بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‏ ايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد. همانا خداوند، همه گناهان را مى ‏آمرزد، كه او خود آمرزنده‏ ى مهربان است. سوره زمر 53                    و پيش از آن كه شما را عذاب فرا رسد و ديگر يارى نشويد، به سوى پروردگارتان روى آوريد و تسليم او شويد. سوره زمر 54                     و از بهترين چيزى كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد. سوره زمر 55                    تا [مبادا] كسى بگويد: افسوس بر آنچه در كار خدا كوتاهى كردم! و حقّا كه من از ريشخند كنندگان بودم. سوره زمر 56                     
 

مقايسه تطبيقي نام‌هاي پروردگار از ديدگاه اديان مختلف

اسماء الهي و نام‌هايي كه خداوند را به آنها مي‌ناميم، همواره در طول تاريخ در ميان اديان و اقوام و سرزمين‌هاي مختلف، براي درك و شناخت خداوند وجود داشته است. با توجه به آيات قرآن كريم مي‌بينيم كه آدم از همان آغاز آفرينش و خليفه شدن در زمين از مزيت دانستن اسماء برخوردار شده است.(سوره بقره آيات30 به بعد) در اين داستان، خدا همه‌ي نام‌ها را به آدم مي‌آموزد و بعد از اين‌كه آدم اسماء را آموخت، سجده‌ي ملائك بر او، انجام مي‌گيرد.

"و نام ها را به تمامي به آدم بياموخت." (بقره: 31)

همچنين در سفر پيدايش مي‌خوانيم: "آدم همه‌ي بهايم و پرندگان آسمان و حيوانات صحرا را نام نهاد." (20:2)

علم اسماء بزرگ‌ترين سرمايه‌اي است كه خداوند از همان آغاز آفرينش در اختيار بندگانش قرار داده است. از آن‌جا كه ما از طريق نام و اسم هر چيز نسبت به آن چيز شناخت پيدا مي‌کنيم، اسماء الهي نيز ما را در شناخت حق کمک مي‌کنند، چرا كه ذات خدا براي ما قابل درک نيست و ما نمي توانيم به آن دسترسي پيدا کنيم، اما با اوصافي که در قرآن و کتب مقدس آمده است، مي‌توانيم از نام‌‌هايي مانند غفور، رحيم، رئوف، لطيف، عظيم، قدير، رحمان، قوي، و... به شناخت بيشتري از او دست يابيم.

در قرآن كراراً آمده است كه:

" الله، آن‌‌که هيچ خدايي جز او نيست، نام‌هاي خوب از آن اوست." (طه: 8)

"و نام‌هاى نيكو به خدا اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانيد ..." (اعراف: 180)

با توجه به تكرار و تأكيد قرآن به ذكر خدا و نام‌هاي مقدسش مي‌توان به روشني ارزش و اهميت آن را دانست. چنانچه در سنت اسلامي ذكر بسم الله مستحب است و توصيه‌هاي فراواني در احاديث و روايات درباره‌ي آن وجود دارد.

در عهد عتيق و انجيل نيز به ارزش اسم براي مسمي آگاه هستند. در انجيل آمده است:

هر چيزي را که به اسم من طلب کنيد من آن را خواهم داد. (یوحنا: باب14، آیه 14)

همچنين معتقدند، نام‌هايي كه بر خداوند نهاده مي‌شود به گونه‌اي متعالي، متعلق به خود اويند. توماس قديس مي‌نويسد:

هر صفتي كه در آفريده هست در آفريننده نيز هست، اما چگونگي آن متفاوت و فراتر است. هر اسمي كه بيان‌گر يك كمال مطلق باشد، هم‌چون رحمت و حكمت، نخست به خداوند اختصاص مي‌يابد و سپس بر آفريدگان نهاده مي‌شود.

يهوديان نيز ارزش بسياري براي نام‌هاي خدا قائلند. در عهد عتيق آمده، در خيمه‌اي كه الواح و احكام دهگانه‌ي موسي در صندوقي نگهداري مي‌شد جايي است كه نام خدا در آن ساكن است.

در جايي مي‌خوانيم:

"اي بندگان خداوند، نام او را ستايش كنيد! نام او از حال تا ابد ستوده شود." (مزامير، 113: 2-3)

پروردگار متعال در بسياري از آيات کتب آسماني، سفارش به خواندن نام‌هاي مقدسش و نيز تسبيح آنها نموده است. اما اديان و مذاهب براي حقيقت مطلق، نام‌هاي مختلفي قائل شده‌اند، و توسط آنها خالق خود را مي‌شناسند. هرچند معمولا يك نام، و گاهي بيشتر، از اهميت بالاتري برخوردار است. چرا كه خداوند در كتابش خود را با آن نام معرفي كرده‌ است.

چنانچه در زمان خلقت حضرت آدم (ع)، وقتي فرشتگان بر انسان سجده كردند، آن هنگام دستور سجده از طرف خداوند متعال با نام الله صادر شد و تا آن زمان فرشتگان نامي غير از اسم اعظم نمي‌دانستند. با خلق انسان و تعليم اسماء به او بود كه به ديگر اسامي خداوند متعال پي بردند.

و نيز آن هنگام كه حضرت موسي(ع) بركوه طور بر شد و خداوند مستقيماً با وي وارد صحبت گشت، گفت : "انني انا الله" (طه: 12) آن‌جا كه خداوند مي‌خواهد خود را جامع تمامي اسماء و صفات بنامد از نام "الله" استفاده مي‌كند و در شرايط و حالات مختلف، اسماي ديگر را به كار مي‌گيرد. چنانچه در تورات در سفرخروج به‌جاي کلمه‌ي "الوهيم" از لفظ "اهيه" (من هستم ) استفاده شده است. و هنگام بعثت رسول اكرم(ص) جبرئيل كه واسطه‌ي وحي خدا با پيامبر اكرم بود نام "ربك الذي خلق" را استفاده كرد نه نام الله را.

اما در اين ميان غير از اسامي خاص خدا، اسماء و صفاتي مشترك از خداوند در قرآن و كتب آسماني ديگر مي‌توان يافت، كه در اين‌جا به بررسي معدودي از آنها مي‌پردازيم.

 

 

 قريب (خداوند نزديك است)

آيا از خود پرسيده‌ايم كه انسان اجازه دارد كه در پي شناخت خدايي باشد كه فراتر از حيطه‌ي درك او است؟ خدايي كه ناشناختني است و زماني كه موسي خواستار ديدن او شد فرمود: "هرگز مرا نخواهي ديد ليكن به كوه بنگر". (اعراف: 143)

يوحناي قديس در دو مورد تصريح مي‌كند كه "خدا را هرگز كسي نديده است". (يوحنا،  1: 18؛ رساله‌ي اول يوحنا، 3: 12)

زيرا پيامبران خداوند را نديده‌اند؛ او با جلوه‌هاي گوناگون بر آنان تجلي كرده است. زيرا كنه ذات حق تعالي براي هيچ موجودي قابل درك نيست. در قرآن مي‌خوانيم:

چشم‌ها او را درنمى‏يابند و اوست كه ديدگان را درمى‏يابد و او لطيف آگاه است. (أنعام:103)

در كتاب مقدس يهوه به موسي گفته بود:

روي مرا نمي‌تواني ديد؛ زيرا انسان نمي‌تواند مرا ببيند و زنده بماند. (سفر خروج: 20: 23)

اما خداوندي كه توصيف ناپذير، درك‌ناپذير، ناديدني و ناشناختني است خود را اين‌چنين معرفي مي‌کند:

"و هنگامي كه بندگان من از تو درباره‌ي من سئوال كنند "بگو" من نزديكم،‌ دعاي دعا كننده را به هنگامي كه مرا مي‌خواند، پاسخ مي‌گويم." (بقرة: 186)

"هر آينه پروردگارم نزديک است و دعاها را اجابت مي‌کند." (هود:61)

"و ما انسان را آفريده‏ايم و مى‏دانيم كه نفس او چه وسوسه‏اى به او مى‏كند و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم." (ق:16)

و مشابه اين مفهوم را در كتاب مقدس مي‌خوانيم:

خداوند نزديك است به آناني كه او را مي‌خوانند. (مزاميز: 145: 18)

كدام قوم بزرگ است كه خدايان به آنها نزديك باشند آن‌چنان كه يهوه خداي ماست هرگاه كه او را بخوانيم. (تثنيه، 4: 7)

پولس نيز مي‌گويد:

خداوند از هيچ‌يك از ما دور نيست؛ زيرا كه در او زندگي و حركت و وجود داريم. (اعمال رسولان، 17: 27- 28)

با وجود ناتواني انسان براي شناخت حق تعالي برحسب آيات ذكر شده از قرآن، انجيل و كتاب مقدس در مي‌يابيم كه خداوند قريب مطلق و به همه چيز نزديك است. و با اين اعتقاد او را شاهد بر اعمال خود دانسته و هر گاه او را بخوانيم پاسخمان خواهد داد.(1)

 

1- منبع: قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

 

 

رحمان و رحيم

رحمان و رحيم به معني بخشاينده و مشتق از رحمت، مي‌باشد كه در قرآن شش مرتبه ذكر شده است. اين صفات خداوند در دين يهود، رحوم يا رحمان و حنون يا رحيم است. قرآن و كتاب مقدس از اين صفت الهي با واژه‌اي مشتق از  ريشه‌ي مشترك "ر- ح- م" ياد مي‌كنند. كتاب مقدس عبارت "رحوم و حنون" را تنها براي خداوند به كار برده است. در عهد عتيق آمده: كساني را كه خداوند مجازات مي‌كند شامل فرزاندان آنها تا نسل سوم و چهارم است. ولي رحمت خدا تا هزار پشت به فرزندان آنان مي‌رسد. (سفر خروج، 5:20)

از همين رو يهوديان معتقدند كه "رحمت الهي صفتي است كه پانصد برابر از کيفر گناهان بشر بيشتر است."

"اي عزيزان، خداوند را ستايش کنيد. نام مقدس خداوند را بستاييد. زيرا غضب او لحظه ايست اما رحمت و محبت او دائمي ..." (مزامیر، 30: 4-5)

عهد جديد بر شخص عيسي تمركز يافته و مسيحيان آن را برترين وجه تجلي عشق و رحمت خداوند قادر مطلق بر آفريده‌ي خويش مي‌دانند.

يوحناي رسول مي‌گويد:

و ما دانسته و باور كرده‌ايم آن محبتي را كه خدا با ما نموده است. خدا محبت است و هر که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در وي. (اول يوحنا، 16: 4)

از همين رو در سنت يهودي ذكر رحمت الهي مرسوم است. فيلون مي‌نويسد: رحمت الهي پيش از عدالت به بارگاه الهي مي‌شتابد. 

قديس تومان نيز گفته است:

عدالت خداوند بر رحمت او متكي است و از آن خبر مي‌دهد؛ زيرا رحمت خدا زير بناي همه‌ي اعمال اوست و هيچ كس مستحق چيزي نيست مگر آن‌كه خداوند از پيش آن را به رايگان به او عطا كرده باشد.

و رحمت الهي خدشه‌اي بر عدالت او وارد نمي‌سازد، بلكه آن را جامعيت مي‌بخشد، و به بيان ديگر، اگر رحيميت و رحمانيت خدا نمي‌بود عدالت او هم در حد كمال نمي‌بود.(1)

 

1- قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

 

مَلِك

قرآن كريم با اعلام پادشاهي و حاكميت خداوند شروع مي‌شود. سوره‌ي فاتحه، خدا را "پروردگار جهانيان" (رب‌العالمين) و "مالك ‍]و پادشاه] روز جزا" (مالك يوم‌ الدين) مي‌خواند و آخرين سوره نيز خداوند را "پادشاه مردمان" (ملك الناس) و "معبود مردمان" (اله الناس) مي‌نامد. تعبير "رب‌العالمين" نزديك به 40 بار در قرآن ذكر شده است. الله "رب" آسمان‌ها و زمين است (رعد: 16)، فرمانروايي آسمان‌ها و زمين از آن اوست (انبيا: 22)، "خداوند بر عرش استيلا يافته است." (طه:4) عرش آسماني، با اين پندار كه خداوند بر آن قرار مي‌گيرد، نماد حاكميت خداوند است و اين تعبير 6 بار در قرآن ذكر شده است.(1) 

در كتاب مقدس، نيز خدا پادشاه خوانده مي‌شود. در مزمور  داود فرياد برمي‌آورد و مي‌گويد: "اي پادشاه و خداي من..."(2: 5)، ارمياء نبي مي‌گويد: "اما يهوه خداي حق است و او خداي حي و پادشاه سرمدي مي‌باشد..." (ارميا 10:10) اشعياء نيز همين مطلب را به اين صورت عنوان مي‌كند: "خداوند پادشاه اسرائيل و يهوه صبايوت كه ولي ايشان است..." (اشعياء 6:44) در مزامير داود نيز آمده: "تسبيح بخوانيد، خدا را تسبيح بخوانيد، تسبيح بخوانيد، پادشاه ما را تسبيح بخوانيد. زيرا خدا پادشاه تمامي جهان است. به خردمندي تسبيح بخوانيد." (مزمور، 47: 6-8) در مكاشفه  نيز به همين ترتيب مي‌خوانيم: "و گفتند: تو را شكر مي‌كنيم اي خداوند، خداي قادرمطلق كه هستي و بودي، زيرا كه قوت عظيم خود را به دست گرفته، به سلطنت پرداختي." (17:11)(2)

 

 

1- قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

2- بررسي تطبيقي اسماي الهي، مرضيه شنکايي، نشر سروش 1381

 

واحد

مهم‌ترین اصل اعتقادی اسلام توحيد به معني يكتاپرستي است. تأييد به آن که "هیچ خدایی جز الله نیست" و شهادت بدان شرط مسلماني است. عبارت توحيد 39 بار و صفت واحد خداوند شش بار در قرآن تكرار شده و سوره‌ای در قرآن به نام "توحید" است كه بهترين تعريف را از وحدانيت الله دارد.

اين اصل كه خداوند شريك ندارد در اديان يهودي و مسيحي مانند اسلام به تصوير كشيده شده است:

در عهد عتيق آمده:

يهوه خدا است غير از او ديگري نيست. (سفر تثنيه، 4: 35) هنگامي كه عيسي مسيح(ع) "اولين و بزرگترين فرمان" دين را اعلام مي‌كرد ايده و عبارت جديدي را ابراز نكرد. بلكه دعايي را كه روزانه هر  يهودي مؤمن تكرار مي‌كند نقل كرد.

اي اسرائيل بشنو، خداي ما يهوه‌ واحد است. (سفر تثنيه، 6: 4) (1)

سنت مسيحي به اتفاق آرا و بي‌هيچ تزلزلي، وحدانيت مطلق ذات الهي را در تثليث اقنوم‌هاي او تأييد مي‌كند.(2) چنانچه مسلمانان در شهادت خود از عبارت (‏‏‏‏لا اله الا الله)‏‏‏ استفاده مي‌کنند و مسيحيان نيز مانند آنها در شهادت نامه نيقه، ابتدا شهادت بر يکتايي خداوند مي‌دهند، در عين اين‌که به سه وجه خدا نيز معتقدند يعني يک اصل و سه شخص.‏(3)

اين‌كه خداي حقيقي، تنها يكي است و همتايي ندارد پيام همه‌ي پيامبران الهي بوده‌است. و خداوند خود در اين‌باره مي‌فرمايد:

"و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اين‌كه به او وحى كرديم كه خدايى جز من نيست پس مرا بپرستيد." (أنبيا:25)

و در سوره‌ي مؤمنون آيه‌ي 91 درباره‌ي آيين چند خدايي چنين مي‌خوانيم:

"خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست و اگر جز اين بود قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده [بود] باخود مى‏برد و حتماً بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوق مى‏جستند منزه است ‏خدا از آنچه وصف مى‏كنند." (مؤمنون: 91)

 

 

1- اديان زنده جهان، رابرت هيوم، مترجم دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي چاپ پانزدهم 1385

2- قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

3- بررسي تطبيقي اسماي الهي، مرضيه شنکايي، نشر سروش 1381

 

 

(قدير و قادر) قدرت مطلق

در سفر پيديش مي‌خوانيم: وقتي ابراهيم نود و نه ساله بود، خداوند بر او ظاهر شد و فرمود: من قادر مطلق هستم. (سفر پيدايش، 17: 1)

واژه‌ي Shaddai تصوري از قدرت را در بردارد كه مشخصه‌ي خداي اسرائيل، خداي واحد است. اَباء كليسا غالباً از قدرت مطلق خداوند و نيروي خلاق او سخن مي‌گويند. ايرنه مي‌نويسد:

ما به اين حقيقت اعتقاد داريم كه يك خداي قادر مطلق وجود دارد كه همه چيز را با كلمه‌ي خود پديد آورد تا هر چه وجود دارد آن‌‌چنان‌ كه مقرر شده است باشد. همه چيز به واسطه‌ي او آفريده شد و به غير از او چيزي از موجودات وجود نيافت. (يوحنا: 1: 3) هيچ چيز از حيطه‌ي قدرت او بيرون نيست. پدر همه چيز را خودش، نه به واسطه‌ي ملايك و نه به واسطه‌ي عواملي خارج از اراده‌ي خويش آفريده است، اعم از آن‌چه نامرئي است يا محسوس است يا به طريق عقل قابل فهم است، و سرانجام آن‌چه به اقتضاي برخي موقعيت‌ها موقت يا دايم است؛ خداي جهان به هيچ چيز نياز ندارد، اما باكلمه و روح همه چيز را مي‌آفريند، نظم مي‌بخشد و هدايت مي‌كند، او برتر و بالاتر است.

در قرآن واژه‌هاي مشتق از ريشه‌ي "ق- د- ر" و اشكال مختلف آن 88 بار درباره‌ي خداوند به كار رفته است. صفت "قادر" و "قدير" به معناي دارنده‌ي قدرت مطلق است و تنها براي خداوند به كار رفته است. (484 مرتبه) اين قدرت از طريق قول الهي اعمال مي‌گردد. "او همان كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند و چون به كارى حكم كند همين قدر به آن مى‏گويد باش بى‏درنگ موجود مى‏شود." (سوره غافر: 68)

واژه‌ي قوي نيز تنها در توصيف خداوند به كاررفته و يازده بار در قرآن آمده است.

در قرآن مي‌خوانيم: "خداست كه خود روزي بخش نيرومند استوار است." (ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ؛ ذاريات: 58) (1)

 

1- منبع: قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

 

 

رئوف (رأفت و محبت)   

چنان‌كه اشعياء نبي مي‌گويد، محبت يهوه به امت خويش از مهر مادر كه اصيل‌ترين و عاشقانه‌ترين محبت‌هاست فراتر و ريشه‌دارتر است. خداوند مي‌گويد:

آن زن بچه‌ي ‌شيرخواره‌ي خود را فراموش كرده بر پسر رَحِم خويش ترحم ننمايد؛ اينان فراموش مي‌كنند، اما من تو را فراموش نخواهم كرد. (ارمياء، 2: 31: 3، هوشع، 11)

در سفر پيدايش آمده است كه يهوه از آفرينش خود خشنود است، و در مزامير اين اميد ديده مي‌شود كه يهوه از آن‌چه كرده است خرسند باشد. (مزامير، 104: 31)

اگر عهد عتيق نمايان‌گر مهر الهي به امت برگزيده باشد، عهد جديد سراسر شهادت به اعلاترين خصلت الهي كه همان عشق است مي‌دهد. عشق و محبت اساس دين عيسى است.

"او تجلي خداي عشق است." "خدا محبت است." (رساله‌ي اول يوحنا، 4: 8)، خدايي كه از خويش مي‌بخشد تا مؤمنان را به گونه‌اي در زندگي الهي خود شريك سازد. (رساله‌ي دوم پطرس، 1: 4)، و آن خدايي كه به نوبه‌ي خود محبت انسان‌ها را طلب مي‌كند، چنان‌كه در حكايت عيسي از سفر تثنيه آمده است: خداوند سزاوار محبت محض و انحصاري بندگان خود است، زيرا چنان‌كه كتاب مقدس مي‌گويد: او آتش سوزنده و خداي غيور است.

به فرموده‌ي قرآن، خداوند انسان‌ها (مؤمنان) را دوست مي‌دارد. واژه‌ي "حب" در 18 آيه‌ گوياي حب الهي به انسان و در 5 آيه بيان‌گر حب انسان به خداست و در دو آيه (مائده، 54 و بقره، 165) اشاره به حب دو سويه‌ي خدا و مؤمنان دارد.

همچنين رابطه‌ي ميان ايمان و عشق به خدا در سوره‌ي بقره نمايان است:

كساني كه ايمان آورده‌اند به خدا محبت بيش‌تري دارند، (بقره، 165) (1)

 

1- منبع: قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

 

 

يهوه

هنگامي كه خداوند براي نخستين بار در كوه "حوريب" بر موسي ظاهر شد موسي به او گفت:

"اينك چون من نزد بني اسرائيل برسم و بديشان گويم خداي پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند كه نام او چيست، بديشان چه گويم؟ خدا به موسي گفت: هستم آن كه هستم و گفت به بني اسرائيل چنين بگو اهيه "هستم" مرا نزد شما فرستاد (سفر خروج، 13:3-14)

كرويه در حاشيه [بر سفر خروج] مي‌افزايد: من هستم "اهيه: Ehyeh" زمينه را براي كاربرد فعل سوم شخص "او هست" يهوه Yahveh"" آماده مي‌سازد، همان واژه‌اي كه مؤمن با آن به خدا اشاره دارد.

دايره المعارف يهود مي‌نويسد كه بر حسب همه‌ي ظواهر، واژه‌ي "يهوه Yahveh" مي‌تواند به "او هست" و "او خواهد بود" و حتي شايد "او زندگي مي‌كند" ترجمه شود. بنابراين، به معناي "كسي كه به خودي خود هست"، "كسي كه خود بسنده‌ي خود است" و يا به صورتي روشن‌تر "كسي كه داراي حيات است" خواهد بود.

يوحنا در رساله‌ي خود به كليساهاي آسيا اين نام را چنين تفسير مي‌كند:

فيض و سلامت بر شما باد از "او كه هست و بود و مي‌آيد" ... من هستم الف و يا، اول و آخر، مي‌گويد  آن خداوند خدا "كه هست و بود و مي‌آيد"، قادر علي الاطلاق (مكاشفات، 4:1و8)

و آگوستين مي‌گويد:

"هستي" نامي براي تغيير ناپذيري است. همه‌ي چيزهايي كه تغييرپذيرند ديگر آن‌چه كه بودند نيستند و در آينده چيزي مي‌شوند كه از پيش نبودند. هستي واقعي، هستي خالص، هستي حقيقي تنها آن‌چه را كه تغيير نمي‌كند در بر مي‌گيرد. (1)

همان‌طور كه گفته شد شريعت يهود به نام‌هاي خدا بسيار توجه داشته ولي در اين ميان "يهوه" نام خداوند يهود است، كه مهم‌ترين و اولين نام خدا، اسم اعظم، و مترادف با "الله"است.

معني ريشه‌ي نام يهوه، "‏‏‏‏اهيه، اشه، اهيه"‏‏‏ يعني هستم آن‌که هستم.‏ ‏که معني لايتغير و مطلق در کمال را نيز مي‌دهد.‏ ‏که هر گاه نام يهوه برده شود، منظور صفت رحمت خداست.(2)‏

همان‌طور كه گفته شد يهوه نام خاص خدا در دين يهود است.اين نام بسيار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتى از طريق قرائت تورات حرام است. هنگامى كه معبد سليمان بر پا بود، بالاترين مقام مذهبى يهود حق داشت سالى يك بار در روز عاشوراى تقويم يهودى (دهم ماه تشرى، در اوايل پاييز)، در قدس الاقداس آن معبد، نام يهوه را بر زبان آورد و دعا كند. هنگام تلاوت تورات نام مزبور به ادوناى به معناى آقاى من تبديل مى‌شود و حركات همين كلمه را روى آن مى گذارند؛ از اين رو، گاهى آن را يهوه ضبط كرده‌اند.(3)

 

 

1- قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

2- بررسي تطبيقي اسماي الهي، مرضيه شنکايي، نشر سروش 1381

3- آشنايى با اديان بزرگ، نويسنده : حسين توفيقى

 

 

ال

باستان ‌شناسان و زبان شناسان در اين نكته متفق‌القول هستند كه متداول‌ترين نامي كه مجموع اقوام سامي بر خداوند نهاده‌اند "ايل= Il" (اَل Al، اِل El و ايلو Ilu) است. و اين واژه در عهد عتيق به صورت اسم خاص و با حرف تعريف به كار رفته است. ال به معني قدرت‌مند و توانا نيز به كار رفته است: "خداوند توانا" در كتاب اشعيا نبي.

اين واژه معمولاً با يك صفت، يك اضافه و يا همراه با پسوند اول شخص آمده است، و همان الي Eli يا الوي Eloi است كه عيسي بر بالاي صليب بر زبان آورد.

در زبان عبري دو شكل ديگر اسم عام وجود دارد: "الوها" و "الوهيم" كه احتمالاً هر دوي آنها از واژه‌ي "ال" مشتق شده‌‌اند. "الوها" چهل بار در كتاب ايوب به عنوان نام شخصي خداوند به كار رفته است و در سفر تثيه(32: 15) و مزامير (13: 19) و در جاهاي ديگر با حرف تعريف آمده است.(1)

اين نام که بعد از ‏"يهوه"‏‏‏ از اسماي اعظم به شمار مي‌آيد، از همان قداست "يهوه" برخوردار است و بيشتر به جنبه‌ي عدالت و داوري خدا اشاره دارد، در حالي که يهوه به رحمت خداوند دلالت دارد. (مزامير 111/‏5-‏4 و 18/‏26 و 36/‏5 و 31/‏7)

 

1- قرآن و کتاب مقدس: درون مایه های مشترک، نويسنده: دنیز ماسون، ترجمه‌ي دکتر فاطمه سادات تهامی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی 1385

 

 

كلمه

مسيحيت اسامي خداوند را كه در عهد قديم به آنها اشاره شده بود قبول داشت. اناجيل از بين اسامي بي‌شماري كه در عهد قديم آمده به چند اسم بيشتر از بقيه توجه كرده‌اند؛ مانند: پدر، پادشاه، كلمه، روح و نجات بخش.

بخصوص تاكيد بر "كلمه" دارند. در اين ميان اسامي خداوند در اسلام كه مشابه با اسماي خدا در دين مسيح است عبارتند از:

پادشاه ، ملك ، قادر ، متعال ، خالق ، حافظ ، منجي و ...

به عقيده‌ي مسيحيان ظهور اصلي خداوند در طبيعت، عبارت است در ظهور الهي در مسيح. کالين براون معتقد است که در ظهور الهي در مسيح عامل انساني و الهي ، هر دو وجود دارند. او با روح القدس و پدر يکي شده بود. او تجلي خدا در يک انسان بود.

 لرد نورت بورن مي‌گويد: ما موجودات متفکري هستيم، پس حذف انديشه‌ي خدا از فکرمان به معني حذف او از زندگي‌مان است. اگر به سبب محدوديت قابليت‌هايمان نمي‌توانيم به او آن‌گونه‌ که هست، بينديشيم، پس بايد تا آن‌جا که مقدورمان هست، او را با واژه‌هاي کيفيات و صفات کم و بيش دسته بندي شده و متمايز يا حتي با تمثيل درکش کنيم. اتين ژيلسون نيز معتقد است که خداوند فاقد هر گونه حدي است، پس هيچ اسمي در هر مقامي از علو که باشد، در شاًن او نيست. از همين روست که در علم الهي مسيحي جز يک کلمه در شاًن خدا نمي آورند و آن "کلمه" است. در عهد عتيق كلمه خدا مساوي روح خدا بود. كلمه، سخن روح، نفس خدا بود که در عمل خلقت ظاهر شد.

در انجيل يوحنا از (عيسى بن مريم ( به (كلمه (تعبير شده است :..."در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان ابتدا نزد خدا بود. همه چيز به واسطه‌ي او آفريده شد و به غير از او چيزي از موجودات وجود نيافت. در او حيات بود و حيات نور انسان بود و نور در تاريکي مي‌درخشيد و تاريکي آن را نيافت.... و کلمه جسم گرديد و ميان ما ساکن شد. پس از فيض و راستي جلال او را ديديم زيرا شريعت به وسيله‌ي موسي عطا شد اما فيض و راستي به وسيله‌ي عيسي مسيح رسيد. خدا را هرگز کسي نديده است. پسر يگانه که در آغوش پدر است همان او را ظاهر کرد. (انجيل يوحنا، 1 تا 4: ا)

در قرآن نيز عيسى (كلمه) ناميده شده است كه توسط جبرئيل به مريم القا شده است .

"جز اين نيست که مسيح، عيسي بن مريم، فرستاده‌ي خدا و کلمه اوست که به مريم القاء کرده است."(نساء: 171)

و در جاي ديگر آمده:

"اي مريم، خداوند تو را به کلمه‌اي ازخويش که نامش مسيح، عيسي بن مريم است و در دنيا و آخرت وجاهت دارد و از مقربان است، بشارت مي‌دهد." (آل عمران: 45) (1)

 

1- منبع: بررسي تطبيقي اسماي الهي، مرضيه شنکايي، نشر سروش 1381

 

 

نام‌هاي خدا در دين زرتشت

 

دين زرتشت كه از اديان توحيدي است در بررسي اسماي الهي نكته‌ي مشترکي با دين اسلام دارا مي‌باشد. از جمله هر دو به يک حقيقت کل يا خدا معتقدند: الله و اهورامزدا، دو اسم اعظم از يک حقيقت و در دو دين متفاوت آسماني است.‏ همچنين مانند ديگر اديان آسماني توجه بسياري به نام‌هاي خداوند داشته است. از همين رو در اوستا بخش يشت‌ها، تحت عنوان "هرمزد يشت" از اسامي خداوند و اهميت و تقدسشان ياد مي‌كند. هرمز يشت داراي سي‌وسه بند است، كه به جز چند بند آن، جملگي در مورد اسم‌هاي خداوند و اثرات آن گفت‌وگو مي‌كند.

در اولين يشت، از اسماي خداوند و امشاسپندان گفته مي‌شود كه اين اسماء بهترين وسيله جهت رسيدن به پاكي و پارسايي است. دانستن اين اسماء و به ياد‌آوردن آنها سبب گشادگي و صفاي دل، و زدوده شدن گرفتاري‌ها مي‌شود. چنين مفهومي هم در آيين زرتشتي و هم در اديان‌ ديده مي‌شود كه ارزش بسياري دارد.

اهورا مزدا، خداوند نيكي، راستي و روشنايي و خداوند يكتايي است، كه امشاسپندان نيروها و صفات مجردش محسوب مي‌شوند. زرتشت هنگامي كه از اهورامزدا درخواست مي‌كند تا از اين اسماي خداوندي وي را آگاه كند، چنين پاسخ مي‌شنود. پاسخي كه حاوي بيست نام است.

نخست: همه چيز داننده؛ دوم: بخشنده‌ي گله و رمه؛ سوم: بركت‌دهنده؛ چهارم: بهترين راستي؛ پنجم: آفريننده‌ي سراسر نعمت‌هاي پاك؛ ششم: نَفس خِرد و دانش؛ هفتم: خردمند دانا؛ هشتم: دارنده‌ي دانش؛ نهم: دانشمند؛ دهم: پاك‌كننده؛ يازدهم: مقدس؛ دوازدهم: اهورا؛ سيزدهم: زورمند و سودمند؛ چهاردهم: پالوده از دشمني؛ پانزدهم: توانا؛ شانزدهم: بخشنده‌ي پاداش؛ هفدهم: نگهبان؛ هجدهم: تندرستي بخش؛ نوزدهم: آفريدگار؛ بيستم مزدا. (هرمز ديشت 8- 7) (1)

 

 

اهورا مزدا

اهورا مزدا خداوندگار قادر و يكتاي جهان بود، كه بوسيله‌ي زرتشت براي نخستين بار در جهان باستان معرفي و شناسانيده شد.

نام اهورا مزدا از دو جزء(‏‏‏‏اه هورا)‏‏‏ و (‏‏‏‏مزدا)‏‏‏ ترکيب يافته است.‏ ‏(‏‏‏‏اهوره)‏‏‏ در اوستا به معني بزرگ و سرور و (‏‏‏‏مزدا)‏‏‏ که ايرانيان آن را به اهوره افزوده‌‌اند به معني هوشيار و دانا و آگاه و اهورامزدا به معني دانا يا خداوند آگاه است.‏ ‏زرتشت گاهي نام خدا را به صورت دو جزء جدا يعني (‏‏‏‏اهوره)‏‏‏ و (‏‏‏‏مزدا)‏‏‏ مي‌آورد.‏

اهورا مزدا در گاتاها نه تنها خداي برتر، بلکه تنها و مجرد است که آسمان‌ها را بسان لباسي بر تن کرده(يسنا 3.‏/‏5) و با شراره‌هاي آتش (‏‏نور)‏‏ خود را پوشانده است.‏ ‏ذاتش (‏‏‏‏روحاني)‏‏ (mainyu)‏‏ و مهم‌ترين صنعتش(‏‏‏‏اسپنتا)‏‏‏ (‏‏spenta) به معني مقدس و صاحب رحمت است. دوش گيمن با توجه به يسنا 27/‏ 12 مزدا را "اله اعظم" مي‌داند.‏‏‏

سرايندگان گاتاها بيشتر به ارتباط اهورامزدا با مؤمنان و رستگاران مي‌پردازند تا به ذات الهي، و به جاي اثبات تعالي او، به حضور در همه جا اشاره مي‌کنند.‏ ‏صفات اخلاقي اهورامزدا و ارتباط آنان با آفريده‌ها چنان زنده و حاضر است که هنگام صحبت از آنها، به گونه‌اي متشخص‌اند. ‏در عين حال، در سرودهاي گاهان تميز بين اين صفات و خود مزدا، به خوبي مشهود است.‏(2)

 

 

1- فرهنگ آسمانگر، تأليف حسنعلي محمدي، انتشارات فراگفت 1383  

2- بررسي تطبيقي اسماي الهي، مرضيه شنکايي، نشر سروش 1381

 

 

اوم

دين هندويي، كه شايد متعلق به 1500 سال پيش از ميلاد مسيح باشد، قديمي‌ترين دين متشكل زنده‌ي جهان و يكي از پرطرفدارترين اديان جهان محسوب مي‌شود.

اعتقاد الهي اصلي دين هندويي به يك وجود الهي به نام برهماست كه حضور مطلق دارد. با اين وجود، اين وحدت در وداها كه از قديمي‌ترين كتب مقدس دين هندو هستند ديده نمي‌شود.(1) اما در اواخر وداها زماني که به اپانيشادها مي‌رسد، اعتقاد به خداي واحد يعني "برهمن" ديده مي‌شود. واژه‌ي برهمن يا حقيقت مطلق برابر با (حق) يا (احد) است. يعني خداي واحدي که در آغاز وجود داشته و در مرکز همه‌ي موجودات و مخلوقاتي است که کل جهان هستي را به وجود مي‌آورند.(2)

در هندوئيزم نيز مانند اديان ديگر براي حقيقت مطلق اسمي قائل شده‌اند که تمام اسماي او را در بر دارد. اين اسم "اوم" نام دارد. بنا به قول متون مقدس همه‌ي هستي با صوت "اوم" تجلي پيدا کرد. و همه‌ي امور گذشته، حال و آينده اوم مي‌باشد. نام‌هاي ديگر برهمن شامل، نور، اول و آخر، ظاهر و باطن، قيوم، لطيف، صمد، عليم، خالق، او مانند ندارد و او همه جا حاضر است.

همچنين در زبان سانسكريت به اسامي خداوند مانترا مي‌گويند که به معني ذكر است. مانترا آواي مقدسي است كه از تركيب الفاظ به وجود مي‌آيد و به دليل اثر ارتعاش صوتي و نيز انرژي نهفته در کلام و تکرار مکرر آن، تأثيراتي عميق در وجود انسان بر جاي مي‌گذارد. بنابراين با به کارگيري درست مانترا مي‌توان انرژي پنهان درون آن را آزاد كرد. زيرا تكرار آن نوعي ميدان انرژي توليد مي‌كند. اين انرژي منشاء پيدايش قدرت ويژه‌اي در همه‌ي ابعاد وجود انسان خواهد بود.

 

1- اديان زنده جهان، رابرت هيوم، مترجم دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي چاپ پانزدهم 1385

2- بررسي تطبيقي اسماي الهي، مرضيه شنکايي، نشر سروش 1381

 

 

                                                                                                 كاوشگران نور

 

 

 

 

 

بازگشت

Share

 

 

 

 

 

 
 
   
آدرس ایمیل شما
آدرس ایمیل گیرنده
توضیحات
 
 
 
 
شرکت در میزگرد - کلیک کنید
 
 
نظر شما در مورد مطالب سایت چیست ؟
 
 
 
 
 
 
 
©2025 All rights reserved . Powered by SafireAseman.com