواهم يافت که آنها را دوستميدارم؛ و دستهاي خود را به اوامر تو که دوست ميدارم بر خواهم افراشت و در فرايض تو تفکر خواهم نمود.
کلام خود را با بندهي خويش به ياد آور که مرا بر آن اميدوار گردانيدي. اين در مصيبتم تسلّي من است زيرا قول تو مرا زنده ساخت. متکبّران مرا بسيار استهزا کردند، ليکن از شريعت تو رو نگردانيدم. ايخداوند داوريهاي تو را از قديم به ياد آوردم و خويشتن را تسلّي دادم. حدّت خشمْ مرا در گرفته است، به سبب شريراني که شريعت تو را ترک کردهاند. فرايض تو سرودهاي من گرديد، در خانهي غربت من. اي خداوند نام تو را در شب به ياد آوردم و شريعت تو را نگاه داشتم. اين بهره من گرديد، زيرا که وصاياي تو را نگاه داشتم.
خداوند نصيب من است. گفتم که کلام تو را نگاه خواهم داشت. رضامندي تو را به تمامي دل خود طلبيدم. به حسب کلام خود بر من رحم فرما. در راههاي خود تفکر کردم و پايهاي خود را به شهادات تو مايل ساختم. شتابيدم و درنگ نکردم تا اوامر تو را نگاه دارم. ريسمانهاي شريران مرا احاطه کرد، ليکن شريعت تو را فراموش نکردم. در نصف شب برخاستم تا تو را حمد گويم براي داوريهاي عدالت تو. من همه ترسندگانت را رفيق هستم، و آناني را که وصاياي تو را نگاه ميدارند. اي خداوند زمين از رحمت تو پر است. فرايض خود را به من بياموز.
با بنده خود احسان نمودي، ايخداوند موافق کلام خويش. خردمندي نيکو و معرفت را به من بياموز زيرا که به اوامر تو ايمان آوردم. قبل از آن که مصيبت را ببينم من گمراه شدم ليکن الآن کلام تو را نگاه داشتم. تو نيکو هستي و نيکويي ميکني. فرايض خود را به من بياموز. متکبّران بر من دروغ بستند. و اما من به تمامي دل وصاياي تو را نگاه داشتم. دل ايشان مثل پيه فربه است. و اما من در شريعت تو تلذّذ مييابم. مرا نيکوست که مصيبت را ديدم، تا فرايض تو را بياموزم. شريعت دهان تو براي من بهتر است از هزاران طلا و نقره.
دستهاي تو مرا ساخته و آفريده است. مرا فهيم گردان تا اوامر تو را بياموزم. ترسندگان تو چون مرا بينند شادمان گردند زيرا به کلام تو اميدوار هستم. اي خداوند دانستهام که داوريهاي تو عدل است، و بر حقّ مرا مصيبت دادهاي. پس رحمت تو براي تسلّي من بشود، موافق کلام تو با بندهي خويش. رحمتهاي تو به من برسد تا زنده شوم زيرا که شريعت تو تلذّذ من است. متکبّران خجل شوند زيرا به دروغ مرا اذيت رسانيدند. و اما من در وصاياي تو تفکر ميکنم. ترسندگان تو به من رجوع کنند و آناني که شهادات تو را ميدانند. دل من در فرايض تو کامل شود، تا خجل نشوم.
جان من براي نجات تو کاهيده ميشود. ليکن به کلام تو اميدوار هستم. چشمان منبراي کلام تو تار گرديده است و ميگويم کي مرا تسلّي خواهي داد. ... ليکن فرايض تو را فراموش نکردهام. چند است روزهاي بندهي تو؟ و کي بر جفا کنندگانم داوري خواهي نمود؟ متکبّران براي من حفرهها زدند زيرا که موافق شريعت تو نيستند. تمامي اوامر تو امين است. بر من ناحق جفا کردند. پس مرا امداد فرما. نزديک بود که مرا از زمين نابود سازند. اما من وصاياي تو را ترک نکردم. به حسب رحمت خود مرا زنده ساز تا شهادات دهان تو را نگاه دارم.
اي خداوند کلام تو تا ابدالآباد در آسمانها پايدار است. امانت تو نسلا اندر نسل است. زمين را آفريدهاي و پايدار ميماند. براي داوريهاي تو تا امروز ايستادهاند زيرا که همه بندهي تو هستند. اگر شريعت تو تلذّذ من نميبود، هرآينه در مذلّت خود هلاک ميشدم. وصاياي تو را تا به ابد فراموش نخواهم کرد زيرا به آنها مرا زنده ساختهاي. من از آن تو هستم مرا نجات ده زيرا که وصاياي تو را طلبيدم. شريران براي من انتظار کشيدند تا مرا هلاک کنند. ليکن در شهادات تو تأمّل ميکنم. براي هر کمالي انتهايي ديدم، ليکن حکم تو بينهايت وسيع است.
شريعت تو را چقدر دوست ميدارم؛ تمامي روز تفکر من است. اوامر تو مرا از دشمنانم حکيمتر ساخته است زيرا که هميشه نزد من ميباشد. از جميع معلمان خود فهيمتر شدم زيرا که شهادات تو تفکر من است. از مشايخ خردمندتر شدم زيرا که وصاياي تو را نگاه داشتم. پايهاي خود را از هر راه بد نگاه داشتم تا آن که کلام تو را حفظ کنم. از داوريهاي تو رو برنگردانيدم، زيرا که تو مرا تعليم دادي. کلام تو به مذاق من چه شيرين است و به دهانم از عسل شيرينتر. از وصاياي تو فطانت را تحصيل کردم. بنابراين هر راه دروغ را مکروه ميدارم.
کلام تو براي پايهاي من چراغ، و براي راههاي من نور است. قسم خوردم و آن را وفا خواهم نمود که داوريهاي عدالت تو را نگاه خواهم داشت. بسيار ذليل شدهام. ايخداوند، موافق کلام خود مرا زنده ساز! اي خداوند هداياي تَبَرُّعي دهان مرا منظور فرما و داوريهاي خود را به من بياموز. جان من هميشه در کف من است، ليکن شريعت تو را فراموش نميکنم. شريران براي من دام گذاشتهاند، اما از وصاياي تو گمراه نشدم. شهادات تو را تا به ابد ميراث خود ساختهام زيرا که آنها شادماني دل من است. دل خود را براي به جا آوردن فرايض تو مايل ساختم، تا ابدالآباد و تا نهايت.
مردمانِ دو رو را مکروه داشتهام، ليکن شريعت تو را دوست ميدارم. ستر و سپر من تو هستي. به کلام تو انتظار ميکشم. اي بدکاران، از من دور شويد! و اوامر خداي خويش را نگاه خواهم داشت. مرا به حسب کلام خود تأييد کن تا زنده شوم و از اميد خود خجل نگردم. مرا تقويت کن تا رستگار گردم و بر فرايض تو دائماً نظر نمايم. همهي کساني را که از فرايض تو گمراه شدهاند، حقير شمردهاي زيرا که مکر ايشان دروغ است. جميع شريران زمين را هلاک ميکني. بنابراين شهادات تو را دوست ميدارم. موي بدن من از خوف تو برخاسته است و از داوريهاي تو ترسيدم.
داد و عدالت را به جا آوردم. مرا به ظلمکنندگانم تسليم منما. براي سعادت بنده خود ضامن شو تا متکبّران بر من ظلم نکنند. چشمانم براي نجات تو تار شده است و براي کلام عدالت تو. با بندهي خويش موافق رحمانيتت عمل نما و فرايض خود را به من بياموز. من بندهي تو هستم. مرا فهيم گردان تا شهادات تو را دانسته باشم. وقت است که خداوند عمل کند زيرا که شريعت تو را باطل نمودهاند. بنابراين، اوامر تو را دوست ميدارم، زيادتر از طلا و زر خالص. بنابراين، همهي وصاياي تو را در هر چيزْ راست ميدانم، و هر راه دروغ را مکروه ميدارم.
شهادات تو عجيب است. ازين سبب جان من آنها را نگاه ميدارد. کشف کلام تو نور ميبخشد و سادهدلان را فهيم ميگرداند. دهان خود را نيکو باز کرده، نفس زدم زيرا که مشتاق وصاياي تو بودم. بر من نظر کن و کرَم فرما، برحسب عادت تو به آناني که نام تو را دوست ميدارند. قدمهاي مرا در کلام خودت پايدار ساز، تا هيچ بدي بر من تسلط نيابد. مرا از ظلم انسان خلاصي ده، تا وصاياي تو را نگاه دارم. روي خود را بر بندهي خود روشن ساز، و فرايض خود را به من بياموز. نهرهاي آب از چشمانم جاري است زيرا که شريعت تو را نگاه نميدارند.
اي خداوند تو عادل هستي و داوريهاي تو راست است. شهادات خود را به راستي امر فرمودي و به امانت الي نهايت. غيرت من مرا هلاک کرده است زيرا که دشمنان من کلام تو را فراموش کردهاند. کلام تو بينهايت مصفّي' است و بندهي تو آن را دوست ميدارد. من کوچک و حقير هستم، اما وصاياي تو را فراموش نکردم. عدالت تو عدل است تا ابدالآباد و شريعت تو راست است. تنگي و ضيق مرا در گرفته است، اما اوامر تو تَلَذُّذ من است. شهادات تو عادل است تا ابدالآباد . مرا فهيم گردان تا زنده شوم.
به تمامي دل خواندهام. اي خداوند مرا جواب ده تا فرايض تو را نگاه دارم! تو را خواندهام، پس مرا نجات ده. و شهادات تو را نگاه خواهم داشت. بر طلوع فجر سبقت جسته، استغاثه کردم، و کلام تو را انتظار کشيدم. چشمانم بر پاسهاي شب سبقت جست، تا در کلام تو تفکر بنمايم. به حسب رحمت خود آواز مرا بشنو. اي خداوند موافق داوريهاي خود مرا زنده ساز. آناني که در پي خباثت ميروند، نزديک ميآيند، و از شريعت تو دور ميباشند. اي خداوند تو نزديک هستي و جميع اوامر تو راست است. شهادات تو را از زمان پيش دانستهام که آنها را بنيان کردهاي تا ابدالآباد .
بر مذلّت من نظر کن و مرا خلاصي ده زيرا که شريعت تو را فراموش نکردهام. در دعواي من دادرسي فرموده، مرا نجات ده و به حسب کلام خويش مرا زنده ساز. نجات، از شريران دور است زيرا که فرايض تو را نميطلبند. اي خداوند، رحمتهاي تو بسيار است. به حسب داوريهاي خود مرا زنده ساز. جفاکنندگان و خصمانِ من بسيارند. اما از شهادات تو رو برنگردانيدم. خيانتکاران را ديدم و مکروه داشتم زيرا کلام تو را نگاه نميدارند. ببين که وصاياي تو را دوست ميدارم. اي خداوند، به حسب رحمت خود مرا زنده ساز! جملهي کلام تو راستي است و تمامي داوري عدالت تو تا ابدالآباد است.
سروران بيجهت بر من جفا کردند. اما دل من از کلام تو ترسان است. من در کلام تو شادمان هستم، مثل کسي که غنيمت وافر پيدا نموده باشد. از دروغ کراهت و نفرت دارم. اما شريعت تو را دوست ميدارم. هر روز تو را هفت مرتبه تسبيح ميخوانم، براي داوريهاي عدالت تو. آناني را که شريعت تو را دوست ميدارند، سلامتي عظيم است و هيچ چيز باعث لغزش ايشان نخواهد شد. اي خداوند، براي نجات تو اميدوار هستم و اوامر تو را به جا ميآورم. جان من شهادات تو را نگاه داشته است و آنها را بينهايت دوست ميدارم. وصايا و شهادات تو را نگاه داشتهام زيرا که تمام طريقهاي من در مدّ نظر تو است.
اي خداوند، فرياد من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مرا فهيم گردان. مناجات من به حضور تو برسد. به حسب کلام خود مرا خلاصي ده. لبهاي من حمد تو را جاري کند زيرا فرايض خود را به من آموختهاي. زبان من کلام تو را بسرايد زيرا که تمام اوامر تو عدل است. دست تو براي اعانت من بشود زيرا که وصاياي تو را برگزيدهام. اي خداوند براي نجات تو مشتاق بودهام و شريعت تو تلذّذ من است. جان من زنده شود تا تو را تسبيح بخواند و داوريهاي تو معاون من باشد. مثل گوسفندِ گم شده، آواره گشتم. بندهي خود را طلب نما، زيرا که اوامر تو را فراموش نکردم.
پرستش خداوند
اي خداي من، اي پادشاه، تو را متعال ميخوانم و نام تو را متبارک ميگويم، تا ابدالآباد ! تمامي روز تو را متبارک ميخوانم، و نام تو را حمد ميگويم تا ابدالآباد . خداوند عظيم است و بينهايت ممدوح، و عظمت او را تفتيش نتوان کرد. طبقه تا طبقه اعمال تو را تسبيح ميخوانند و کارهاي عظيم تو را بيان خواهند نمود. در مجد جليل کبريايي تو و در کارهاي عجيب تو تفکر خواهم نمود. در قوّتِ کارهاي مهيبِ تو سخن خواهند گفت. و من عظمت تو را بيان خواهم نمود. و يادگاري کثرت احسان تو را حکايت خواهند کرد. و عدالت تو را خواهند سراييد. خداوند کريم و رحيم است و دير غضب و کثيرالاحسان. خداوند براي همگان نيکو است، و رحمتهاي وي بر همه اعمال وي است. ايخداوند جميع کارهاي تو، تو را حمد ميگويند. و مقدّسان تو، تو را متبارک ميخوانند. دربارهيجلال ملکوت تو سخن ميگويند و توانايي تو را حکايت ميکنند. تا کارهاي عظيم تو را به بنيآدم تعليم دهند و کبريايي مجيدِ ملکوت تو را. ملکوت تو، ملکوتي است تا جميع دهرها و سلطنت تو باقي تا تمام دورها. خداوند جميع افتادگان را تأييد ميکند و خمشدگان را برميخيزاند. چشمان همگان منتظر تو ميباشد و تو طعام ايشان را در موسمش ميدهي. دست خويش را باز ميکني و آرزوي همه زندگان را سير مينمايي. خداوند عادل است در جميع طريقهاي خود و رحيم در کل اعمال خويش. خداوند نزديک است به آناني که او را ميخوانند، به آناني که او را به راستي ميخوانند. آرزوي ترسندگان خود را به جا ميآورد و تضّرع ايشان را شنيده، ايشان را نجات ميدهد. خداوند همه محبّان خود را نگاه ميدارد و همه شريران را هلاک خواهد ساخت. دهان من تسبيح خداوند را خواهد گفت و همهي بشر نام قدّوس او را متبارک بخوانند تا ابدالآباد .
كاوشگران نور
بازگشت
Share
|